تجربه‌ی زایمان بخش دو
بعد که اپیدورال اثر کرد مامای همراهم دوباره بهم ورزش داد و دیگه راحت تر و بدون درد ورزش ها رو انجام میدادم.(مامای همراهم رو از مرکز مامای مهربان گرفته بودم توی اینستا پیج دارن سرچ کنید. کارشون خیلی خوب بود واقعا راضی بودم اگه نبودن زایمان من خیلی طولانی تر از این میشد قطعا) تا حدودای ۱۱ونیم، ۱۲ ورزشامو بدون درد انجام میدادم اما دیگه از ۱۱ونیم دردام اونقدری شدید شده بود که با وجود اپیدورال هم حسشون میکردم و دیگه ورزش کردن و تنفس شکمی حین دردها خیلی سخت بود برام.
از ۱۲ به بعد دیگه واقعا برام غیرقابل تحمل بود و هی میگفتم نمیتونم، فکرمیکردم الانه که از درد بمیرم🥴😂 دهانه رحمم فکرکنم دیگه ۸ یا ۹ سانت بود و میگفتن زور بزن اما من زورم نمیومد و سر همین خیییلی بی حال شدم دیگه احساس میکردم جونی توی تنم نمونده که زور بزنم. اما دیگه از ساعت ۱ به بعد انگار خود به خود یه زور زیادی بهم میومد که ناخودآگاه زور میزدم و مامای همراهم هم بهم میگفت خیلی خوب داری زور میزنی. ۱ونیم دیگه فکرکنم دکترمم اومد و ساعت ۱و ۴۵ دقیقه ظهر بالاخره پسرم به دنیا اومد. درمورد برش اون قسمت هم که خیلی از مامانا از دردش میترسن بگم که اون لحظه اونقدر درد و زور بهت از همه طرف داره میاد که اصلا درد اون برشی که دکتر میزنه رو متوجه نمیشید من که فقط یه سوزش خیلی کم حس میکردم موقع برش

تصویر
۱ پاسخ

قدم نورسیده مبارک باشه عزیزم
مامای همراه چقدر ازتون گرفت از چند هفته گرفتین ؟

سوال های مرتبط

مامان مهدیار مامان مهدیار روزهای ابتدایی تولد
تجربه‌ی زایمان بخش یک
من روز جمعه دو خرداد چهل هفته‌م کامل میشد ولی هیچ دردی نداشتم دهانه رحمم هم دوسانت بود. دیگه جمعه با نامه بستری دکترم(عفت عظیمی نژاد) رفتم بیمارستان قدس و بستری شدم با خواست خودم. ساعت ۹ صبح بهم آمپول فشار زدن ولی خیییلی سرعتش کم بود تازه ظهرش یواش یواش دردای من شروع شد اما دهانه رحمم هیچ پیشرفتی نمیکرد همون دو مونده بود دیگه شب بعداز کلی درد تازه دهانه رحمم شده بود دو و نیم سانت. شبش ساعت ۱۲ با نظر دکترم آمپول فشار رو قطع کردن که رحمم خسته نشه و مثلا به رحمم استراحت بدن اما دیگه دردهای خودم شروع شده بود و شبش هر دو سه دقیقه یک بار دردم میگرفت و ول میکرد. صبح شنبه ۳ خرداد ساعت ۶ دوباره آمپول فشارم رو باز کردن و دردام هی تشدید میشد. دهانه رحمم که بالاخره شد ۳ سانت دیگه به مامای همراهم زنگ زدن که بیاد و وقتی اومد نزدیکای ۴ سانت بودم کلی ورزش بهم داد که انجام بدم و دیگه ۴ سانت که شدم اپیدورال رو برام زدن. اپیدورال هم تزریقش درد داشت خیلی گریه کردم در حدی که نفسم بالا نمیومد. سختیشم این بود که بهم میگفتن موقع تزریق حدود ده دقیقه اصلا نباید تکون بخوری حتی اگه دردات میگرفت و ول میکرد که این خیلی سخت بود برام. اما دیگه وقتی تزریق کردن کم کم کل بدنم آروم شد خیلی حس خوبی بود دیگه هیچ دردی حس نمیکردم حتی انقباضات شدیدم رو
مامان آقاعلی مامان آقاعلی ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی 4
