پارت ششم .ماما دستگاه رو نگاه کرد و گفت بزار معاینه ات کنم انقباظاتت هر یه ربع نشون میده خیلی خوب داری تحمل میکنی منم تا اینو می‌شنیدم خیلی حالم بهتر میشد حس امیدواری بهم دست می‌داد اومد معاینه کرد گفت یاخدا هنوز ک نیم سانته رفت ک همون خانوم بداخلاق ک سرپرست همشون بود رو صدا بزنه قبلش گفت گوشیتو جمع کنه نبینه نمیدونم دلش بحالم سوخت ک باهام راه میومد..رفت اون خانومه اومد گفت پاهاتو باز کن معاینه ات کنم منم گفتم الان ماما معاینه کرد اونم عصبی شد گفت من نمیتونم ناتو بکشم بخدا دست بهت نمیزنم ورفت بیرون صدای اینن ماما خوش اخلاق اومد و میگف خانم فلانی برین معاینه اش کنین یه چی هست ک دهانه رحمش باز نمیشه منم تا دیدم این زود ناراحت شد از درد ک داشتم عصبی شدم‌گفتم تو و حوصله نداشتی غلط کرد ک ماما شدی اونم تا شنید گفت بخدا اگ دست ب این مریض بزنم خلاصه ساعت۸شب شد و من همچنان درد داشتم و شیفت پرستار ها عوض شده بود

۰ پاسخ

سوال های مرتبط

مامان برسام مامان برسام ۲ ماهگی
پارت چهارم بخدا یاد اون روز میوفتم الان با گریه دارم مینویسم فقط از خدا میخوام خدا بقل هیچکس رو خالی نکنه الهی آمین..وقتی وارد خود بخش اصلی زایشگاه شدم دلم هری ریخت نمیدونم چرا حس خفگی حس تنهایی حس بی کسی بهم دست داد خود ب خود اشکام ریخت .رفتم بستری ۴ اونجا اومدن دستگاه رو وصل کردن پرستار تا دستگاه رد وصل کرد گفت انضباضاتت خیلی زیاده بنظرم تا شب زایمان کنی منم خوشحال شدم دستگاه ک وصل کرد اومد دوبار معاینه کرد گفت یاخدا تو ک انقباضاتت زیاد چرا دهانه رحمت نیم سانت باز رفت کارشناس اون بخش رو صدا زد اونم اومد معاینه کرد گفت باید سوند بذاریم تا کیسه آبش پاره بشه اومد هرکار کرد با دست نتوست سوند رو بذار یه لامپی آورد روشن کرد سه نفر اومدن دونفر پاهامو نگهداشتن ک تکون نخورم اون یکی ک کارشناس واز همه وارد تر بود ب حساب خودشون باز هرکار کرد نتوست سوند رو بذاره آخر گفتن نمیدونم اسم دستگاه چی چی رو بیارید ب منم گفت اگ همکاری نکنی باید تا فردا همینطوری درد بکشی آخه معاینه خوش ب تنهایی خیلی درد داره باز اینا بایه دستگاه داشتن کاری میکردن ک من همون صحنه مرگ رو جلو چشمام میدیدم منم ب این ک تا شب بچه ام بغل میکنم همکاری کردم و اونم‌کارشو انجام داد و سوند رو بالاخره گذاشتن ساعت ۵شد و اون گفتن هروقت دستگاه صدا کرد صدا بزن ماما هنوز پاشو نذاشته بود بیرون دستگاه صدا می‌کرد میگم صدا میده میگ اشکال نداره میگم الان ک گفتین اگ صدا داد صداتون بزنم میگ ن نمیخواد خودمون میایم .اونا رفتن و من شدم یه اتاق سه درچهار با خدای خودم حالم خیلی بده بود خیلییییی دلدردام شدید شد گوشی رو آروم از زیر بالشت ک گذاشته بود درآوردم
مامان برسام مامان برسام ۲ ماهگی
