سوال های مرتبط

مامان برسام مامان برسام ۲ ماهگی
پارت۲۱ خلاصه مامانم بیرون نشسته بود دید دارم گریه میکنم گفت باز چی شده گفتم ماما اینطوری گفته مامانم گفت اون چی میفهمه‌زنگ‌بزن ب دکتر خودت‌اونجا نوبت بگیر زنگ زدم گفتم ب منشی الان باید بیام ک دکتر ببینم گفت نمیشه وقت ها همه پره مامان داد میزد بگو ک چیکار کرده قراره شوهرم بیاد مطب و ابرو دکتر و ببره من گفتم مامان ساکت منشی گفت کنسل داشتیم زنگ میزنم بهت شماره و اسمم و پرسید و قطع کرد یعنی ب نیم ساعت نرسید زنگ زد ک بیا منم رفتم مطب به دکتر اول هیچی نگفتم رفتم داخل گفتم خانم دکتر چند‌جا بخیه داره گفت برو‌ک بکشم آخ تا کشید جونم کنده شده گفت بیا ک دارو بنویسم نشستم دیدم نه هیچی نگفت گریه کردم گفتم دیروز رفتم پیش ماما اینطوری گفته گفت نگاه دخترم بخیه های تو ک دفعه اول باز شده بود تو پارگی زیادی داشتی بافتت برای بار دوم ک میخواستم بخیه بزنم خیلی بد بود این یه کم گوشت اضافه ک چیزی نیست برو ۶ ماه دیگ خوب میشه دارو نوشت نمیدونم چرا لال شدم شوهرم دم در بود من ب شوهرم چیزی نگفته بودم رفتم خونه مادرم ک پسرمو بردارم شوهرم بیرون وایستاد مامانم گفت چی گفتش گفتم هیچی گفته دروغ میگ اون ماما خوب شدی مامانم هی ماما رو فوش میداد ک با روحیه مریض بازی می‌ کنن و...دیگ از اون قضیه ۲۰ روز گذشت و من افسردگی گرفتم خیلی بد بود ک وقتی میزی دستشویی برامدگی داشته باشی د داخل خود واژن برامدگی نبود الحمدلله ب شوهرم‌گفتم گفت اشکال نداره فوقش عمل میکنی یه چند وقته دیگ عمل زیبایی واگرنه برای من مهم نیست چرا خودتو اذیت میکنی دیگ حالا صبر میکنم ک ۶ ماه بشه ببینم خوب شدم اگ نه ک برم دوباره عمل کنم امیدوارم هیچکس مشابه من زایمان درد ناکی نداشته باش امین
مامان برسام مامان برسام ۲ ماهگی
مامان برسام مامان برسام ۲ ماهگی
پارت دوم خلاصه خواهرم کنارم بود تا فهمید زنگ زد ب مادرم مادرم سریع اومد بهداشت دنبالم ک برم من اول مخالفت کردم گفتم دردام قابل تحمله مادرجان نمیرم ولی مادر اصرار کردن ک باید بری رفتم خونه مامانم حموم کردم و یه چیزی خوردم ولی بچه همچنان تکوناش کم شده بود منم چند بار تو گوگل سرچ کردم و می‌گفت بخاطر اینک بچه رشد کرد تون ها کم میشه منم بخیال خودم راحت بودم خلاصه ساعت ۱ونیم راه افتادم بیمارستان با مادرم پیاده رفتم ساعت ۲ونیم رسیدیم رفتم بخش زایشگاه ماما گفت چند هفته ایی و برای چی اومدی گفتم هیچی حرکاتش از صب خیلی کم شده و سفت زیاده میشه شکمم گفت برو رو تخت ک ان اس تی بگیرم اومد دستگاه رو وصل کرد و گفت نیم ساعت در همین حالت باش تون نخور و ...دردام داشت زیاد تر میشد .بعد نیم ساعت پرستار اومد‌گفت انقباضاتت خیلی خوبه برو محوطه بیمارستان پیاده روی کن دوساعت دیگ بیا .رفتم بیرون مامان سریع اومد پیشم گفت چی گفتن منم گفتم هیچی گفته برو محوطه بیمارستان پیاده روی کن تا دوساعت دیگ مامانم گفتم بگو نمیشه بریم خونه باز دوساعت دیگ بیایم تا خونمون پیاده روی کنم منم رفتم گفتم میگ بیا برگ امضا کن ک اگ بچه تو راه دنیا اومد و کاری شد باهات مقصر خودتی منم ترسیدم ب مادرم گفتم شمابرین خونه من باابجی تو بیمارستان پیاده روی میکنم دیگ مادرمو قانع کردم ک برن منو خواهرم رفتیم بیرون هنوز جهل دیقی از پیاده روی نگذشته بود ک دردام بحدی زیاد شد بود ک نمیتونستم بایستم آبجیم تا دید اینطوریم رفت ویلچر آورد من تا بخش زایشگاه برو
مامان مهوا مامان مهوا ۸ ماهگی
پارت دوم#زایمان

دکتر اومد گفت آمپول فشار گرفتی نمیشع.بایدذطبیعی زایمان کنی.صبح شد گفتم توان ندارم گرسنه ام رفتن با دکتر حرف زدن برام صبحانه آوردن... خوردم بعد یک استاد دانشگاه اومد با هشت تا شاگرد سه تا ماما هم مال بخش..اومدن هر نیم ساعت هرکدوم جدا معاینه میکردن دیک توان نداشتم..هردفعه هم می‌پرسیدم میگفتم چندسانتم میگفتن ۲..خیلی دیگ دردام شدید شده بود...بلند شدم ورزش کردم نشد...دیگ دکتر بخش اومد یه دستگاه شبیه توپ بود ک بهش سرم هم وصل بود وارد واژنم کردن نزدیک رحمم خیلیییییی درد داشت گفتن میزاریم خودش توپ پر از آب میشه سریع دهانه رحمت باز بشه زود زایمان کنی..هم گذاشتن دردام انکار هزار برابر شد آمپول فشار هم دوتا تزریق کرده بود فقط دردام زیاد بود دریغ از کمی باز شدن دهانه رحم..گفتم ماما همراهم رو بگید بیاد گفتن زیر۴,سانت نمیاد..دیگ دیدن حالم اصلا خوب نیست ماما همراهم رو آوردن اومد معاینه کرد گفت اصلا باز نشدی..ورزش کردیم واب گرم.رایحه تراپی.مااساژ.موسیقیو....