با کلی معاینه و درد و زور زدن ها بچه وارد لگن شده بود حس میکردم قشنگ ی چیز گرد توی لگنم با هر انقباض باید زور میزدم قشنگ حسش میکردم فشار میاد به اون جسم گرد که انگار گیر کرده بود ذره ذره حرکتشو می‌فهمیدم ماماها میگفتن داریم موهاشو می‌بینیم انگار بیشتر انرژی گرفتم برای زور زدن با اینکه بی حسی هم بودم ولی حس میکردم لگنم داره از هم متلاشی میشه
دیگه از شدت دردا فقط التماس خدا رو میکردم بچم زودتر به دنیا بیاد و فقط بزای اینکه ازین دردا راحت بشم بیشتر زور میزدم و حرف های ماما همراهم دقیق اجرا میکردم میگفت بین انقباض ها نفس بکش و موقع انقباض ها تا 10 بشمار و زور بزن و تا وقتی درد داری این کارو ادامه بده
دیگه دقیقه های آخر دردم وحشتناک شده بود که تمام بدنم انگار باهم گرفته بود دکترم که برش زد ی لحظه حس کردم مثل اینکه روحم از بدنم کنده بشه بی حس شدم برای ی دقیقه ی حالتی مثل اینکه ی ماهی لیز بخوره از دستت با سرعت حس کردم لیز خورد بچه اومد بیرون حتی بند نافش هم حس کردم دیگه انگار سبک شدم و ی نفسی کشیدم ولی دردام دوباره شروع شد دکترم داشت بخیه میزد که فکرکنم بی حسی ام داشت کم کم از بین می‌رفت می‌فهمیدم سوزنو فرو میکنه و میکشه که دوم سومی بود که داد زدم دارم درد و سوزش بخیه زدن حس میکنم همین جور که داشتم داد میزدم دارم حس میکنم بیهوشم کردم 😅
مامان سنجاق ۱/۲ مامان سنجاق ۱/۲ روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان پارت ۲
تا صبح من درد تحمل کردم و توی درد ها خوابیدم
ماماخصوصی م از طریق تماس و پیامک بهم راهنمایی میداد و روحیه م رو کمک میکرد
دیگه بنده خدا ماما م ساعت۶صبح اومد بالا سرم گفت نه اینجوری نمیشه یه سرم جدید وصل کرد و درد های من بعد نیم ساعت شدت گرفتن ولی بازم با معاینه تحریکی نهایت دهانه رحمم ۲س آزاد بود
ماما یک دارو که مایع بود داخل رحمم ریخت دهانه رحمم نرم تر شد آمپول هیوسین زد درد ها منظم شدن و با ماساژ تحریکی و ورزش دهانه رحمم رو به ۳سانت رسوند بعد کیسه آبم رو زد و من توی نیم ساعت رسیدم به۶سانت دیگه خیلی درد داشتم قبلش با تکنیک تنفس صدام در نیومد و ماما م باهام حرف میزد و نمیزاشت درد اذیتم کنه اما از ۶سانت بدنم می‌لرزید و هیچ کنترلی روی خودم که داد نزنم نداشتم رب ساعت داد و بیداد کردم که ماما م با پزشک بی هوشی اومد و اپیدرال برام وصل کردن و من دیگه هیچچچچ دردی نداشتم و فقط از روی سفت شدن شکمم میفهمیدم انقباض و درد هست اما من هیچ حسی نداشتم و حالم خیلی خوب شده بود راحت می‌تونستم خوراکی های مقوی بخورم که انرژی داشته باشم
دیگه خیلی سریع به ده سانت رسیدم و ماما م بهم می‌گفت هر موقع من میگم تو زور بزن تا سر بچه از استخوان لگن ت رد بشه و گفت وقت احساس مدفوع کردن داشتی بگو
من دیگه بعد چند دقیقه دیدم بدنم خود به خود احساس زور زدن داره و سریع رفتیم رو تخت زایمان و با راهنمایی ماما م زور میزدم اون لحظه فقط احساس یبوست شدید داشتم ولی تمام تمرکز م‌رو گذاشتم روی حرف ماما م‌زور زدم و بچه با سه تا زور محکم دنیا اومد
مامان رقیه جون💗 مامان رقیه جون💗 ۱ ماهگی
