زایمان_طبیعی۳

دیگه موقع بستری شدن گفتن که اپیدورال میخوای من گفتم نه ماما همراه میخوام ولی خب چون نصفه شب بود باید زنگ میزدن کسی بیاد گفتند که اپیدورال بزنی بهتره وچون از معاینه میترسی اپیدورال که بزنی چیزی نمیفهمی راحتی من بیشتر از عوارض اپیدورال میترسیدم اما خب دلو زدم به دریا گفتم باشه هیچی دیگه اومدن اپیدورال زدن. من بی حس شدم یعنی حرکت داشتم اما حسی نداشتم گفتن دیگه راحت بخواب تا موقعی که صدات بزنیم البته من خوابم نبرد اما دیگه دردی نداشتم دیگه تقریبا یکی دوساعت بعد ماما اونجا اومد ورزش اینا داد تقریبا ۹ سانت رسیدم که دردام اون حس فشار اومد سراغم و خب حقیقت یک ساعت اخر واقعا بد بود ماما اونجا هم میگفت من تا سر بچه رو نبینم به دکتر زنگ نمیزنم و میگفت ورزش داشته باش زور بزن دیگه واقعا اون درد لحظه اخر غیر قابل تحمل بود که منو بردن اتاق عمل تا دکتر رسید دو سه تا زور زدم دخترم به دنیا اومد 🥰 اما در کل از روند زایمانم راضی بودم مخصوصا بی حسی واقعا خوب بود

۶ پاسخ

چ خوب! پس فک کنم فقط دکتر منه ک میگه اپیدورال نزن🤕🤕💔💔🥺

ولی من دودوز اپیدورال زدم از صب تا شب از درد مردم

برا من نزدن چون پسرم مدفوع کرده بود دو ساعت آخر گفتن روند زایمان و کند میکنه باید بچه ات سریع دنیا بیاد☹️

اپیدورال برات زدن دیگه دردای سوزن فشارو حس نکردی تا همون یک ساعت اخر؟؟

بی حسی فوق العاده است من اسپاینال زدم اینقدر خوووب بود حتی بخیه هامم با همون امپول زدن و من هیچی حس نکردم

