سلام ممنون میشم کمکم کنید
شوهرم یه دوستی داره خب برادر همین دوستش خیلی جوان بود فوت شد پنجشنبه همین هفته چهار ماهش میشه
دوستش همه جوره به داد شوهرم رسیده شوهرم عمل شد دوستش بود کارش ول کرد اومد پیش شوهرم کتفش شکست دوستش بود تصادف کرد دوستش بود خلاصه بگم روزای که هیچ کس نبود دوستش بود هرجای گیر کنه تو هر شرایطی تا زنگ بزنه میاد. به دادش میرسه خانوادگی بدون ما هیچی نمیخورن هرچی باشه واسه ما میارن حالا من به شوهرم گفتم به صاحب کارت بگو پنجشنبه مراسم مرخصی بده بهت میگه هرکاری کردم گفت نمیخواد بری مراسم خب مراسم تو بری چیکار کنی اینم بگم این دوستش دیگه برادر نداره باباش هم با اعصاب به زور راه میره کسی نداره کمکش کنه به شوهرم گفت الان بهت نیاز داره یادت باشه روزی که خانواده ات ولت کردن ولی همین بود به دادت رسید بنظر شما زنگ بزنم به صاحب کارش میدونم من بگم شاید قبول کنه نمیدونه🥲🥲
یه چیزی دیگه این چهار ماه کلان لباس سیاه تنش بود بنظر شما شوهرم لباس بخره براش شوهرم میگه فکر نکنم لباساش عوض کنه بگم هم شاید ناراحت بشی

۳ پاسخ

آره زنگ بزن حتما هم برید مراسمش ...یه روز هم براش لباس بخرید خانوادگی برید براش ببرید اون سیاهش درنیاورد هم اشکال نداره شما ببرید

حتما لباسشو عوض کنید و ازش بخواید لباس عزا رو دربیاره
فکر نمیکنم اینکه شما زنگ بزنی به صاحب کارش صورت خوبی داشته باشه همسرتونم بدونه ممکنه به غرورش بر بخوره. به همسرتون بگید حتی شده اون روزو مرخصی بدون حقوق بده ولی باید بره و این مراسم واجبه

