سوال های مرتبط

مامان فرحناز 😍♥ مامان فرحناز 😍♥ ۷ ماهگی
تجربه زایمانم
29تاریخم بود رفتم بهداشت نامه گرفتم بعد 30 ساعت 6عصر رفتم بیمارستان اول معاینه کردن گفتن 1سانت ولی بچه پایینه خیلی وریزه زود زایمان میکنم یعنی بستریم کردن اول بهم امپول فشار وصل کردن دردام کم کم شروع شد من هم فقط درد کمر حس میکردم دیگه حالم داشت بد میشد یه دوتا خانم باهام بودن ساعت 2شب زایمان کردن من موندم بعد درد کشیدم کیسه رو پاره کردن بهم گفتن 3سانت شدی خوب دارب پیشرفت میکنی ولی من خیلی حالم بد بود نتونستم تحمل کنم از اتاق زایمان فرار کردم رفتم دم در همرو دعوا کردم فقط میگفتم سزارین کنید قبول کردن خیلی خیلی کمر درد میکرد حس میکردم داشت از هم جدا میشد 2روز کامل درد کشیدم روز دوم دیگه خود به خود زور میزم انگار زور از خودش میومد بعد ساعت 12شب زاییدم اماخیلی خیلی تجربه بدی بود برام اما خوشحالیش وقتی دخدرمو بهم دادن زیاد هم بخیه خوردم اما خیلی وحشتناک بود اصلا اصلا دیگه به طبیعی فکر نمی کنم حالم به مرگ رسید اما خدا نجاتم داد واقعا خدارو شکر الان یکم خوبم ودخترم خوبه خدارو شکر ♥
مامان Noora🐥 مامان Noora🐥 ۳ ماهگی
زایمان 1
سلام مامانا
منم بالاخره 30 تیر ماه زایمان کردم و دختر قشنگمو بغل گرفتم
حالا میخوام تجربه زایمانم بگم 29 تیر از صب ترشح خونی داشتم درد هم داشتم ولی با فاصله های زیاد که کم بود از ظهر ترشحاتمم بیشتر شد منم دوش گرفتم و ورزش کردم و پله بالا پایین کردم تا شد شب شب بعد از خوردن شام ساعت حدودای 9 به بعد دردای من اوج گرف به 10 یبار رسید بعد تا نیم ساعت که حاضر بشیم بریم دیدم دردام خیلی دارن بیشتر میشن رسیدیم بیمارستان مهدیه بعد از معاینه و اینا گفتن 2 سانتی ولی بخاطر خونریزی و ترشحات خونی حتما باید بستری بشی چون خطرناک ساعت 1 من بستری شدم رفتم اتاق زایمان
تا 3 خودم درد کشیدم اومدن معاینه کردن همون دو سانت بود
بعد شروع کردن به دادن دارو تا صب ساعت 10 4 دوز دارو گرفتم دردام خیلی شدید بود و فاصله نداشت تا دردام میخواست یکم آروم بشه بازم بهم دارو میدادن ساعت 10 دوباره معاینه شدم با همون 2 سانت بودم ولی از درد دیگه نای حرف زدنم نداشتم... همراهم اومد پیشم وقتی منو دید فهمید که دیگه من حالم واقعا بد و دیگ دارم واقعا میمیرم... من تا ساعت 12 باز همونجور درد کشیدم دیگه آخر دیدم نه باز معاینه شدم و همون دوسانتم و هر چقد التماس میکنم که اگر قرار بود دهانه رحمم حتی یکم باز تر بشه باز می‌شد اصلا نگاه نمیکردن
مامان لیمو مامان لیمو ۱ ماهگی
مامان دخملم 👶 مامان دخملم 👶 ۳ ماهگی
تجربه زایمان
مامانا سلام. اول اینو بگم که مسلما برای همه ما مادرا اول سلامتی بچه اهمیت داره و خیلی سزارین و طبیعی بودن برامون ملاک نیست.
من از اول بارداریم دوست داشتم زایمانم طبیعی باشه. از هفته 36 ست و سخت چسبیم به ورزش چون قبلش احتمال زایمان زودرس داشتم تقربیا فعالیت خاصی نداشتم. دیگه پریشب یعنی 22 مرداد نه ماهم کامل شد و من رفتم بیمارستان برای یه سونو کلی. انقباض داشتم و دو سانت دهانه رحمم باز شده بود. ساعت 8دیگه بستریم کردن و شروع کردن به نوار قلب گرفتن و سرم زدن و اینا... ساعت 10 بود دیدن پیشرفتی نداشتم و هنورز تو همون دو سانتم. دیگه آمپول فشار زدن تو سرمم. کم کم رو ضربان قلب بچه تاثیرگذاشت و افت شدید پیدا کرد. سریع قطعش کردن و گفتن که با دردای خودت پیش بری بهتره. برای بچه خطر داره. منم شروع کردم به ورزش کردن و تنفسای شکمی و هرچی بلد بودم... همش احساس شدید دفع ادرار و مدفوع داشتم.سر بچه خیلی فشار میاورد به لگنم ولی دهانه رحمم همون 2 سانت مونده بود. دیگه ساعت 10 کیسه آبمو زدن پاره کردن به این امید که رحمم دیگه باز شه. دردام دیگه داشت خیلی شدید می‌شد 🫠 بعد دو سه ساعت که من همش راه میرفتم و ورزش میکردم رسیدم به 5 سانت...