پارت۸ مامانم نمیذاشتم صحبت کنه فقط گفتم چقدر تو ب پای هممون سوختی صورتشو بوسیدم و گفتم حلالم کنی مادرم ب پرستار اونجا گفت تورو خدا هواشو داشته باشین نتونست تحمل کنه بلند گریه میکرد خدا رو صدا میزد سرپرست دادمیزد ک بیارش داخل ک دستگاه باید وصلش باشه ک ضربان قلب بچه کنترل بشه ...دوباره اون دستگاه لعنتی ک وقتی میزاشتن دلم میخواست خودمو بکشم ساعت ۹ ماماهمراهم اومد یه سوی امید تو دلم باز شد بهم گفت اگ ب حرفم گوش کنی و این ورزش هارو انجام بدی زود ب نتیجه می‌رسیم من چاره ایی نداشتم تا میخواستم بلند بشم از می‌نشستم تا مینشتم دردمو امونم برید بود کیسه آب گرم گذاشت پشتم بدتر شدم دیگ کلافه شدم کیسه آبگرم رو از دستش کشیدم پرت کردم اونور خودشم میدید حالم بده انقباضات هر ۳دقیقه شده بود گفت بذار معاینه ات کنن خودش حق معاینه نداشت اجازه نمیدادن اومد معاینه کرد گفت ۱ونیم سانته ماما بخش اومد ب ماماهمراهم گفت این عجیبه چرا از دیروز پیشرفت کمی داشت آمپول فشار فایده ایی نداشت سریع صدا ماما همراهم میومد ک زنگ بزنید دکتر بیاد مریضم داره از هوش میره دکتر بالاخره ساعت ۱۰ونیم اومد من بستری دو بودم ولی صدای جیغ من کل زایشگاه رو گرفته بود مریض های دیگ صداشون نمیومد دکتر تا رسید اومد طرف من ب ماما ها ۳تا اونجا بودن میگن چی شد چرا رنگش اینطوریه توضیحاتتون دادن معاینه ام کرد گفت شماها از دیروز نمیدوستنین یه چی ب انگلیسی گفت ک بعدش از ماماهمراهم پرسیدم گفت ب اصطلاح رحمت کج شده بچه تلاش می‌کرد بیاد بیرون ولی ب جای اینک بیاد داخل لگن خودشو دور مبداده گفت پاهای مریض رو بگیرید با عصبانیت ب ماماها میگفت نمیدونستم میخواد چیکار میکنه فقط اشهدمو خودندم و دستش برد
مامان عباس مامان عباس ۲ ماهگی
پارت ۴
بعد اینکه معاینه کرد رفت و اصلا اجازه نداد برم سرویس بعد چند دقیقه دوباره صداشون کردم ایندفعه یکی دیگه اومد تا گفتم اجازه بدید برم سرویس واقعا لازم دارم گفت بذار معاینه کنم گفتم نع همین الان همکارت معاینه کرد از بس معاینه کردن بعصی هاشون زجر اوره بعضی ها دستشون سبک خیلی خوبن ولی بعضی ها نه
به ماما برخورد و گفت مگه ما دوست داریم دائم معاینه کنیم بخاطر خودتون میگیم گفتم زنگ بزنین ماما همرام بیاد گفتن هنوز سه سانتی تا ۴ سانت نمیشه همین که رفت بیرون اعصابم بهم ریخت از یه طرف درد و از یه طرف هم که اجازه نداشتم از تخت بیام پایین زنگ‌زدم ماما همراهم گفتم میشه الان بیاین گفت زنگ زدم بیمارستان گفتن هنوز سه سانت داخل قرارداد از ۴ به بعد میایم گفتم خواهش میکنم گفت واسه هزینه مشکلی ندارین گفتم نه فقط تو بیا که من با اینا میمیرم تا اومدن ماما یه ربعی طول کشید همین که اومد بهش گفتم سرم و اینا رو جدا کن برم سرویس گفت چرا بهت اجازه ندادن گفتم نه گفت خدا خیرشون بده تو هنوز سه سانتی خطری نداشته که رفتم سرویس و برگشتم وگفت تا معاینه