پارت۸ مامانم نمیذاشتم صحبت کنه فقط گفتم چقدر تو ب پای هممون سوختی صورتشو بوسیدم و گفتم حلالم کنی مادرم ب پرستار اونجا گفت تورو خدا هواشو داشته باشین نتونست تحمل کنه بلند گریه میکرد خدا رو صدا میزد سرپرست دادمیزد ک بیارش داخل ک دستگاه باید وصلش باشه ک ضربان قلب بچه کنترل بشه ...دوباره اون دستگاه لعنتی ک وقتی میزاشتن دلم میخواست خودمو بکشم ساعت ۹ ماماهمراهم اومد یه سوی امید تو دلم باز شد بهم گفت اگ ب حرفم گوش کنی و این ورزش هارو انجام بدی زود ب نتیجه می‌رسیم من چاره ایی نداشتم تا میخواستم بلند بشم از می‌نشستم تا مینشتم دردمو امونم برید بود کیسه آب گرم گذاشت پشتم بدتر شدم دیگ کلافه شدم کیسه آبگرم رو از دستش کشیدم پرت کردم اونور خودشم میدید حالم بده انقباضات هر ۳دقیقه شده بود گفت بذار معاینه ات کنن خودش حق معاینه نداشت اجازه نمیدادن اومد معاینه کرد گفت ۱ونیم سانته ماما بخش اومد ب ماماهمراهم گفت این عجیبه چرا از دیروز پیشرفت کمی داشت آمپول فشار فایده ایی نداشت سریع صدا ماما همراهم میومد ک زنگ بزنید دکتر بیاد مریضم داره از هوش میره دکتر بالاخره ساعت ۱۰ونیم اومد من بستری دو بودم ولی صدای جیغ من کل زایشگاه رو گرفته بود مریض های دیگ صداشون نمیومد دکتر تا رسید اومد طرف من ب ماما ها ۳تا اونجا بودن میگن چی شد چرا رنگش اینطوریه توضیحاتتون دادن معاینه ام کرد گفت شماها از دیروز نمیدوستنین یه چی ب انگلیسی گفت ک بعدش از ماماهمراهم پرسیدم گفت ب اصطلاح رحمت کج شده بچه تلاش می‌کرد بیاد بیرون ولی ب جای اینک بیاد داخل لگن خودشو دور مبداده گفت پاهای مریض رو بگیرید با عصبانیت ب ماماها میگفت نمیدونستم میخواد چیکار میکنه فقط اشهدمو خودندم و دستش برد

۰ پاسخ

سوال های مرتبط

مامان برسام مامان برسام ۲ ماهگی
مامان برسام مامان برسام ۲ ماهگی
پارت چهارم بخدا یاد اون روز میوفتم الان با گریه دارم مینویسم فقط از خدا میخوام خدا بقل هیچکس رو خالی نکنه الهی آمین..وقتی وارد خود بخش اصلی زایشگاه شدم دلم هری ریخت نمیدونم چرا حس خفگی حس تنهایی حس بی کسی بهم دست داد خود ب خود اشکام ریخت .رفتم بستری ۴ اونجا اومدن دستگاه رو وصل کردن پرستار تا دستگاه رد وصل کرد گفت انضباضاتت خیلی زیاده بنظرم تا شب زایمان کنی منم خوشحال شدم دستگاه ک وصل کرد اومد دوبار معاینه کرد گفت یاخدا تو ک انقباضاتت زیاد چرا دهانه رحمت نیم سانت باز رفت کارشناس اون بخش رو صدا زد اونم اومد معاینه کرد گفت باید سوند بذاریم تا کیسه آبش پاره بشه اومد هرکار کرد با دست نتوست سوند رو بذار یه لامپی آورد روشن کرد سه نفر اومدن دونفر پاهامو نگهداشتن ک تکون نخورم اون یکی ک کارشناس واز همه وارد تر بود ب حساب خودشون باز هرکار کرد نتوست سوند رو بذاره آخر گفتن نمیدونم اسم دستگاه چی چی رو بیارید ب منم گفت اگ همکاری نکنی