تجربه زایمان
پارت(۲)
بعدش که کیسه آبمو زد دردا شدیدتر شد من ساعت 5ونیم بستری شدم ساعت 8ونیم 6سانت بودم ک کیسه آبمو پاره شدم 7سانت ولی دردا شدید بود ولی استراحت میداد گیج بودم چون نخوابیده بودم کلی ورزش داد آبگرم و توپ که واقعا خوب بودن همه تو دهنم میزاشت بعدش گفت باید زوربزنی تاسر بچه بیاد تو لگن اینجا ی خورده سخت بود دردا شدید بود 6تا زور زدم تا سربچه اومد پایین ساعت9ونیم شدم 9سانت دیگه لرز گرفته بودم گفت ی زور دیگه بزن بریم اتاق زایمان ک منم زور زدم سر بچه معلوم شد رفتیم اتاق زایمان که اونجا برش داد نفهمیدم ولی زور بدی بمم وارد میشد درد بدی بود واقعا تحملش برام سخت بود ولی با 5یا6تا زور ک ک موقع دردا باید برنی ی خورده استراحت میده ولی بین دردا باید زور بزنی حس مدفوعش خیلی بده ک با5یا6تا زور محکم دخترم بدنیا اومد😍😘🙏ممنون از همه که دعا کردین عزیزان
وزن بچم 3250بود چون دستش کنار سرش بود برش خوردم بخیه خوردم6یا7تا وگرنه لگنم خیلی خوب بود اینجور ک ماما بهم گفت بخیه زدن درد نداشت برش هم. متوجه نشدم بی حسی زدن ولی بعدش خونریزی داشتم 15بار شکممو فشار دادن اون خیلی بده خداروشکر زایمان خوبی داشتم راضی بودم

۶ پاسخ

موقعی بچه میخواست بیاد بیرون ماما نیوفتاد رو شکمت بچه رو فشار بده؟

خداروشکر عزیزم

خدایاشکرت عزیزم 🥰😍بالاخره قدم نو رسیده مبارک

انشاالله بسلامتی گلم
بعداز زایمان ک شکمو فشار میدم درد داره ولی خیلی خوبه شکم جمع میشه
اون موقع هم ک بچه ب دنیا میاد تمام دردات یادت میرن