آمپول اپیدورال که برای همه تو 5 سانت میزنن من یه کاری کرده بودم که فورا با دکتر تماس گرفتن و سر 3 سانت برام زدن و ماسک اکسیژنم برام گذاشتن که دیگه همه دردام رفت و بیهوش شدم تا با صدای ماما همراهم که از خود بیمارستان گرفته بودمش ازم پرسیدن میخوای منم گفتم اره که برام گرفتن بیدار شدم و کارای زایمان و شروع کرد باهام توپ داد بهم ورزش داد و سریع فول شدم ولی امان از لگن بد فرمم ماماهمراهم میگفت لگنت بد فرم و احتمالاً شاید سزارینت کنن لگنم عوض اینکه گرد باشه که بچه بیاد بیرون دوتا استخوان اضافه بالا و پایینش داشت که مانع خروج بچه میشد کلی زور زدم ولی یکم اومده بود از لگن بیرون میگفتن 2 درجه سر از لگن بیرون و باید بیشتر بشه خیلی زور زدم تو هر حالتی ولی فایده نداشت خیلی هم درد داشتم خیلی همین روند 2 ساعت طول کشید که به دکترم تماس گرفتن که خودشو رسوند بیمارستان و ساعت 3 بعد از ظهر بود باز دکتر کلی ازم خواست که زور بزنم اما فایده نداشت گفتن دستگاه رو بیارید
مامان فندق.کوچولو مامان فندق.کوچولو ۱ ماهگی
#زایمان طبیعی ۳
از ۴ سانت به بعد ماما همراهم بهم گفت سجده برو و چون دیگه دردام خیلی شده بود برام گاز انتونکس آوردن... البته گاز تاثیری روی دردای من نداشت اما توی باز شدن رحمم خیلی تاثیر داشت که دوساعت بعد حس دسشویی شدید داشتم دوبار رفتم اما هیچی نیومد ... به ماما که گفتم گفت سر بچه است و دوباره معاینه شدم
... تا دکتر و آمد ومعاینه کرد بهم گفتن از الان باید فقط زور بزنی ، فرض کن توی مهمونی  و یبوست شدی میخوای هم زور بزنی و هم صدات نمیخوای بقیه بشنون ...پروسه سختی بود اولش درست زور نمیزدم... بعد فهمیدم باید وقتی درد برگشت زور بزنم ... سرش از همه سخت تر بود تا در اومد یعنی دوتا ماما افتاده بودن رو شکمم و پزشک از پایین تشویق می‌کرد و هی میگفت زور بزن داره خوب میاد بیرون ... بعد از سرش با دوتا زور سرشون های بچه هم اومد بیرون از بعدش یه زور کم میخواست و دکتر هم کامل بچه کشید بیرون و گذاشتنش روی سینه ام( بعدش فهمیدم برای اینکه عصب دست بچه آسیب نبینه تا سر شونه بچه بیاد بیرون باید مادر زور بزنه) ...و در همین حین بند نافشو بریدن
مامان آنیا🫠🦋 مامان آنیا🫠🦋 ۱ ماهگی
هنوز ۳ سانتی گفتم ایوای پس چرا باز نمیشم من اینجا دیگه دردم جوری بودکه تمام تنم داشت از درد میلرزید و اصلا نمیتونستم کنترلش کنم و داشتم گریه میکردم که به دکترا میگفتم این سرم و ان اس تی رو ازم قطع کنید میخوام برم خونمون من اصلا نمیخوام بزام😆😆میگفتن باشه یکم دیگ قطع میکنیم،دیگه از ساعت ۷ به بعد دردم وحشتناک شد که برام گاز بی دردی اوردن که واقعا عالی بود گفتن هروقت درد داشتی مثل قلیون اینو بکش که اون خیلی به دادم رسید،نزدیک ساعت ۸ دیگه حس مدفوع داشتم و درد بسیااااااار شدید و غیر قابل وصف ک ماما اومد معاینه کرد گفت دیگه گازو بزار کنار هروقت دردت گرفت فقط زور بزن،(خیلی بد بود)
دیگه منم همین کارو کردم انقد دردم زیاد شد ک هی جیغ میزدم میگفتم من دارم میمیرم،توروخدا یکاری بکنید که اومدن دوباره معاینه کردن گفتن ۹ سانتی ففط زور بزن،ک دیگ وقتی زور میزدم حس میکردم سرش داره میاد بیرون و من دارم جر میخورم🥲