کنم ببینم چه پوزیشن برای تحمل دردام خوبه بعد معاینه گفت حالت سجده باش و تکنیک تنفس رو انجام بده خودم از قبل داخل یوتیوب ورزش های مناسب زایمان و تکنیک های تنفس رو تمرین میکردم تو کل [هفته هایی که با ماما قرار داد بستم دوبار اونم برای معاینه تحریکی دیدمشون ولی یه خانم خیلی با تجربه ای بودن و هنوز که هنوز روند زایمانم رو مدیونشم ]قبل اینکه دردام شدید تر شه گفت ورزش کنیم من اسکات میزدم و اون کمرمو ماساژ میداد و خیلی خوب بود همین جوری که داشتیم راجب درد ها و روند زایمان صحبت میکردیم گفتم کی میتونم از گاز بی دردی استفاده کنم و گفت همین حالا هم میتونی معاینه که
مامان کارن مامان کارن ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت ۳
بعدش یهو بدنم انگار آتیش گرفته باشه داغ شده بودم حس میکردم تو کوره آدم پزی ام دستگاه که مال نوار قلب جنین بود دراوردم نشستم رو تخت هی خودم باد میزدم. میگفتم گرممه اونقدر گرمم شده بود دردم یادم رفته بودمن داد میزدم گرمهه کولر بزنین بعد تخت بغلیم داد میزد سردمهه🤣🤣🤣تا ماما اومد بهم آب داد گفت بخور خنک میشی آب گرفتم ریختم تو سر و صورتم ولی خنک نمیشدم خواست دوباره دستگاه وصل کنه که نزاشتمش
یهو درد شدید گرفتم از داخل انگاذ که شکمم داشت پاره میشد از بیرون بدنم گر گرفته بود
دیگه نتونستم تحمل کنم گفتم گاز بی حسی میخوام
ماما گفت بزار معاینه ات کنم بعد بهت گاز میدم
معاینه ام کرد گفت ۸ سانتی دیگه گاز نمیخواد
احساس دفع داشتم بشون گفتم گفتن موقع دردات ژور بزن منم هر کار که گفتن انجام دادم دوباره اومد معاینه کرد گفت فولی یکم دیگه زور بزن تا سر بچه رو ببینم ۲ ۳ زور دادم گفت خوبه دیگه موهاش پیداست
زور نزن بیا ببرمت رو تخت زایمان
مامان مهوا مامان مهوا ۷ ماهگی
پارت دوم#زایمان

دکتر اومد گفت آمپول فشار گرفتی نمیشع.بایدذطبیعی زایمان کنی.صبح شد گفتم توان ندارم گرسنه ام رفتن با دکتر حرف زدن برام صبحانه آوردن... خوردم بعد یک استاد دانشگاه اومد با هشت تا شاگرد سه تا ماما هم مال بخش..اومدن هر نیم ساعت هرکدوم جدا معاینه میکردن دیک توان نداشتم..هردفعه هم می‌پرسیدم میگفتم چندسانتم میگفتن ۲..خیلی دیگ دردام شدید شده بود...بلند شدم ورزش کردم نشد...دیگ دکتر بخش اومد یه دستگاه شبیه توپ بود ک بهش سرم هم وصل بود وارد واژنم کردن نزدیک رحمم خیلیییییی درد داشت گفتن میزاریم خودش توپ پر از آب میشه سریع دهانه رحمت باز بشه زود زایمان کنی..هم گذاشتن دردام انکار هزار برابر شد آمپول فشار هم دوتا تزریق کرده بود فقط دردام زیاد بود دریغ از کمی باز شدن دهانه رحم..گفتم ماما همراهم رو بگید بیاد گفتن زیر۴,سانت نمیاد..دیگ دیدن حالم اصلا خوب نیست ماما همراهم رو آوردن اومد معاینه کرد گفت اصلا باز نشدی..ورزش کردیم واب گرم.رایحه تراپی.مااساژ.موسیقیو....