وای خیلی بده موهای بدنم سیخ شد😂😂😂

چند هفته زایمان کردی؟ اخرین سونو وزن بچت چند بود چند هفته

سوال های مرتبط

مامان آوین بلا💋👀 مامان آوین بلا💋👀 روزهای ابتدایی تولد
من اون روزی ک گفتم زنگ زدن از بیمارستان و میرم بستری بشم رفتم و کار های بستریم انجام شد دیگه تا کارا انجام شد ساعت ۶ و ۷ بود ... اون موقع اومدن لباس بهم دادن و سرم فشار و اینا وصل کردن و تا یکی دو ساعت حالم خوب بود ولی یکم درد داشت سراغم میومد . ساعت ۸ و نیم و ۹ دردام شروع شد شدید شدن پرستار گفت میخوای ماما همراه بگیری منم انقد درد داشتم از خدام بود یکی پیشم باشه چون داشتم دیوونه میشدم توی اون اتاق تک و تنها
چند دیقه یبار هم میومدن معاینه ام میکردن ک اذیت میشدم خیلی ...
دیگه ماما اومد و ورزش هارو باهام شروع کرد ک خیلی سخت بود موقع درد اون ورزش هارو انجام بدی ... ولی به زور هم ک شده بود همراهی میکردم ...
اون شب ۹ نفر پشت سر هم زایمان کردیم همین کارو سخت تر کرده بود چون وقتی من ده سانت باز شدم مامام گفت زور نزنی فعلا تا بریم اتاق زایمان ..
خلاصه ک رفتم اتاق زایمان و انقد درد کشیدم و زور زدم ک نفسم داشت بند میومد واقعا
دکتر گفت پوست دهانه رحمش کلفته بچه بیرون نمیاد به زور و بدبختی دیگه آخرش برش زدن و دنیا اومد اون لحظه کل درد هام تموم شدن بعدش هم بخیه زدن ک یکم درد داشت ولی خب قابل تحمل بود ...
بعد ک بخیه ها تموم شدن لرز بدی داشتم انگار ک داشتم میمردم تموم بدنم میلرزید .. بعد از لرز هم تب کردم تا صبح
دیگه خلاصه فرداش ساعت ۱۱ ترخیص شدم و تمام
مامان دلارا❤️🌱 مامان دلارا❤️🌱 ۱ ماهگی
مامان همایون مامان همایون ۱ سالگی
قسمت دوم تجربه زایمان طبیعی:
ساعت ۸ صبح ماما همراهم رسید و منم دردام خیلی شدید شده بودن، بهم کمک کرد آب میوه و شربت و خرما و اینا خوردم یکم ماساژم داد و منو برد تو وان آب گرم. یک ساعتی اون تو بودم اونم حواسش بهم بود، گفت واسه اینکه دردات منظم تر بشن یکم سرم فشار بهت وصل میکنم. سرم فشارو که زد دردام خیلی بیشتر شدن و منم از درد داشتم میمردم، اونم موقع دردا ماساژم میداد.
دیگه حدودای ساعت ۱۰ و نیم شدم ۶ سانت گفتم بی حسی میخوام. دکتر بیهوشی اومد تو نخاع آمپولو زد و من آروم شدم اصلا دیگه انقباضا رو حس نمیکردم. ماما هم از موقعیت استفاده کرد و کلی بهم ورزش داد مخصوصا سجده.
دیگه حدودای ساعت ۱۲ اینا بود که احساس زور زدن داشتم ماما هم میگفت هر موقع احساس زور داشتی محکم زور بزن. دکترمم همون موقع اومد کیسه آبمو سوراخ کرد.
دیگه ساعت نزدیکای ۱ بود که دکترم اومد باز معاینه کرد گفت این آماده ی زایمانه، سریع مامای بخش اومد و منم خیلیییی احساس زور داشتم، با ۴ یا ۵ تا زور شدید بچه اومد تو بغلم.
خیلی سعی کردم جیغ و داد نکنم ولی نمیشد 😁 خیلی درد داشت اون زور زدنای آخر، بخیه نگفتن چندتا خوردم ولی کمه خودم نگاه کردم.
دیگه اگر سوالی داشتید بپرسید مامانا ❤️
آواتار مامان دلی مامان دلی دلی ۱ سالگی
عزیزم میشه بگین کدوم بیمارستان رفتین راضی بودین؟
مامان Nini مامان Nini روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان پارت ۲