باید تا فردا همینطوری درد بکشی آخه معاینه خوش ب تنهایی خیلی درد داره باز اینا بایه دستگاه داشتن کاری میکردن ک من همون صحنه مرگ رو جلو چشمام میدیدم منم ب این ک تا شب بچه ام بغل میکنم همکاری کردم و اونم‌کارشو انجام داد و سوند رو بالاخره گذاشتن ساعت ۵شد و اون گفتن هروقت دستگاه صدا کرد صدا بزن ماما هنوز پاشو نذاشته بود بیرون دستگاه صدا می‌کرد میگم صدا میده میگ اشکال نداره میگم الان ک گفتین اگ صدا داد صداتون بزنم میگ ن نمیخواد خودمون میایم .اونا رفتن و من شدم یه اتاق سه درچهار با خدای خودم حالم خیلی بده بود خیلییییی دلدردام شدید شد گوشی رو آروم از زیر بالشت ک گذاشته بود درآوردم
مامان مهوا مامان مهوا ۷ ماهگی
پارت دوم#زایمان

دکتر اومد گفت آمپول فشار گرفتی نمیشع.بایدذطبیعی زایمان کنی.صبح شد گفتم توان ندارم گرسنه ام رفتن با دکتر حرف زدن برام صبحانه آوردن... خوردم بعد یک استاد دانشگاه اومد با هشت تا شاگرد سه تا ماما هم مال بخش..اومدن هر نیم ساعت هرکدوم جدا معاینه میکردن دیک توان نداشتم..هردفعه هم می‌پرسیدم میگفتم چندسانتم میگفتن ۲..خیلی دیگ دردام شدید شده بود...بلند شدم ورزش کردم نشد...دیگ دکتر بخش اومد یه دستگاه شبیه توپ بود ک بهش سرم هم وصل بود وارد واژنم کردن نزدیک رحمم خیلیییییی درد داشت گفتن میزاریم خودش توپ پر از آب میشه سریع دهانه رحمت باز بشه زود زایمان کنی..هم گذاشتن دردام انکار هزار برابر شد آمپول فشار هم دوتا تزریق کرده بود فقط دردام زیاد بود دریغ از کمی باز شدن دهانه رحم..گفتم ماما همراهم رو بگید بیاد گفتن زیر۴,سانت نمیاد..دیگ دیدن حالم اصلا خوب نیست ماما همراهم رو آوردن اومد معاینه کرد گفت اصلا باز نشدی..ورزش کردیم واب گرم.رایحه تراپی.مااساژ.موسیقیو....
مامان سایدا مامان سایدا ۱ ماهگی
پارت آخر زایمانم
#
از معاینه میترسیدم و وقتی معاینه میکرد درد هام‌بیشتر میشد و دلم میخاست بمیرم و دوباره ب بچم فکر میکردم و جیغ میزدم و ورزش میکردم از ۲ سانت یهو شدم ۵ سانت چون ورزش میکردم و درد میکشیدم از دستشون رفتم داخل دسشوی و از ترس میگفتم درد ندارم چون میترسیدم از معاینه تا این ک درد هام بیشتر شد نتونستم منی ک دکتر گفت تا چند روز زایمان نمیکنم با تلاش خودم تو چند ساعت زایمان کردم وقتی اومد دوباره معاینه کنن دید شدم ۶ سانت و همه جم شدن دورم و بهم‌میفگتن فقط زور بزن. و من ک بی جون اصلا ب هوش نبودم ب عمر خدا از کمر ب زیر انقد زور داشتم ولی چشام اصلا باز نمیشد و ماما میگفتن آفرین دختر با تلاش خودت دیگ الان زایمان‌میکنی و راحت تا تونستم جیغ زدم و درد کشیدم منی ک دکتر گفت تا ۴ روز زایمان نمیکنی تو ۵ ساعت با تلاش خودم از ۱ فینگر شدم ۱۰ سانت و بلاخره زایدم و سایدا کوچولوم گذاشتن رو دلم و همه درد ها و بی کسی ها فراموش شد و فشارم رفت ۱۷ یعنی اگه ۱ دقیقه دیر تر دخترم دنیا میومد مدفوع میکرد داخل شکمم و خدای نکرده جون دوتامون در خطر بود تا دنیا اومد یهو کل بدنم پر از مدفوع بچه شد و خودم تنها ۳ روز بستری بودم بخاطر فشار و با بخیه ها و بچه گریه میکرد و خلاصه ی مامان‌تنها تو شهر قریب بچه اول انقد فعالیت دا