هر کاری ک از دستتون برمیاد براش انجام بدید حتماااااااااا🙏🙏

سوال های مرتبط

مامان لیانا مامان لیانا ۴ سالگی
درد ودل
ی چند وقتی بود دخترم خوب شده بود باز چند روز سر همه چی گریه میکنه روزی دوبار شده اینا به کنار دیروز سر عینک دوتایی دعواشون شد کوچیک نداره گفتم بابا بیاد ببریم ی دونه بگیریم از این دم دستیا شوهرم از سرکار ساعت دوازده رفته بود کاراشو کرده بودو بعدم پیش دوستاش تازه ۸.۳۰ اومد خونه از ۵ گفته بود میام بریم ی دور بزنیم بعد ی ماه دختر بزرگم خوابش میومد ولی گفت بریم بریم اینو سه بار گفت بعدم بخاری روشن بود لباساشم تنش بود گرمش شد با حالت غر گفت گرمم گرمم شوهرم که انگار منتظر بود گفت اااه نمیدونم این کار مسخررو از کی یادگرفتی و چقدر اخلاقت بده و دخترم بغضی شد وایساد تا من برم کفش پاش کنم اونجام باباش غر زد که آره اینم همش چسبیده به مامان رفتیم تو ماشین گفت عینک میخوام و اینا ماهم پیدا نکردیم هر جا رفتیم ی لاک گرفتیم براش بچمم هیچی نگفت دیگه گفت پیدا کنم میگیریم برات ساعت نزدیگ ۱۱ خوابش میومد مثلا رفت شام بگیره جوجه گرفت بچه های من نمیخورن سفتم بود گفتم ی برنجم بگیر دوبار گفتم بماند که شوهرم سر بچه ها
مامان rasta مامان rasta ۴ سالگی
مامانا من دخترم رو می فرستادم پیش دبستانی یه پسره بود آخر از همه از تو یه پیش دیگه اومد بعدرفتارش جوریه که همه رو میزد ۶بار بچه منو زد یبار گذاشته بود تو کمرش با کفش بچه های دیگه هم زده بود چند بار گفتم به مدیر مدرسه هربار یه بهونه آورد وبه همه مادرا که شاکی بودن گفته بود بچه شما اذیت میکنه به من هم همینو گفت در صورتی که دختر من دست بزن نداره بعد یبار دیگه زده بودش دخترم به من نگفت تا اینکه تو حمام دیدم پهلوش کبوده با هزار وعده ویعد از زیر زیونش کشیدم که همون پسره زدتش معلما و مدیر مدرسه بهش گفتن نگو تا سه شنبه هفته پیش که رفتم دنبالش دیدم لباساش خیسه گفتم چی شده گفت خیس شدم بعد از شبش دیگه نتونست خودشو نگه داده و ادرارش میریخت پدرش که ازش پرسید گفت بردیا آب ریخت روم هولم داد با کمر اومد رو زمین بهم گفتن بهتون نگم ما زنگ زدیم مدیر مدرسه ولی زیر بار نرفت که نرفت امروز هم نزاشتم بره چون هموز نمیتونه خودشو نگه داره حالا بنظر شما چیکار کنم تو این شرایط بزارم بره یا نه
مامان ❤حلما❤ مامان ❤حلما❤ ۵ سالگی
مامان های باتجربه می‌خوام نظرتون بدونم
شنیدین میگن باید بچه تا7سالگی پادشاهی کنه... حالا بیانش از نظر دینی و روانشناسی متفاوت وای مضمونش همین دیگه
من حد و حدودش نمی‌دونم...یعنی بخوام بزارم به اختیار دخترم باشه
هرروز صبح میگه شکلات صبحانه می‌خوام،دستشویی تا 2ظهر نمیره،میخواد مدام بازی جدید نصب کنه تو گوشیم بازی کنه،جدیدا گوشی پدر مادر همسرم هم رمزشون یادگرفته گوشی اونها هم میگیره یا یکسره تلویزیون روشن باشه ببینه.قبل غذا یادش میاد شکلات بخوره خب دیگه سیر میشه بهش بدم از غذا خوردن میفته ندم دعوا میشه🫠 یا امروز نهار قرمه سبزی گذاشتم،شوهرم هم سرکار بود دیر اومد،حلما گفت من دوست ندارم و نمی‌خورم و کوکو سیب‌زمینی می‌خوام...خودش رفته سیب زمینی آورده شسته که بزارم بگم نه که میاد من بزنه.😵‍💫..براش گذاشتم ولی میگم اینجوری بخاطر اینکه باهم خوب باشیم و حالت زور با اجبار نباشه
لجبازی اش کمتر بشه
خب لوس نمیشه؟؟شما چکار می کنید این موقعیت ها
مامان فرشته کوچولو مامان فرشته کوچولو ۵ سالگی
مامانا پسر من با این کارش عذابم میده موندم چه رفتاری کنم، زور گیره تو مهد اسباب بازیه بچه هارو میگیره یا بازیشونو خراب میکنه، امشب با خواهرشوهرم رفتیم خانه بازی خواهرشوهرم قبلا مهد کار میکرده و دو تا بچه بزرگ داره
امشب با یه بچه دوست شد تو حیاط خانه بازی عالی بود تو پارکم عالیه ارتباط گیریش ولی پای اسباب بازی میاد وسط خیلی بد میشه، تو پارک از کسی چیزی نمیگیره ولی میفهمه تو خانه بازی و مهد اسباب بازیا مشترکه زور میگه.....
دوستش تو یه ماشین داشت اسباب بازیارو میریخت این اقا رفت ماشینو ازش گرفت من دخالت نکردم بار اول یعنی خواهرشوهرم نزاشت گفت تو چیزی نگو بزار از پس هم برمیان
سری دوم رفت خونه ای ک ساخته بود خراب کرد من رفتم گفتم نکن چرا اذیتش میکنی سری سوم رفت خونشو هول داد من از خانه بازی اوردمش بیرون..........
حالا خواهرشوهرم میگه تو حساسش میکنی جلو بچه ها دعوا نکن خب چی کارش کنم بزارم زور بگه بزارم بچه هارو اذیت کنه الان تربیت نشه دو روز دیگه این عادتای زشتش باهاش میمونه من دلسوز بچمم دوست ندارم سر این رفتاراش دوستاشو از دست بده.