قدم نورسیده مبارک 🩷🧿

ولی من خیلی میترسم از طبیعی 🥺

سوال های مرتبط

مامان افرا مامان افرا ۲ ماهگی
💫تجربه زایمان طبیعی💫 شماره ۲
بعد پرستارا اومدن و گفتن کیسه ابت پاره شده تا بلند شدم رو تخت ی عالمههه اب و خون ازم خارج شد، خیلی حس بدی بود🥲🥲🥲دیگه ازونجا دردام کم کم شروع شد... از ساعت ۵ تا ۹ شب تقریبا ۳ سانت بودم و هیچ امیدی نداشتم که پیشرفت کنم. تا اینکه از ساعت ۱۰ ماما همراهم اومد بالا سرم و منو بردن اتاق زایمان، انقدرررر درد داشتم که میخواستم بمیرم، چون اتاق خصوصی گدفته بودیم شوهرم تو پروسه زایمان کنارم بود و همین ارامش بهم میداد. دیگه ماما و شوهرم کلی تلاش کردن که من حرکتایی بزنم که بچه زود به دنیا بیاد اما نمیومد😅 خلاصه از ساعت ۱۰ تند تند بازشد دهانه رحمم و هربار که معاینه میکردن میگفت یک سانت بیشتر باز شده. من انقدر درد داشتم دااااااد میزدم چون نه تکنیک تنفس جواب میداد نه دوش اب گرم نه صحبتای همسرم. هرچقدر هم میگفتم اپیدورال بزنین گفتن بزنیم تو پیشرفتی نمیکنی و ساعت ۱و نیم نصف شب که ۱۰ سانت شده بودم آقای دکتری اومد و برام اپیدورال زد و دیگه دردام کم شد اما درد انقباض هارو هنوزم حس میکردم. خداروشکر دکترم اومد و هی گفت زور بزن و زور بزن تا اینکه حس کردم سر بچه بیرون اومد و بعد هم کلا بیرونش اوردن بغلم گذاشتن و من انقدررررررر سبک و راحت شدم که حد و انداره نداشت. خلاصه ساعت۲ و سه دقیقه نصف شب به دنیا اومد نی نی. انقدر زایمان طبیعی درد داشت که نگم براتون اما بارم انتخابم زایمان طبیعیه
مامان آوا و ایلیا مامان آوا و ایلیا ۸ ماهگی
پارت دوم زایمان طبیعی
خلاصه اینکه توی پارت قبلی گفتم بین استرس طبیعی و سزارین گیر کرده بودم... دیگه بعد هزارتا نوار قلب و اینا گفتند الان همه چی اوکیه و میتونی طبیعی ورزش کنی... دردهایم خیلی کم شروع شده بود اما واقعا برام کم بود... معاینه کرد ۲ فینگر بودم اووووووو کو تا ده. قرص رو ساعت ۹داده بودند و حدود 12 و ۱ بود که داشت زیر دلم درد می‌گرفت... و من هنوز ۲ سانت..
تخت کناریم سرکلاژی بود و دهانه رحمش همون اول ۳بود و به ۴ رسید اومدن براش اپیدورال زدند... هی مسئول بیهوشی اومد گفت تو بی دردی چی میخوای؟ گفتم والا ماسک بی دردی که سر بچه اولم به دردم نخورد و اصلا تاثیر نداشت... اپیدورال هم نمی‌خوام میگن عوارض داره و اینا... از اون اصرار. که بیا اپیدورال بشو و از من انکار.... خلاصه هی تخت کناریم دهانه رحمش بازتر میشد و هی می‌گفت زیاد دردی حس نمیکنم... داشتم وسوسه میشدم منم بگم اپیدورال...
اون هفت سانت شد من تازه 4 تازه با دهانه رحم غیر نرم و سر بچه ک خوب نیومده و نچرخیده...
ماما همراهم گفتم بیاد... من هنوز درد زیادی حس نمی‌کردم و واقعا برام عجیب بود... البته بگم قبلش یک آمپول مسکن بهم زد. هیوسین بود...
خلاصه شروع کردیم ورزش با ماما..چون قبلا پکیج داشتم هر چی می‌گفت انجام میدادم و تنفس شکمی انجام می‌دادم. واقعا تنفس شکمی عالی بود بچه ها... خیلی کمک می‌کنه. خلاصه ساعت ۳دردام شدت گرفت که برام یکم سخت شده بود ورزش اما بازم انجام میدادم کنم ۵ الی ۶ بودم.... خدایی ماما همراهم عالی بود...
راستی قبل همه اینها دکترم اومد بهم سر زد و گفت بگید ماما همراه بیاد ورزش کنه من برم دو تا عمل بیان تا موقع اینو زایمان کنیم... منم خوشحال که زود میشه...
....بقیش پارت بعدی
مامان مهدیار مامان مهدیار ۶ ماهگی
تجربه‌ی زایمان بخش دو
