ماجراهای منو زاییدنم پارت ۵🙃
اون احساس دسشویی دو کلا ولم نمیکرد هی میرفتم دسشویی ولی نمی اومد.گفتم حتما یبوست شدم یکم زور زدم دیدم نه نمیاد. هنو تو فشار بودم اومدن صدام کردن ک میخواد شیفت رو تحویل بده معاینه کنه .داشتم اماده میشدم برا معاینه پرسید درد داری؟گفتم اره ولی کم میگیره ول میکنه  غیر قابل تحمل نیس ولی چون اعصابم ضعبف شده عذیتم احساس دسشویی دارم
گف طبیعیه .معاینه ک کرد گف دختر درد نداری؟ تو ک فول شدی .تا گف فول شدی شوک شدم فهمیدم که هلن داره خودش میاد کمک . تا رفت بیرون دختره دوباره رفتم دسشویی زور زدن
حرکات ورزشی هی دردم بیشتر میشد ولی من دیگه محل ندادم کار خودمو کردن ک شیفت جدید اومد .. معاینه ک کرد گف سر بچه رو لمس کرد تا اینو گف من قدرت گرفتم شروع کردم به زور زدن . هی میگف الکی زور نزن فقط درد رو حس کردی زور بزن بینش نفس عمیق بکش .ولی من دیگه خسته بودم راه نجات رو پیدا کردم . با سه تا زور سر هلن اومد بیرون تا سرش رو دیدم و اومد دیگه من از حال رفتم تموم بدنم یهو سر شد چشمام سیاهی رفت . خلاصه تو گیچی و منگی بودم ک بی حسی زدن و بخیه زدن .معاینه ک کرد گف سر بچه رو لمس کرد تا اینو گف من قدرت گرفتم شروع کردم به زور زدن . هی میگف الکی زور نزن فقط درد رو حس کردی زور بزن بینش نفس عمیق بکش .ولی من دیگه خسته بودم راه نجات رو پیدا کردم . با سه تا زور سر هلن اومد بیرون تا سرش رو دیدم و اومد دیگه من از حال رفتم تموم بدنم یهو سر شد چشمام سیاهی رفت . خلاصه تو گیچی و منگی بودم ک بی حسی زدن و بخیه زدن .

۵ پاسخ

مبارک باشه قدم نو رسیده
از بیمارستان راضی بودین؟؟؟ رسیدگی شون و رفتار پرستار ها خوب بود؟؟؟؟
بیمارستان اتاق خصوصی نداشت؟ تو هر اتاق چند نفر بودید؟؟؟