که دیگ جیغ زدم گفتم بخدا سرش اومداگه بیرون ک اومدن دیدن بعله وقتشه و بردن اتاق زایمان یه زور زدم ی بیحسی زد و برش زد و دقیقا با دوتا زور بعدی آنیا جانم بدنیا اومد🫠😍ک دراوردن همونجوری خیس گذاشتن رو شکمم و انگار که تموم دردام همونجا تموم شد و بهترین حس دنیا بود،🥰این تجربه منه که به اصرار دوستان گذاشتم❤️
مامان دخمل هستم🙋🏻‍♀️🎀 مامان دخمل هستم🙋🏻‍♀️🎀 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۲
هیچی نخوردم تو اپیدورال و خوابیدم فقط از بس خسته شده بودم، یکمم با ماماهمراه ورزش میکردم. یکساعت بعد شده بود ۹ سانت و اثر اپیدورال رفت.. اینجا بود که همه چی خراب شد، با داد میخواستم اپیدورال تکرار بشه و پرستارای احمق به من نگفتن الان اخر کارته و دیگه نباید اپیدورال شی و نمیتونی زور بزنی، تکرارش کردن و نه تنها دردم نرفت بلکه فقط قسمت واژنم بی حس شد 🙂
من که اون لحظه فول شده بودم هر چی میگفتن زور بزن نمیتونستم و تمام زورام بی فایده بودن .. میگفتن سر بچه رو میبینم ولی نمیومد پایین
یکی دو نفر افتادن رو شکمم فشارای محکم میدادن با ارنج که بچه دوباره برنگرده بالا،
ازون ور دکترم مجبور شد با وکیوم بچه رو بکشه بیرون
و منی که میخواستم زایمانم بی برش باشه اون لحظه میگفتم ده تا برش بزنین فقط بکشینش بیرون
و من درد زیاااد میکشیدم و گریه میکردم و تقریبا نمیفهمیدم دورم چی میگن
خلاصه با وکیوم و برش بچه اومد بیرون و همون لحظه همه دردای من رفت
تا اومد بیرون گریه کرد ولی سرش قلمبه شده بود بخاطر وکیوم و اب اورده بود ☹️
مامان فندق🩵 مامان فندق🩵 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت ۲
خلاصه خوشحال و لباس دادن بهم گفتن آماده شو برو اتاق زایمان ولی خییییلی استرس داشتم همش می‌پرسیدم ک خیلی طول می‌کشه زایمانم ؟ میگفتن نمیدونیم معلوم نیست و اینا
دیگه زنگ زدن به ماما همراهم ک بیاد منم انتقال دادن اتاق زایمان و بهم سرم وصل کردن منم درد. داشتم ۶.۷ دقیقه یکبار اما شدیددد فقط کمرم می‌گرفت و ول میکرد اینا دوباره معاینه کردن گفتن ۷ سانتی. بعد نیم ساعت ماما همراهم اومد کیسه ابمو پاره کردن شدم ۸ سانت دیگه دردام شدن ۳.۴ دقیقه یکبار و شدید تر درد داشتم معاینه کردن گفتن ۱۰ سانت و فول شدی . ساعت ۱ بود تقریبا . دیگه ماما همراهم گفت میخای بری دوش بگیری رفتم اما نتونستم ورزشم نمیتونستم بکنم .. زور زدنام شروع شد تقریبا ۱ ساعت و نیم زورزدم همین سخت بود اما قابل تحمل.. سر بچه نمیومد داخل لگن بخاطر همین طول کشید با تمام قدرتم زور میزدم دیگه کلافه شده بودم که گفتن سر بچه رو میبینن .. مامام خییییییلی تو زور زدنام کمکم کرد که واقعا اگه نبود نمیتونستم
بردنم روی تخت دیگه که بچه بدنیا بیاد .
اونجام چند تا زور محکم زدم و بچم بدنیا اومد🫠🫠
اصلا باورم نمیشد که زایمان کردم.. ساعت ۲ و بیست دقیقه بود
مثل اینکه چند تا جیغ هم زدم موقع زایمان ولی خودم اصلا یادم نیست آنقدر ک حالم دست خودم نبود اما مامانم صدامو پایین شنیده بود...