بعد که اپیدورال اثر کرد مامای همراهم دوباره بهم ورزش داد و دیگه راحت تر و بدون درد ورزش ها رو انجام میدادم.(مامای همراهم رو از مرکز مامای مهربان گرفته بودم توی اینستا پیج دارن سرچ کنید. کارشون خیلی خوب بود واقعا راضی بودم اگه نبودن زایمان من خیلی طولانی تر از این میشد قطعا) تا حدودای ۱۱ونیم، ۱۲ ورزشامو بدون درد انجام میدادم اما دیگه از ۱۱ونیم دردام اونقدری شدید شده بود که با وجود اپیدورال هم حسشون میکردم و دیگه ورزش کردن و تنفس شکمی حین دردها خیلی سخت بود برام.
از ۱۲ به بعد دیگه واقعا برام غیرقابل تحمل بود و هی میگفتم نمیتونم، فکرمیکردم الانه که از درد بمیرم🥴😂 دهانه رحمم فکرکنم دیگه ۸ یا ۹ سانت بود و میگفتن زور بزن اما من زورم نمیومد و سر همین خیییلی بی حال شدم دیگه احساس میکردم جونی توی تنم نمونده که زور بزنم. اما دیگه از ساعت ۱ به بعد انگار خود به خود یه زور زیادی بهم میومد که ناخودآگاه زور میزدم و مامای همراهم هم بهم میگفت خیلی خوب داری زور میزنی. ۱ونیم دیگه فکرکنم دکترمم اومد و ساعت ۱و ۴۵ دقیقه ظهر بالاخره پسرم به دنیا اومد. درمورد برش اون قسمت هم که خیلی از مامانا از دردش میترسن بگم که اون لحظه اونقدر درد و زور بهت از همه طرف داره میاد که اصلا درد اون برشی که دکتر میزنه رو متوجه نمیشید من که فقط یه سوزش خیلی کم حس میکردم موقع برش
مامان توت فرنگی مامان توت فرنگی ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی با اپیدورال ( پارت ۳ )
درد نداشتم فقط حس اینکه یه چیزی بخواد خارج شه و حالت تهوع هم دوباره برگشت ماماهمراه سریع منو خوابوند رو تخت گفت شاید فول شدی اومدن معاینه کردم ۹ سانت شده بودم ماما ها همه تعجب بودن میگفتن کار ماماهمراهت خیلی خوبه انقدر پیشرفتت خوب بوده ماما همراهمم میگفت چون خودم همکاری کردم زود پیشرفت کردم
دکترمم همون موقع رسید و قسمت سختش یعنی زور زدنه شروع شد🫠
اونجا دردم یکم شروع شد ولی خیلیی خفیف حتی کمتر از درد پریود فقط قسمت سختش این بود که با تمام توانم زور میزدم میگفتن بیشتر باید زور بزنی بعد برا زور بعدی انرژیم کمتر شده بود همش نگران بودم نکنه بچه گیر کنه یا خفه شه و ... بیشتر بار روانی داشت برام وگرنه درد اصلا
بعد برام بی حسی زدن و برش دادن که بازم اصلا درد نداشت اینم بگم چون اپیدورال زده بودم درد معاینه و امپول بی حسی رو هم اصلا حس نکردم یکم حالت بی حسی داشتم
بعد دیگه با ۱۰ دقیقه زور زدن دخترم ساعت ۱۰ با وزن ۲۸۴۰ به دنیا اومد بخیه هم خداروشکر زیاد نخوردم ۳ تا بخیه خارجی داخلی رو نمیدونم ولی دکتر گفت زیاد نبود دکترم از زایمانم خیلی راضی بود میگفت همونطور که گفتم زایمانت خیلی خوب بود شیک و مجلسی زایمان کردی😄 کلا روند زایمانم ۳ ساعت و نیم طول کشید تا بخیه هامو زدن دخترمو هم تمیز کردن و گذاشتنش رو سینم و رومونو پوشوندن گفتن یک ساعت همینجوری بمونه گفتن یه همراه اگه میخوای بگو بیاد پیشت که گفتم همسرم اومد تا دو ساعتی که اتاق زایمان بودم همسرم کنارم بود بعدش که بردنم بخش چون اتاق عمومی بود دیگه نزاشتن همسرم بیاد مامانم اومد
مامان آقا کوچیلی🐣 مامان آقا کوچیلی🐣 ۲ ماهگی
خودشون تعجب کرده بودن گفتن ماماهمراه میخوای گفتم اره دیگه زنگ زدن هماهنگ کردن تا شوهرم کارای بستری رو انجام بده
به مامانم اینا هم زنگ زدم ساک من و نینی رو آوردن اونا هم تعجب کرده بودن
دیگه تقریبا ساعت ۸ یا ۹ بستری شدم و ماماهمراهم اومد که خیلیی کمکم کرد با ماساژ و ورزش و نفس کشیدن