مامان 💙✨تابان✨💙 مامان 💙✨تابان✨💙 ۲ ماهگی
تجربه زایمانم پارت ۵
من همچنان درد می‌خوردم و ساعت شد ده راه میرفتم تو سالن تا دردم کمتر بشه باهام خیلی دعوا میکردن میگفتن برو تو اتاق تموم سالن به گند میکشی و از این حرفا اتاقم عوض کردن منو بردن اتاق اصلی زایمان
ماما کلن اومد تو همون اتاق پیشم بود چون حالم خیلی داشت بد میشد چشام تار میدید توهم میزدم هزیون میگفتم
یادمه به ماما گفتم منو بزار برم گف کجا گفتم میرم مشهد گف با چی گفتم با موتور ما موتور داریم 🤣
همش معاینه همش معاینه انقد بد بود داشتم میمردم
ماما پیله کرد برو دستشویی گفتم ندارم به زور منو برد گف باید بری گف داره دو روز میشه اینجایی اصلا نرفتی
منو برد خودشم وایستاد بالا سرم تا دستشویی کنم هیچی نیومد بهم سوند وصل کرد اونم سه تا هی پر میشد هعی خالی
خیلی ام دعوام میکرد میگف تو که میگفتی هیچی نیست اینا چیه اینا چیه گفتم نمی‌آمد چیکار کنم داغونم کردی
خلاصه اینم گذاشت رفت کادر ماما ها کلن همشون عوض شدن
و بلاخره دکتر ساعت های ۱۱ اومد و معاینه ام کرد گفت هنوز سه سانته و هیچ تغییری نکرده گف سربچه رو حس نمیکنم و لبه ها کنار نرفته اینو که گفت انگار دنیا رو سرم خراب شد چون ماما ها همشون منو مسخره کرده بودن گفته بودن بهم که ۷ سانت شدم
و دکتر خیلی بیخیال گذاشت رفت جای ماما های دیگه نشست و در حال گفتگو کردن و خندیدن
همه زایمان کرده بودن رفته بودن فقط من موندم دیگه شروع کردم به فوش دادن همه رو فوش دادم حتی شوهرمم فوش میدادم میگفتم همش تقصیر مهراب پدرسگ بود که منو زود آورد دست شما جنایت کارا انداخت
مامان 🎀سلن🎀 مامان 🎀سلن🎀 ۵ ماهگی
پارت دو
رفتم زایشگاه برای معاینه بچه چون بریچ بود باید می‌دین چرخیده یا ن ی پرستار اومد دستش خیلی کوچیک بود نصف جونم گرفته شد دید دیگه نمیتونم یکی دیگه رو صدا زد اون اومد بازم اونم فشار داد آخر سر گفت حس میکنم دستم خورد ب سر بچه گفت دو سانت دهانه رحمت باز شد
زنگ زد به دکترم گفت دکترم گفت بفرستین اورژانسی سونوگرافی اگه بچه نچرخید بیاد که سری سزارین بشه
من رفتم سونو روز جمعه ساعت سه ظهر بود انقدرم شلوغ بود که حد نداشت منم از شدت درد معاینه نمی‌تونستم بشینم خلاصه رفتم و نوبتم شد سونو انجام داد گفت بچه به سر هست دهانه رحمت هم دوسانت هست خلاصه رفتم دوباره بیمارستان و سونورو نشون دادم واسع دکترم فرستادن گفت باید وابسته تا دردش بگیره بفرست خونه ورزش کنه تا یکی دو روز دیگه زایمان می‌کنه منم ک دیگه گفتم دکتر گفته زایمان میکنم نزدیکه سری وسایل بچه رو جمع کردم بری خودمم جمع کردم آماده رفتم ورزش و دوش آب گرم این داستانا دکترم گفت دوباره فردا بیا معاینه بشی ببینم چند سانتی