مامان برسام مامان برسام ۲ ماهگی
مامان برسام مامان برسام ۲ ماهگی
پارت ۱۲ساعت شد ۸ و من همچنان داخل بخش سرم بی نهایت گیج میرفت و چشام سیاهی .ولی دلم میخواست هرچه زودتر برم بخش ب خدمه گفتم بیاد کمکم ک دوباره برم دستشویی نمیدونم داخل دستشویی یا دم در افتادم رو زمین و فقط صداهای مبهم میومد ک مریض نمیدونم چی شد بیاین چند نفر روزمین منو گذاشتن سریع دستگاه آورد و گفتن فشار رو ۶ ودیگ هیچی نفهمیدم ساعت ۱۱بود چشامو ب زور باز میکردم انگار گوشم رفته بود تو آب حالت منگ بودم ماما صداش میومد ک خوبی من گفتم کو بچه ام چشامو بار کردم دست یه پرستار داشت با سرنگ یه چی بهش میداد گفتم چیکار شده گفتم نمیدونم چی میدیم ک قندش نیوفته گفتم بیارین خودم شیر بدم ولی گفتن نمیشه الان همراهام نگران شده بودن صدای جروبحثشون میومد ک چرا مریضمونو نمیارین بخش چیکار کردین و...سرپرست اومد گفت همراهیات دلنگران شدن میتونی بلند شی گفتم نه اصلا سرم گیج میخوره بهمون برانکا منو بردن بخش ولی همچنان حالت تهوع داشتم اومدن چند باری ب بچه نمیدونم چی چی دادن وساعت ۳ گفتم سینه ات رو بده تا خورد بالا آورد اولش گفتم شاید عادی ولی ساعت۵
مامان کیارش💙 مامان کیارش💙 ۷ ماهگی
پارت ۲
درد نداشتم تا ساعت ۹ شب که یهو یه درد خیلییی شدیدی یهویی پارد بدنم شد و دیدم که بله کیسه آبم پاره شد یه مایع گرمی ازم خارج شد و خیلییی هم زیاد بود
بعد پاره شدن کیسه ابم دردام شدت گرفت طوری ک دیگ جیغ جیغام شروع شد بعدش زنگ زدن ماما همراهم اومد معاینه کرد گفت اصلا پیشرفت نکردی در صورتی ک من دردهای به شدت شدیدی داشتم ولی اصلا پیشرفت نکردم
ماما همراهم بعد اینکه معاینه کرد گفتش سر بچه خیلییی بالاست و سر بچه متمایل شده به چپ یعنی بچه کج قرار گرفته تو باید ورزشایی که من میگمو انجام بدی تا هم سر بچه فیکس شه تو لگن هم از اون حالت کج بودن دراد
بعد خودش رفت گفت هروقت ۳ سانت خود بیمارستان بهم زنگ میزنن
از ساعتای تقریبا ۹ تا ۱۲ من هم دردای شدیدی داشتم هم همزمان داشتم ورزش میکردم تا اینکه معاینه شدم بالاخره ۳ سانت شدم ماماهمراهم اومد
من خیلی دیر به دیر پیشرفت میکردم همون شب تا صبح ساعت ۷ یا ۸ من دردتی خیلییی شدیدی رو تجربه کردم و بالاخره با جیغ و دادهای فراوان با ورزش های فراوان من فول شدم و حالا رسیده بودم به مرحله زور زدن چندتا ماما و یه دکتر بالاسرم دهانه واژنمو از هم باز کرده بودن با دستاشون و مدام میگفتن زور بزن
مامان 🎀سلن🎀 مامان 🎀سلن🎀 ۵ ماهگی
پارت دو