دیگه انقباضا و دردام هم داشت بیشتر میشد ولی خب با نفس کشیدنی که اون یادم میداد می‌تونستم رد کنم و موقع انقباضا هم یک ماسک اکسیژن مانندی میزاشت روی دهنم و نفس می‌کشیدم که دردامو کمتر میکرد نمیدونم چی بود ولی خیلی خوب بود آدم و مست میکرد😂
دیگه ماماهمراهم معاینه کرد گفت ۶ سانت شدی که کیسه آبمو پاره کرد منم از این اکسیژنه واقعا انگار مست شده بودم و چیزی نمی‌فهمیدم که بعدش بهم بی دردی هم زدن بدتر شدم هیچی نمیفهمیدم ولی خب پیشرفتم خیلی خوب بود معاینه کرد فول شده بودم دیگه باهمون تخت من و زود بردن اتاق زایمان تو راه می‌گفت زور نزن تا برسیم به اتاق زایمان وگرنه همینجا بچه‌ت میاد
دیگه اونجا فقط حس زور زدن داشتم وفقط زور میزدم یادم نمیاد با چندبار زور زدن بچه‌م بدنیا اومد که گذاشتنش رو سینه‌م ولی خب من مست بودم😂
ساعت ۱ زایمان کردم
دیگه بخیه اینا هم زدن که خداروشکر زیادم بخیه نخوردم و زایمانم راحت بود
تا اثر این بی حسی رفت بچه مو آوردن پیشم بعدشم بردنمون بخش
مامان بنیامین ❤️‍🔥 مامان بنیامین ❤️‍🔥 ۷ ماهگی
۸/۲/۱۴۰۴ ۴۰ هفته و یک روز بودم رفتم سونوگرافی و نوار قلب جنین گفتن ضربان قلبش پایین اومده باید بری بیمارستان اومدم بیمارستان کم‌کم دردام داشت شروع میشد معاینه کردن ساعت سه یک سانت باز بودم رفتم برای بستری ساعت پنج و رب بستری شدم دوسانت بودم اصلا هیچ دردی نداشتم تا ساعت هشت و نیم سه سانت شدم بهم آمپول فشار زدن از ساعت هشت و نیم تا ساعت یازده رسیدم به پنج سانت دردش جوری بود که کمرم خیلی درد می‌گرفت اصلا نمیتونستم خوابیده باشم ولی مجبور بودم کمرم و می‌گرفتم بالا می‌گفت باید زور بزنی تا شیش سانت بشی بعد اپیدورال میکنیم دیگه واقعا دردش بالا رفته بود و خیلی درد داشتم زیر شکمم و پایین کمرم سمت لگن و ران پاهام فوق‌العاده درد شدیدی داشتم کل بدنم سرد شده بود فقط جیغ میزدم تا اومدن معاینه کردن سریع اپیدورال آوردن زدن برام تا زدن احساس کردم کل بدنم و گرما گرفته از سمت کمرم رفت به سمت شکم و پاهام دیگه دردی احساس نمی‌کردم درد داشتم ولی مثل درد پریود خیلی خیلی کمتر تا نه سانت نه سانت که شدم دوباره دردام رفت به سمت شدید شدن وقتی دردام زیاد شد فول شدم دردم مثل همون پنج سانتم بود اما سی ثانیه بود می‌رفت دو دقیقه بعد میومد یه خانم پرستار اومده بود همراه با ی ماما فشار میدادن شکمم رو که بچه بیاد بیرون وقتی اومد بیرون بچه خیلی راحت شدم اما جفتش مونده بود چندبار فشار دادن بخاطر جفت بعدشم بخیه زدن که من بیحس بودم چیزی احساس نکردم
مامان فسقلی مامان فسقلی ۸ ماهگی
دیگه شروع کردم و تا ساعت یک ربع ب پنج ک. نیم ساعت یکسره ورزش کردم و دیدم درد داره میگیره ب ماما گفتم گفت ن هنوز کمه دیگه درد فقط سمت راست پایین تیر می‌کشید و من ب هر بدبختی تا ساعت ۵ ورزش کردم وحس میکردم رو مقعدم فشاره دوباره ماما گفت بیا بخواب برا ضربات قلب و معاینه و چون درد داشتم دوباره اپیدورال و شارژ میکردن برام و آروم تر شدم که ماما معاینه کرد و یکدفعه گفت فول شدی و سر بچه اومده پایین قشنگ یکم زور بزن که زور زدم گفت سر بچه دیده میشه منم اصلا درد نداشتم اومد کیسه آب و زد و سوند وصل کرد ک من اپیدورال داشتم اصلا حس نکردم مثانه رو خالی کرد و می‌گفت قشنگ زور بزن تا بچه بیاد پایین تر بریم رو تخت زایمان منم جوری ک میگفت همکاری‌میکردم و نیگفت خیلی عالیه با دکتر هماهنگ کردن و بعد چند تا زور گفت نزن بریم رو تخت زایمان