مامان برسام مامان برسام ۲ ماهگی
پارت۸ مامانم نمیذاشتم صحبت کنه فقط گفتم چقدر تو ب پای هممون سوختی صورتشو بوسیدم و گفتم حلالم کنی مادرم ب پرستار اونجا گفت تورو خدا هواشو داشته باشین نتونست تحمل کنه بلند گریه میکرد خدا رو صدا میزد سرپرست دادمیزد ک بیارش داخل ک دستگاه باید وصلش باشه ک ضربان قلب بچه کنترل بشه ...دوباره اون دستگاه لعنتی ک وقتی میزاشتن دلم میخواست خودمو بکشم ساعت ۹ ماماهمراهم اومد یه سوی امید تو دلم باز شد بهم گفت اگ ب حرفم گوش کنی و این ورزش هارو انجام بدی زود ب نتیجه می‌رسیم من چاره ایی نداشتم تا میخواستم بلند بشم از می‌نشستم تا مینشتم دردمو امونم برید بود کیسه آب گرم گذاشت پشتم بدتر شدم دیگ کلافه شدم کیسه آبگرم رو از دستش کشیدم پرت کردم اونور خودشم میدید حالم بده انقباضات هر ۳دقیقه شده بود گفت بذار معاینه ات کنن خودش حق معاینه نداشت اجازه نمیدادن اومد معاینه کرد گفت ۱ونیم سانته ماما بخش اومد ب ماماهمراهم گفت این عجیبه چرا از دیروز پیشرفت کمی داشت آمپول فشار فایده ایی نداشت سریع صدا ماما همراهم میومد ک زنگ بزنید دکتر بیاد مریضم داره از هوش میره دکتر بالاخره ساعت ۱۰ونیم اومد من بستری دو بودم ولی صدای جیغ من کل زایشگاه رو گرفته بود مریض های دیگ صداشون نمیومد دکتر تا رسید اومد طرف من ب ماما ها ۳تا اونجا بودن میگن چی شد چرا رنگش اینطوریه توضیحاتتون دادن معاینه ام کرد گفت شماها از دیروز نمیدوستنین یه چی ب انگلیسی گفت ک بعدش از ماماهمراهم پرسیدم گفت ب اصطلاح رحمت کج شده بچه تلاش می‌کرد بیاد بیرون ولی ب جای اینک بیاد داخل لگن خودشو دور مبداده گفت پاهای مریض رو بگیرید با عصبانیت ب ماماها میگفت نمیدونستم میخواد چیکار میکنه فقط اشهدمو خودندم و دستش برد
مامان اهورا مامان اهورا ۲ ماهگی
(اون لحظه نمیدونستم که این چیه اومد فکر کردم کیسه آبه ولی ترشح موکوسی بود)
تپسی پیدا نمیشد با آمبولانس رفتیم مامانم میگفت تکون نخور اب دوربچه همش نیاد بیرون یه اوضاعی بود شوهرم اینوراونور لوازمارو برمیداشت😂
دیگه رفتیم دکتر معاینه کرد گفت یه سانتی امینوشور گرفتن منفی بود اما چون انقباض داشتم بستری کرد یه قرص زیرزبونیم داد رفت منم انداختمش یواشکی زمین نخوردم کنارم یه تخت بود روبروم فکنم ۴تا
دیگه ۴بعدظهربستری شدم تا۱۲ کمرو دل درد شدید هی میومد می‌رفت بغلیم یه خانومه اومد بستری شد همیشه بعنوان فرشته ازش یاد میکنم گفت ماما همراه گرفتی گفتم نه گفت آمپول بیدرد چی گفتم نه گفت بگیر خوبه زایمان دومش بود طبیعی میخاست زایمان کنه دیدم خیلی درد دارم به ماما بخش میگفتم بیا ببین چندسانتم می‌گفت باشه و یه ربع دیگه میومد عصبی شده بودم از بس بیخیال بود رفتم شوهرمو مامانمو دیدم داشت گریم میگرفت میخواستم بگم بریم سزارین طبیعی نمیتونم ولی خب نگفتم چون باخودم گفتم که هرجور بچه سالمه بدنیا بیاد