معاینه ام کرد و گفت سه سانتی و کیسه آبت پاره شده نامه داد گفت برو با آمپول فشار زایمان کن خلاصه اومدم خونه رفتم حموم یکم زیر دوش ورزش کردم و رفتم بیمارستان بستری شدم ساعت ۳ شب آمپول فشار رو وصل کردن تا ساعت ۷ و نیم صبح ولی دردم شروع نشد دکتر اومد کیسه آبمو پاره کرد و دردام شروع شد و یهو از سه سانت شدم پنج سانت مامام که گیتی محمود آبادی بود اومد و فقط یه حرکت قمبل کردن داد و رفت😐ولی دوتا مامای دیگه بودن خیلی خوب بودن باهام بعدا فهمیدم مامانم بهشون پول داده ولی خیلی اخلاقشون خوب بود اومدن بالا سرم یکیش کمرمو ماساژ داد و ورزش داد که ساعت ۹بود که حس زور بهم دست داد و ماما گفت زور بزن بعد از کلی زور زدن خواست برش بزنه که سوختم یعنی درد زایمان انقدر سخت نبود بعد از برش دوباره زور زدم دیدن بازم سر بچه نمیاد بیرون دوباره یکم دیگه برش زدن و بعدش هم یکم دیگه برش زدن درکل خیلی برش زدن خلاصه بعد از کلی زور زدن سر بچه بیرون‌اومد و بدنش هم سریع کشیدن بیرون و گذاشتن روی شکمم انقدر سبک شدم که نگو ولی وقتی شروع کرد به بخیه زدن مردم و زنده شدم و کامل حس میکردم وقتی بخیه میزد هر چقدر هم بیحسی میزد بیحس نمیشدم خلاصه بعد از کلی جیغ و داد بخیه زد و برام پد گذاشتن و گفتن به بچت شیر بده
الانم فعلا ببمارستانم و فردا مرخص میشم
انشالله همتون به خوبی و خوشی زایمان کنید🫶🏻🩵
مامان مَلِکا مامان مَلِکا ۳ ماهگی
تجربه زایمان ۶ :
گفت هروقت دوباره احساس فشار ب مقعدت داشتی باید زور بزنی الان نزن!! گفتم باشه
یکم گفتم وای داره بهم فشار میاد گفت زور بزن
یه زور زدم که قیچی رو انداخت و یکم قسمت پایین واژن مو برش داد ک چون خیلی درد داشتم فقط ی سوزش کم فهمیدم ک اصلاااا برام اذیت کننده نبود!!
گفت خب بسه ! نفس عمیق بکش! دوباره زور بزن
این دفعه ک زور زدم سر بچه اومد بیرون
گفت دو تا نفس عمیق بکش ، کشیدم گفت حالا زور محکم بزن
این زوری ک زدم همراه با داد بود (جیغ ن!) دااااااد
یعنی تو عمرم اینجوری عربده نکشیده بودم 😭😂😂😂
و دو ثانیه بعدش ملکای قشنگم رو شکمم بود 🥹🥹😍😍
( اونجایی ک عربده کشیدم از درد بود و قسمت شونه هاش بود ک داشت خارج میشد از بدنم )
خلاصه تا دکترم خودشو برسونه من زایمان کردم و همونجا رو تخت منتظر بودم ک دکترم رسید و اومد برام بخیه هارو زد (ک خداروشکر خودش زد آخه شنیدم خیییلی بخیه های تمیزی میزنه در حدی ک بعدا اصلا ردش نمیمونه )
دکترم ک وارد اتاق زایمان شد گفت وای دختر تو همههه رو متعجب کردی!! ما هیچکدوم فکر نمی‌کردیم تو انقد زود زایمان کنی ! با خودمون گفتیم خیلی زود فول بشی ساعت ۱۲ شبه! اصلا باورم نمیشه زایمان اولی انقد سریع روند زایمانش طی بشه !!!
مامان آقا مهبد💙 مامان آقا مهبد💙 ۲ ماهگی
زایمان پارت ۳
میگفت زور بزن دردا وحشتااااک حس درد شدید تو مقعدم داشتم از صبحم هیچی نخورده بودم جر چنتا دونه خرما و آبمیوه جون نداشتم شب قبل نخوابیده بودم داشتم از حال میکردم کل وجودم میلرزید حس غش بهم دست داد ماما هی میگفت بخاطر بچت باید تحمل کنی
خلاصه اونجوری نتونستم خوب زور بزنم فقط هزیون میگفتم از شدت درد البته شاید چون لگنم کوچیک بود انقدر درد کشیدم گفت حالت دستشویی ایرانی بشین زور بزن حس کن داری ی چیز سفت دفع میکنی منم زووور فقط بخاطر بچم وگرنه درحد بیهوش شدن بود حالم دردا خیلی وحشتناک بودن