من و با ویلچر بردن چون پاهام بی حس بود تقریبا رو تخت زایمان هم تا دکتر بیاد با پرستارا و ماما حرف میزدیم انگار نه انگار ماشالله ماما هم گفت زور بزن بعد قیچی برداشت فکر کردم داره پاره میکنه گفتم چی‌کار میکنی الکی‌برش نزنی گفت ن یکم از‌موها بچه رو زد گداشت رو لباسم ک‌ببینم 😂 خیلی بانمک بود دیگه دکتر ۶ اومد و گفت همه چی عالیه و و شروع کن زور زدن منم چند تا زدم و پرستار چند بار محکم شکممو فشار داد منم زور. زدم سر بچه اومد بقیه بچه سر خورد اومد بیرون و گذاشتن رو سینم و دیدم یک زور دیگه زدم و جفت هم اومد و دکتر بخیه زد و بردن تو خود زایشگاه تا دوساعت د بعد بردن بخش
مامان فسقلی مامان فسقلی ۸ ماهگی
دیگه هی میخواستن معاینه کنن که من خیلی اونجا ادیت میشدم و گفتم اگه زایمانم یک ساعت دیگه باشه تقریبا الکی نزنم و اینا که گفتن سر بچه تو لگن نیس و باید حتما پاشی ورزش کنی تا بیاد پایین و من نمیتونستم حتی راه برم و میگفتن شاید ۳ ۴ ساعت دیگه طول بکشه که دیگه دیدم دارم یمیرم و گفتم بیاین بزنین دیگه دردام شدید تر شد و فقط میگفتم چرا نمیاد دکتر که برام بزنه اونا هم میخندیدن میگفتن اول که میگفتی نه و حالا هی میگی کی میاد خلاصه آماده شدم و دکتر مرد اومد و شروع کرد اپیدورال بزنه که من اذیتم شدم یکم درد داشت نمیدونستم هم چجوریه و ادیت شدم هی خودمو سفت میکردم و میگفتم کی تموم میشه بسه یک‌پرستار هم منو از جلو گرفته بود و مواظب بود خلاصه تموم شد و من کم کم دردام هم کم شد و واقعا راحت شدم و می‌ارزید تا اینکه دیدم یک دفعه پرستارا ریختن رو سرم و اکسیژن و فشار و این و اونو چک میکردن که فهمیدم ضربان قلب بچه افت داشته و نگران شدم تا یک ساعتی ماما مواظبم بود ک بعد یک‌ساعت همه چی اوکی و شد منم چون پاهام بی‌حس شده بود گفتن بگیر یکم بخواب تا ساعت ۴ اینا من درگیر بودم و خواب که ساعت ۴ دیگه ماما گفت بلند شو کم کم و شروع کن منم بلند شدم و رو توپ شروع کردم اونجا ۶ سانت بودم اومدن گفتن ماما همراه اگه میخوای بگیری بیاد باهات ورزش کنه و من‌که دیگه درد نداشتم و گفتم خودم‌ورزش میکنم
مامان امیر رضا مامان امیر رضا ۷ ماهگی
تجربه زایمان من 💕 پارت دو
تو راه که بودیم درد پریودی منو گرفت که عادی بود ینی همیشه موقع پریودی اون درد و داشتم تا رسیدیم بیمارستان میلاد رفتیم اورژانس و کارای بستری رو انجام دادیم اونجا گفتم منو یا سزارین کنید یا اپیدورال بزنید گفت بردن زایشگاه به خانم دکتر بگو