رفتم زایشگاه برای معاینه بچه چون بریچ بود باید می‌دین چرخیده یا ن ی پرستار اومد دستش خیلی کوچیک بود نصف جونم گرفته شد دید دیگه نمیتونم یکی دیگه رو صدا زد اون اومد بازم اونم فشار داد آخر سر گفت حس میکنم دستم خورد ب سر بچه گفت دو سانت دهانه رحمت باز شد
زنگ زد به دکترم گفت دکترم گفت بفرستین اورژانسی سونوگرافی اگه بچه نچرخید بیاد که سری سزارین بشه
من رفتم سونو روز جمعه ساعت سه ظهر بود انقدرم شلوغ بود که حد نداشت منم از شدت درد معاینه نمی‌تونستم بشینم خلاصه رفتم و نوبتم شد سونو انجام داد گفت بچه به سر هست دهانه رحمت هم دوسانت هست خلاصه رفتم دوباره بیمارستان و سونورو نشون دادم واسع دکترم فرستادن گفت باید وابسته تا دردش بگیره بفرست خونه ورزش کنه تا یکی دو روز دیگه زایمان می‌کنه منم ک دیگه گفتم دکتر گفته زایمان میکنم نزدیکه سری وسایل بچه رو جمع کردم بری خودمم جمع کردم آماده رفتم ورزش و دوش آب گرم این داستانا دکترم گفت دوباره فردا بیا معاینه بشی ببینم چند سانتی
مامان عباس مامان عباس ۲ ماهگی
پارت ۴
بعد اینکه معاینه کرد رفت و اصلا اجازه نداد برم سرویس بعد چند دقیقه دوباره صداشون کردم ایندفعه یکی دیگه اومد تا گفتم اجازه بدید برم سرویس واقعا لازم دارم گفت بذار معاینه کنم گفتم نع همین الان همکارت معاینه کرد از بس معاینه کردن بعصی هاشون زجر اوره بعضی ها دستشون سبک خیلی خوبن ولی بعضی ها نه
به ماما برخورد و گفت مگه ما دوست داریم دائم معاینه کنیم بخاطر خودتون میگیم گفتم زنگ بزنین ماما همرام بیاد گفتن هنوز سه سانتی تا ۴ سانت نمیشه همین که رفت بیرون اعصابم بهم ریخت از یه طرف درد و از یه طرف هم که اجازه نداشتم از تخت بیام پایین زنگ‌زدم ماما همراهم گفتم میشه الان بیاین گفت زنگ زدم بیمارستان گفتن هنوز سه سانت داخل قرارداد از ۴ به بعد میایم گفتم خواهش میکنم گفت واسه هزینه مشکلی ندارین گفتم نه فقط تو بیا که من با اینا میمیرم تا اومدن ماما یه ربعی طول کشید همین که اومد بهش گفتم سرم و اینا رو جدا کن برم سرویس گفت چرا بهت اجازه ندادن گفتم نه گفت خدا خیرشون بده تو هنوز سه سانتی خطری نداشته که رفتم سرویس و برگشتم وگفت تا معاینه کنم ببینم چه پوزیشن برای تحمل دردام خوبه بعد معاینه گفت حالت سجده باش و تکنیک تنفس رو انجام بده خودم از قبل داخل یوتیوب ورزش های مناسب زایمان و تکنیک های تنفس رو تمرین میکردم تو کل [هفته هایی که با ماما قرار داد بستم دوبار اونم برای معاینه تحریکی دیدمشون ولی یه خانم خیلی با تجربه ای بودن و هنوز که هنوز روند زایمانم رو مدیونشم ]قبل اینکه دردام شدید تر شه گفت ورزش کنیم من اسکات میزدم و اون کمرمو ماساژ میداد و خیلی خوب بود همین جوری که داشتیم راجب درد ها و روند زایمان صحبت میکردیم گفتم کی میتونم از گاز بی دردی استفاده کنم و گفت همین حالا هم میتونی معاینه که