۱۰ پاسخ

بعضی چیزا هیچوقت فراموش نمیشن
بهش حق بده
ولی با حرفات بهش بفهمون که دیگه کاری نکردی و از کارت پشیمونی

یعنی عکس قبل ازدواجتون دست شوهرت رسیده یا بعداز ازدواج باهاش در ارتباط بودی عکس انداخته بودی؟؟
سر این میگم اگه واسه قبل ازدواجت بوده که دیگه خیانت حساب نمیشه که
بعد به قول شما اگه نبخشیده بود،همون موقع جدا میشدید،بچه ای هم در کار نبود،الآن شاید زندگی بهتری داشتی

عزیزم بگو در حد چت بوده. آوار نشن سرت

چرا محدودت میکنه همیشه مشکلش چیه ؟بابای منم بچه بودیم نمیذاشت جایی بریم مثلا اردو اینا یا تو خیابون دستمون محکم میگرفت استرس داشت ترس از دست دادن هنوزم همینه اجازه مامانم نمیده دور بشه زیاد
شاید ترس داره از چیزی که اینجوری میکنه همیشه اینجوری بوده؟؟؟

چه شرایط سختی عزیزم
خب توهم بی محبتی میدیدی سختی میکشیدی ببین حالا که میبینی اینطوری میکنه حرفاتو بگو بهش اتمام حجتتو بکن باهاش بگو یه توهم اشتباه کردی من ازت بداخلاقی دیدم توهم خودت منو بخشیدی اگه قرار باشه جلو بچه من به من بی احترامی کنی این زندگی هرچه زود تر تموم بشه

نمیشه با حرف های یکنفر قضاوت کرد
ولی گلم بهتره بری حتما مشاوره فلن هیچی نگو جو خونت اروم بشه بعد چن روز رازیش کن برین مشاوره

با عشق قبل ازدواجت که با هم عکس گرفتید، بهت دست هم زده ؟؟‌‌

خوب اشتباه کردی ولی اینم که بزنه توچشمت خیلی بده ادم احساس ناامنی میکنه خط قرمززن ومردابااایدخیانت باشه

عزیزم چرا با عشقت ازدواج نکردی ؟

یعنی دور از چشم شوهرت با هم می رفتید بیرون؟

سوال های مرتبط

مامان آرتا مامان آرتا ۴ سالگی
سلام مامانها
ما ساختمونمون کلا ۳ واحده که یه واحدش خالیه بعد من با همسایه پایینم چند ساله که دوست شدم یعنی فقط ما دو تا خونواده هستیم تو ساختمان که همسن خودمه یه دختر داره از پسرم ۳ سال بزرگتره بچه هامون باهم همبازی شدن و دوستن الان یه مدت بود که دخترش خیلی پرخاشگر شده بود یه بار پسرمو هل میده پسرم صورتش میخوره به لبه تخت کلا وا میره خیلی ناراحتم کرم ترمیم کننده هم زدم بازم یکم جاش مونده منم دیگه از اون موقع سعی کردم بچمو کمتر بزارم باهش بازی کنه هروقت بهونه آوردم یا بهش مستقیم گفتم دیگه میترسم اما بازم دوستم میگفتم نه بزار بازی کنن بهت حق میدم نگران باشی ولی اتفاقه عذرخواهی کرد اما بازم دلم نمیخواست پسرمم خیلی دلش میخواست بازی کنه اما من میگفتم دیگه کمتر همو میبینین که قبول کرد اما دختر دوستم همش بهونه میاره که میخواد با پسرم بازی کنه بعدش چند وقته ویس میفرسته واتساپ هرروز من اوایل گوشیمو میدادم دست پسرم که جواب بده اما عادت کرد چون من گوشی نمیدادم دست پسرم بعد دیگه گذاشتم هفته ای یه بار جواب بده دوستم بهم پیام داد که لطفا ویس هارو بزارم برای پسرم جواب بده دخترم دلش تنگ شده میخواد صدای آرتا رو بشنوه احساس میکنم همش توقع داره😐اعصابمو ریخته بهم چکارش کنم؟
مامان مهتا خانم مامان مهتا خانم ۵ سالگی
مامانا حال روحیم خیلی خرابه بااینکه دخترم به شدت اذیت می‌کنه توخوذدن خوابیدن حتی به لحظه براخودش بازی نمیکنه دایم چسبیده به من یاباباش برا بازی و بیرون اصلا بدون من جایی نمی‌مونه حتی با باباش وحتی یه دقیقه وقت بزاخودم ندارم شوهرم خسته شده میگه بفرست مهد باید بره پیش یک میگه اونجا بازی می‌کنه خسته شدم دایم میگه بازی کنین اما من و دخترم تاحالا اصلا ازهمه جدانبودیم حتی برا یه روز چون کسی رو نداشتم دایم نوخونه بامن بود همه جا حالا می‌دونم مهتا بدون من مهد نمی‌مونه منم بدون اون تو خونه نمیتونم بمونم بااینکه به شدت خستم امافکراینکه از دو بعداز ظهر تاهفت نیست وبایدتوخونه بدون اون باشم نمیتونم تحمل کنم هیچ‌چیزی لذتی ندارن بدون اون نه ببرون نه خوردن تنهایی حتی به بستنی نمی‌دونم چه مرگمه به شوهرم میگم نمیتونم بفرستم مهد تحمل کنم دوتایی خسته ایم فقط ترخدا شعارندید سال دیگه بایدبغرستی اجباره خودم می‌دونم این حال لعنتی وچه کنم