منو بردن لباس دادن پوشیدم رفتیم دراز کشیدم رو تخت تقریبا ساعت ۵ و ربع اینا بود گفتن وایسا تا دکتر بیاد حالا اتاق بغل یکی داشت زایمان میکرد انقدررررر جیغ میزد که من وحشت کرده بودم میگفتم من میمیرم
خلاصه دکتر اومد بهش گفتم منو سز کن یا اپیدورال بزن گفت حالا بزار معاینات کنم معاینه که کرد گفت بیاید ببریدش رو صندلی این الان میزاد منو برد یه اتاق دیگه روی یه صندلی گفتم مدفوع دارم گفتن پس زور بزن اصلا نترس عیب ندارد اگه حتی مدفوع کنی منم زور زدم بچه دنیا اومد 😐 وقتی که دنیا اومد آنقدر سبک شدم انگار دوباره دنیا اومدم اصلاااا تا اینجای قضیه خیلی خوب بود حتی گفتم زایمان همین بوددددد همه دکترا و پرستارام میگفتن چه زود زاییدی
اما خب موقع بخیه زدن 😭😭😭😭 پدرم در اومد قشنگ حس میکردممممم
اما خب بنظرم زایمان طبیعی خیلییییی راحتهههه یا برا بدن من راحت بود ...
خلاصه که تو ۳۶ هفته و ۶ روز بخاطر پاره شدن کیسه آب طبیعی زایمان کردم بچه هم خداروشکر دستگاه نرفت وزنشم ۲۶۰۰
ساعت ۶ صبحم پسر خوشگلم کنارم بود😍🥺
مامان دونه😍 مامان دونه😍 ۱ ماهگی
ادامه تجربه زایمان طبیعی من با اپیدورال گاز خنده و چهل هفتگی
بالاخره نینی من هم به دنیا اومد به صورت طبیعی
فاصله بین ۴، ۵ سانت تا ۹.۵ سانت حدود دو سه ساعت بیشتر نشد که با اپیدورال من واقعا نیمساعتشو شاید فهمیدم اونم فقط وقتی که حس کردم سر بچه پایینه گفتم به ماما من حس میکنم رو سر بچه نشستم گفت نه هنوز زوده معاینه کرد گفت عه ۹.۵ آماده باش، من از دو ساعت قبلش همش ورزش کردم و واقعا بچه یهو اومد پایین، تو ۹‌.۵ دیگه اپیدورال جواب نمیداد کمرم بی حس بود اما بچه تو خروجی لگن و واژنم درد داشت بهم گاز خنده دادن، البته اصطلاحا اسمش اینه یه حال مستی و های بودن میده که تاثیری رو درد نداره ولی انقدر سرخوش میشی دیگه فکر و خیال نمیکنی که پاره شم یا پیپی کنم راحت پوش میکنی، یه تجربه بگم: زور زدنتون از باسن باشه نه جلو انگار میخواین پیپی کنین از جلو زور بزنید واقعا پیشرفتی نمیکنه، کل پروسه زور زدن من تا تولد بچه هم ۲۰ دقیقه شد من از اولش حس کردم که نمیتونم به کمر بخوابم و تو اون حالت بیشتر درد دارم تو ایستاده هم شنیده بودم که پارگی زیاد میشه پوزیشن بغل رو انتخاب کردم و راضیم به نظرم بچه راحت اومد اینجوری
و اینکه حتما از چندین هفته قبل سه تا نفس گیریهای اصلی رو تمرین کنید چون روز زایمان دیگه نمیتونید و ششهاتون اماده نیست من کل مدت اصلا جیغ نداشتم گریه و ناله چرا ولی نفس گیریها کاملا کمکم کرد
قیچی هم نزدن، پارگی عضلانی هم نداشتم فقط لابیا پاره شد اونم یک طرفش با اینکه بچه درشت بود حدود ۳۷۰۰ گرم و دقیق چهل هفته به دنیا اومد