و بخیه زدنا شروع شد که خیییلی درد داشت با سه تا آمپول بیحسی کاااامل حس میکردم یعنی اونقدر ک درد بخیه کشیدم درد زایمان نداشتم 🫠

ادامه تاپیک بعد
مامان آوا و ایلیا مامان آوا و ایلیا ۱ ماهگی
پارت دوم زایمان طبیعی
خلاصه اینکه توی پارت قبلی گفتم بین استرس طبیعی و سزارین گیر کرده بودم... دیگه بعد هزارتا نوار قلب و اینا گفتند الان همه چی اوکیه و میتونی طبیعی ورزش کنی... دردهایم خیلی کم شروع شده بود اما واقعا برام کم بود... معاینه کرد ۲ فینگر بودم اووووووو کو تا ده. قرص رو ساعت ۹داده بودند و حدود 12 و ۱ بود که داشت زیر دلم درد می‌گرفت... و من هنوز ۲ سانت..
تخت کناریم سرکلاژی بود و دهانه رحمش همون اول ۳بود و به ۴ رسید اومدن براش اپیدورال زدند... هی مسئول بیهوشی اومد گفت تو بی دردی چی میخوای؟ گفتم والا ماسک بی دردی که سر بچه اولم به دردم نخورد و اصلا تاثیر نداشت... اپیدورال هم نمی‌خوام میگن عوارض داره و اینا... از اون اصرار. که بیا اپیدورال بشو و از من انکار.... خلاصه هی تخت کناریم دهانه رحمش بازتر میشد و هی می‌گفت زیاد دردی حس نمیکنم... داشتم وسوسه میشدم منم بگم اپیدورال...
اون هفت سانت شد من تازه 4 تازه با دهانه رحم غیر نرم و سر بچه ک خوب نیومده و نچرخیده...
ماما همراهم گفتم بیاد... من هنوز درد زیادی حس نمی‌کردم و واقعا برام عجیب بود... البته بگم قبلش یک آمپول مسکن بهم زد. هیوسین بود...
خلاصه شروع کردیم ورزش با ماما..چون قبلا پکیج داشتم هر چی می‌گفت انجام میدادم و تنفس شکمی انجام می‌دادم. واقعا تنفس شکمی عالی بود بچه ها... خیلی کمک می‌کنه. خلاصه ساعت ۳دردام شدت گرفت که برام یکم سخت شده بود ورزش اما بازم انجام میدادم کنم ۵ الی ۶ بودم.... خدایی ماما همراهم عالی بود...
راستی قبل همه اینها دکترم اومد بهم سر زد و گفت بگید ماما همراه بیاد ورزش کنه من برم دو تا عمل بیان تا موقع اینو زایمان کنیم... منم خوشحال که زود میشه...
....بقیش پارت بعدی
مامان فاطمه همتا مامان فاطمه همتا ۲ ماهگی
پارت 2
از اینورم ماما همراهم قرار بود از چهار سانت بیاد روی سرم اما چون شیفتش بود بنده خدا همش میومد ازم خبر می‌گرفت و چند باری هم معاینه کرد و گفت دهانه رحمت خیلی سفته و اصلا نرم و شل نشدی دیگه همش شروع کردن به گذاشتن شیاف و قرص های نرم کننده دهانه رحم تا ساعت 12شب بازم اون نتیجه دلخواه رو نداد من فقط 3سانت شدم وقتی سه سانت بودم اون سوند رو ازم کشیدن ک اندازه توپ کوچولو شده بود. دیگه ماما همراهم اومد پیشم و دوباره معاینه کرد و گفت اینجوری نمیشه و باید بندازمت رو دور خلاصه دوز آمپول قرص هارو بیشتر کرد و انقباض های منم هعی بیشتر شد بی نهایت دردم می‌گرفت موقع انقباض طوری فشار روم بود که گفتم الانه که من دیگه زایمان کنم خیلی درد داشتم و فکر میکردم الان 7یا8سانتی شدم حداقل.ماما همراهم دوباره معاینه کرد و گفت هنوز 4سانتی دیگه دردهای بدی داشتم و استرس بدی هم گرفته بودم که چرا اینهمه طول کشیده و اینهمه من درد دارم اما دهانه رحمم باز نمیشه
مامان ترنم کوچولو🌸 مامان ترنم کوچولو🌸 ۱ ماهگی
