۶ پاسخ

هفته ای یه بار برو خونه مامانت مگه اسیر گرفتنت... همون طور پدر و مادر همسرت واسش مهم هستند خانواده توهم واست مهم باشند مگه پدرو مادرت تورو بزرگ نکردند فقط خانواده همسرت اونو بزرگ کردند و الان حق دارند؟ پدر و مادر دیگ‌تکرار نمیشن قدر روزایی ک هست رو بدون و خودتو از اونا محروم نکن

تعحب میکنم ک ایطور روت زور میشن اخه مگ اسیر اوردن عجب ادمایین کاش خونتو جدا میکردی از اینا

وای مگه هرکی میخوادبره سربه بزن به کس وکارش دورازجون بایدمریض باشن

من بودم به شوهرم زنگ میزدم میگفتم هیچ کسی حق نداره تو زندگی دخالت کنه همین الان جوابشونو ندی پرو میشن ببخشیدا سلیطه بازی دربیار بزار ازت حساب ببرن

میگفتی مگه منو آوردین اسیری

پدرشوهرت گفته این حرفارو ؟؟؟
عجب ادمای پرویی هستن

سوال های مرتبط

مامان یاسین ومائده مامان یاسین ومائده ۲ سالگی
مامانا اینجا اکثریت تو اپارتمان میشنید درسته؟؟ با چند تا بچه بعد ادیت نمیشید سر این ک بچه تو اپارتمان نمیتونه بازی کنه واینا همش باید سکوت کنه سرصدا خیلی نباشه لطفا بیایید بگید ک حرف شوهرم درست نیس و بیشتر یه تیکه بود برادخترم برگشته بهم میگه پول داشتم میرفتم اپارتمان خوب بعد گفت اپارتمانم بخای بری بچه هامون بچه نیستن اون بچه های مردمن ک ارومن واینا خیلی حرفش سنگین بود برام خدایی منطورش دخترمنه میدونم دخترم توخونه باخودش حرف میزنه بازی میکنه این بدش میاد اما کارای بچه خودشو نمیگه ازخونه دزدی میکنه خونه رو دائم میگرده نمونش همین امروز بهش گفتم چنان حالش بد شد ک اما هیچ وقت عیبای بچه خودشو نمیگه ای خدا بخاطر دخترم نمیخام خونم اپارتمانی باشه چون هی اونجا شوهرم میگه ساکت ساکت مریصی مگه اینا اخه دوسال بودم دیگه انگاری برام جهنم بود اینجا ک اومدم انگار تمام دنیارو بهم دادن دخترم ازاده بازی کنه یا یاسین ک جدیدن انقد جیغ میزنه ازخدا میخام همه مستاجرها خونه دارشن منم همینجور یه خونه ویلایی بده بهمون راحت شم از منت های شوهرم
مامان ♥️هستی من♥️ مامان ♥️هستی من♥️ ۲ سالگی
سلام.مامانا بیاین یه چیزی بگین دلم آروم شه😢
من چندروز بود میخواستم پسرمو ببرم دکتر بخاطر خر خری ک از بیتی داشت
شوهرم گفت ببر پزشک خانواده متخصص گرون شده د ازاین حرفتان
منم عصری بردم پزشک خانواده ،پزشکان یه خانم هست .
خدا لعنتش کنه ،اصلا بچمو یه معاینه ی ساده هم نکرد،الکی دارو نوشت
بعد من بهش گفتم گوشش رو چک کن عفونت نداشته باشه،گفت نه برا جی چک کنم گفتم دست میزنه ب گوشش هر چی گفتم گفت نع حتی تبش نگرفت ،دیگه با عصبانیت بلند شد بدون اینک اون وسیله رد رو ضد عفونی کنه با عصبانیت برد طرف کوش پسرم ،پسرمن ترسید گریه کرد من روم اونور بود
بعد گفت پرده ی گوشش قرمز کرد بلید تا سه روز هی ببری هی بیاریش
خلاصه بحثمون شده منم رفتم ب مدیریت درمونگاه گفتم دکترم عوض کرد
بعد ک اومدم خونه گفتم نکنه پرده گوشش آسیب دیده بردمش متخصص اطفال خودش ب اون گفتم چک کرد گفت یکم قرمز شده
همبن.حالا دارم از فکر دیوونه نیشم میگم نکنه خواب نکرده طوریش شده باشه
یعنی متخصص اطفال متوجه میشه با نگاه کردن
بعد اون قرمزی ک گفت یعنی مشکلی براش پیش نمیاره
خدایا اا چکار کنم حالم خیلی بده
خدا خودش جوابشو بده 😥
مامان شاهرخ مامان شاهرخ ۱ سالگی
مامان sevilay مامان sevilay ۲ سالگی
سلام مامان های گل . شبتون بخیر. هیچ جایی پیدا نکردم گفتم بیام اینجا درد و دل کنم. شاید کسی حرفی پیشنهادی داد که کمکم کنه. خانوما دختر من ماه دیگه دو سالش میشه. راستش از همون اول نوزادی هم زیاد وابسته من نبود بغل همه آروم می‌گرفت. قبلاً ها خیلی حساس نمی‌شدم میگفتم بچه است ولی الان که بزرگتر شده حرف میزنه و پیش غریبه ها بهم میگه برو ، گریه کردنی تو بغلم آروم نمیشه پیشش نباشم واسه دیدن من ذوق نمیکنه .اصلا یه جوری با عشق بغل کردنش تو دلم مونده ته دلم سنگینی می‌کنه. امروز واقعا کم آوردم خونه مادرشوهرم مهمون داشتن دخترمم اونجا بود از اداره اومدم پیش مهمونا می‌گفت برو نیا همه هم می‌خندیدن دخترمم شدیدتر میکرد. منو میزد.مادریزرگ شوهرمم اونجا بود می‌گفت مادرشو نمیخواد هر وقت از اداره میاد بیرونش میکنه. یعنی نفهمیدم چجوری نهار خوردم کم مونده بود قلبم منفجر بشه. از وقتی اومدیم خونه دیگه منم دخترمو بغل نکردم کلا ولش کردم به شوهرم گفتم بچه خودته خودت نگهش دار. اونم مای بیبی شو عوض کرد .دخترمم گریه میکرد میگفت مامان مامان دلم طاقت نیاورد رفتم بغلش کنم دستمو چنگ انداخت دعوام کرد منم دیگه بغلش نکردم. از سر شب دارم گریه میکنم. خیلی حال روحیم داغونه 😔😔 به شوهرم گفتم من فردا نمی‌رم دنبالش از سر کار میام خونه خودت بعد از کار برو دنبال بچه ات. با شوهرمم دعوا کردم میگم مادرت بلد نیست تربیت کنه بچه رو بزاریم مهد. یه کاری کردن بچه از مادر فراری شده.