تا ۱۱وبیست دیقه فول بودم اما سربچه نمیومد انقد زور زدم بواسیر زد بیرون ۱۱وبیس دیقه بردنم اتاق زایمان اونجا چند تا دیگ زور محکم زدم باقیچی برشم زدن یهو یچی مثل ماهی ازم اومد بیرون واقعا سبک شدم بعدش گفتن جفت جدا نشده چند تا هم زور واسه اون زدم و درد کشیدم اومدن بخیه بزنن دیدن خونریزی بیش از حد وغیر طبیعیه نگو دهانه رحمم پاره شده بود رحمم از رو شکم فشار دادن آوردن لبه واژن دکتر اومد دوخت مردم و زنده شدم بجز برشی ک خودشون دادن واژنمم دوتا پارگی خود ب خودی داشت
موقع بخیه ها هم ب شدت اذیت شدم تامپون گذاشتن داخلم بخاطر خونریزی ک یوقت رحمم خونریزی نکنه آمبولی بشه کلی فشار تا ساعت ۲ درگیر بودم دیگه ساعت ۶ صبح رفتم بخش و۱ ظهر هم مرخص شدم
بیمارستانم البرز کرج بود راضی بودم تمیز بود و خلوط رسیدگیشون خوب بود دکتر هم تمام مراحل زایمان زیر نظر داشت اما من بخاطر جثه کوچیکم خیلی اذیت شدم با اینکه بچه کلا ۳ کیلو بود
مامان ˡⁱʸan💕🐣 مامان ˡⁱʸan💕🐣 ۴ ماهگی
مامانا من زایمان کردم دوروزه درد زایمان کشیدم خیلی ب سختی بود چون زایمانم طبیعی و خیلی سخت بود خدا از این پرستا نگذره ک پارم کردن با معاینهه کردن بعد ۴سانت شدم ماما گف بستری کیسه آبم پاره نشده بود دستشو کرد داخل پارش کرد نگم از درد واقعا مرگ جلو چشام دیدم بعد قسمت خیلی بدش میگف لگن و معاینت عالیه ولی همکاری نمیکنی واسه زور زدن من از بس این دوروز درد کشیده بودم اصلا قدرتی برام نمونده اخراش ک بچه میخاس بدنیا بیاد من نمیتونستم زور بدم اون لحظه تلخ ترینش بود چون هرکاری کردم نتونستم زور محکم بزنم ایقد رو شکمم زدن مقدع و رودم نابود کردن گفتن بچت خفه میشه همکاری نکنی ولی خلاصه هرکاری کردم نتونستم زور بدم بی حال و بی جون افتاده بودم رو تخت دیگ گفتم تموم میکنم همش بفکر بچه بودم چجوری میاد من قدرت زور زدن نداشتم اصلا جون نداشتم دیگه خلاصه نم چجوری زور زدم درحد توانم و. کمک خدا بود بچه بدنیا اومد ایقد گریع کردم😭خیلی زیاد بخیه خوردم خیلی زیاد درد کشیدم ولی خداروشکر بچم سالم بدنیا اومد ولی برام خیلی دردناک بود خیلی سخت خیلی حتی الان نمیتونم رو باسنم بشینم ایقد پارم کردم بخیه زیااد خوردم
مامان آرین آسمانی مامان آرین آسمانی ۶ ماهگی
زایمان طبیعی
پارت ۲
بستری شدم بدون ماما خصوصی اما از اول تا آخر یه ماما فوق‌العاده خوب و فهمیده از اول تا آخر کنارم بود خلاصه دردم از ۱۲ شب شروع شد انواع ورزش هارو کردم تا ساعت ۴ با کلی درد های وحشت ناک متاسفانه ۲ سانت بودم چون سرکلاژی بودم و ورزشی نداشتم باز نشده بود دهانه رحمم ساعت ۶ صبح ۴ سانت بودم ک دیگ گریم گرفته بود واقعا دیگ کم آورده بودم و ماما معاینه کرد کیسه آبم پاره شد و من همچنان درد و خون ریزی شدید داشتم
دکترم اومد بالاسرم معاینه کرد و دوتا ماما افتادن روشکمم و هی فشار میدادن و دکتر هم هی دهانه واژن منو پایین می‌کشید و بهم میگفتن زور بزن
خیلی بد بود خلاصه دیدن نمیشه رفتن
و دوباره ماما گفت هر وقت دردت گرفت زور بزن واقعا نه راه پس داشتم نه راه پیش واقعا مونده بودم و نا امید بودم
خلاصه که دیدن نمیشه رفتن منو بردن تو یه بخشی که برش میزنن دهانه رحم و زایمان طبیعی ها کلن دیقه نود میبرن اون اتاق
رفتم رو تخت زایمان و دوباره گفتن دردت گرف زور بزن و من جون زور زدن بعد ۱۱ ساعت کشیدن درد رو نداشتم و مجبور شدن برش بزنن و بچه خلاصه به دنیا اومد اونم مردم و زنده شدم
وقتی ب دنیا اومد خیلی خوب بود از درد خبری نبود بخیه زدن و همه چی تموم شد
ولی درد خیلی کشیدم ۱۲ ساعت تمام درد خوردم ولی عوضش یه نینی خوشگل خدا بهم داد و می ارزه ک جونمم براش بدم❤