خلاصه شد ساعت ۱۱ و نیم اینا زن عموم گفت چندتا زور محکم بزن تا بریم رو تخت اصلیه زایمان من دردام کوتاه بود همین که میومدم زور بزنم وسط زور زدنم دردام میرفت دیگه توان زود زدن نداشتم کسایی که زایمان دومشونه میدونن منظورم چیه تا تجربش نکنی نمیفهمی..اینجوریه که وقتی اون چند ثانیه دردت میگیره درده باعث میشه بتونی زور بزنی وقتی دردت میره دیکه نمیتونی زور بزنی خلاصه نمیتونستم درست زور بزنم زن عموم میگفت دارم موی نینیو میبینم توروخدا زور بزن ول نکن منم تا زور میزدم دردام میرفت و میگفتم نمیتونم بخدا نمیتونم زن عمومم میگفت تو میتونی تو میتونی دلم میخواست بزنمش🤣🤣دیگه بلاخره اخر کار به زووور چندتا زور محکم زدم که دیگه گفت بلندشو بریم رو تخت زایمان رفتم رو تخت چهار پنج تاهم زور اونجا زدم که دیگه با قیچی برش زد یکم و گفت زور بزن زور زدم گفت نه کم زور بزن زیاد پاره میشی نفس عمیق بکش دوباره زور بزن…وقتی برش میزنن حواستون باشه یهو زور نزنین زایمان اولی ها چون پاره میشین الکی باید یکم زور بزنین ول کنین نفس عمیق بکشین دوباره یکم زور بزنین بچه اروم اروم میاد بیرون وقتیم میاد بیرون مثله ماهی لیز میخوره خیلی باحاله🤭همین که بچه میاد بیرون کلللل دردات میره انگار یه زمانیییی درد داشتی که اصلا یادت نمیاد🥹بعدم زن عموم دخملمو گذاشت رو شکمم کلی نازش کردم😋💖تجربه زایمانم خوب بود چون مامای همراه داشتم بهترم این بود که زن عموم بود خیلی صبور و مهربون واقعا خیلی بهم لطف کرد🥰❤️ دخملمم ۲ کیلو و ۷۰۰ بود وزنش😋بخیه هم کم خوردم یکی دوتا نیاز داشت ولی به زن عموم گفتم دقیق بدوز برام بدریخت نشه چهارتا ریز برام زد😁
درکل تجربه خوبی بود خاطره خوبی ازش دارم پرسنل هم خیلی مهربون بودن🥰
مامان مهراد🥹 مامان مهراد🥹 ۱ ماهگی
دردام همونطور بود بیشتر به کمرم فشار میومد و تازه شکمم هم داشت درد میگرفت. خلاصه رفتم بالا با ماما همرام در حد نیم ساعت نشد ورزش کردم سجده باز و اینا رفتیم یهو گفت دیگه هر وقت دردت گرفت باید زور بزنی فول شدی من باورم نمیشد میگفتم دروغ میگی من قراره تا صبح درد بکشم گفت ن بابا من ساعت ۱۲ میرم خونه😅توی درد ها. اول خوابیده زور میزدم بعد گفت به پهلو زور بزن خم شو توی شکمت همونطوری که تو دوره آنلاین هم یاد گرفته بودم و میدونستم باید چیکار کنم و در آخر تو حالت دسشویی ایرانی گفت زور بزن اینطوری خیلی راحت تر بود با چندتا زور تو این حالت گفتن کرون کرده بریم رو تخت زایمان .اونجا هم با چندتا زور عمیق به واژن بچه در اومد خودشون هم تعجب کردن میگفتن خیلی خوب بود ساعت ۱۱ و نیم بچم بغلم بود 🥲🥹🥹بخیه های داخلی رو نمی‌دونم اما از بیرون ۴ بخیه خوردم .و درد خیلی شدیدی که داشتم همون نیم ساعت اخر بود.اینم بگم من هموروریید از قبل بارداری داشتم دیسک کمر و گردن داشتم و افتادگی دریچه میترال
برا همین فکرشم نمی کردم بتونم طبیعی بیارم اما خداروشکر هموروئیدم الان اصلا درد نمیکنه چون تا جایی که تونستم زور به مقعد ندادم
کمرم هم همینطور .فقط بعد زایمان تپش قلبم بالا بود که بعد دو روز با مایعات زیاد ک خوردم حل شد.