تموم شد یاادامه دارد

عزیزم الهی بگردم چه حس خوبی♥️ قدمش پر خیر و برکت باشه هلن خانوم

بخیه زدن درد نداشت

خوبه پس دردت زیاد نبوده خداروشکر
من که سرویس شدم رسما افتادم رو زانو

سوال های مرتبط

مامان جوجو مامان جوجو ۳ ماهگی
پارت ۳ زایمان طبیعی
یهو حس زور بهم دست داد گفتم من حس زور دارم گفتن تا میتونی زور بده ۳ بار زور دادم تا ۱۰ ثانیه اینطوری ولی سر بچه ام بیرون نیومد چهارمین بار ماما بهم گفت زور بده و دستشو تا ۴ انگشت گذاشت ک سر بچه بیاد ولی بازم نشد و بهم گفت زور بده نمیخام اذیتت کنم و هی دستمو بزارم و بازم پنجمین بار دیگه زور محکم دادم ک گفتن پاشو برو رو تخت زایمان منم رفتم امپول بی حسی تو واژنم زدن و برش زدن واسم یه زور دیگه دادم ک یه ماما با دوتا دست تمام زورشو گذاشت رو شکمم فشار داد و ماما خودم و با دوست مسیر سر بچه رو باز تر کرد ک دیکه صدای گریه گل پسرم رو شنیدم تا گزاشتن رو شکمم آروم شد و همون لحطه فهمیدن یه بند نافش یه گره محکم خورده و اف قلبش به خاطر این بود
از مرحله زایمان ک بگذریم مرحله بخیه زدن میاد با اینکه بی حسی زدن ولی کامل همه چیز حس میکردم و هی جیغ میکشیدم و چون موقع زایمان خونریزی کردم هی بخیه میزد و دو انگشت می‌کرد داخل و شکمم محکم فشار میاد گ خون بیاد بیرون خدایی نکرده لخته نیوفته روی رحمم و هزاربار اینکا رو کرد و ۱۰ تا رو پوست بخیه خوردم داخلی های رو هم راضی نشد بگه چندتا و موقع ک ۲ ساعت تحت نظر بودم بازم معاینه کردن و شکمم فشار دادن و خون اومد بیرون و برای ۲ بار در بخش زنان هم اینکا رو کرد 🥲🥲🥲 و ۷ مرداد قرار بود مرخص بشم ک به خاطر زردی شدید بچه ام مجبور شدم بستری اش کنم و از بخش زنان رفتم بخش نوزادان
مامان نیکان مامان نیکان ۵ ماهگی
ساعت ۹ آمپول فشار بهم زدن..ساعت ۱۱ شدم ۶ سانت ک آوردن بهم بی حسی وریدی زدن ینی ب سرمم آمپول بی حسی میزدن ک تو هر انقباض خودش وارد بدنم‌میشد..ی دکمه ام داشت ک اگه خودم دردم بیشتر شد دوز دارو رو بیشتر میکردم..خیلی خوب بود تحمل درد و برام خیلی آسون کرد..ولی من کل تایم انقباض و باز شدن دهانه رحم درد زیادی نداشتم‌قابل تحمل بود برام
ساعت ۱۲ مامای همراه دوباره معاینه کرد ۸ سانت شده بودم خودش تحریک کرد شدم ۹ سانت گف ۱ میریم اتاق زایمان
دوباره ساعت ۱ اومد یه معاینه کرد ک اون‌معاینه خیلیییییی درد داشت دوس داشتم‌بمیرم
بعد اون معاینه من معنی درد و فهمیدم دیگ داشتم میمردم ..سریع گف بریم اتاق زایمان از اونورم‌زنگ زد ب دکترم ک بیا مریضت فول شده و سر جنینو دارم‌میبینم
رفتیم اتاق زایمان و بمن گفتن زور بزن ..چجوری زور بزنم وقتی هیچ زوری نداشتم..میگفتن زور بزن انگار‌معنی زورو نمیفهمیدم چیزی ب اسم‌زور وجود نداشت..اصلا نمیتونستم زور بزنم..خلاصه با هر بدبختی از گوشه های تخت میگرفتم‌و صدامو مینداختم ته گلوم اصلا داد نمیزدم زور میدادم ..من‌زور واقعی هنوز نیومده بود بهم بخدا خودم داشتم زور میزدم..۳تا یا ۴ تا زور زدم‌ و پسرم دنیا اومد..۴ تا بخیه خوردم ک دکترم‌گف اگ خوب زور میزدی اونم‌نمیخوردی..
ادامه پارت بعدی
مامان 💙آیهان🥹💙 مامان 💙آیهان🥹💙 ۸ ماهگی
وقتی به مرحله ی آخر رسیدم دردام غیر قابل تحمل بود گفتن باید زور بزنم تا سر بچه بیاد بیرون انقدرم استرس داشتم کل بدنم رو لرزش بود اصلا نمیتونستم استرسمو کنترل کنم ولی مجبور بودم هرموقع دردام میومد زور میزدم تا بچه بیاد بیرون آخه شنیدم خانم دکتر گفت اگه تا ساعت هفت زایمان نکردم مجبورن عمل کنن منم تمام قدرتمو جمع کردم تا بتونم تا اون زمان زایمان کنم هی زور زدم هی زور زدم و بالاخره خداروشکر با زورام سر بچه اومد پایین تر تا ساعت شیش و بیست دقیقه سرش اومد پایین کلا یه زور دیگه زدم که سرش بیاد لبه واژنم و اومد که تیغ زدن و بهم گفتن از این به بعد یه زور بزنم یه نفس عمیق تا پاره نشم که بچه بدنیا بیاد😂  منم زور میزدم و یه نفس عمیق سه چهار تا زور زدم بعدش تیغ زدن تیغ که زدن با دوتا زور بچه تا شانه اومد بیرون یه زور دیگه زدم و بالاخره ساعت هفت صبح نفسم بدنیا اومد و با دیدنش کل دردام فراموش شد فقد تو فکر این بودم که کی بیارنش بغلم و اصلا انگار هیچی نشده بود دردام به کل از ذهنم رفت سرتون درد نیارم جفتش مونده بود که اونم با یه چیزی عین چاقو داخل هی دور میدادن با دستشم معاینه میکرد تا جفت اومد بکشش بیرون جفتمم اومد بیرون آمپول بی حسی زدن بخیه هامو هم زدن و بچه رو تمیز کردن دادن دستم تا بهش شیر بدم واقعا نمیتونم بگم چه  حس خوبیه و چقدر مادر شدن شیرینه😍😍😍


زایمانم طبیعی بود و راضی بودم خداروشکر نمیگم راحت بود سخت بود درد زیاد کشیدم ولی الان راحت میتونم پاشم راه برم❤️


تولد آیهان جونم 1402/12/17😍❤️


ببخشید طولانی شد
مامان فسقلی🧡 مامان فسقلی🧡 ۵ ماهگی
نوار قلب گرفتم گف خوب نیس مستقیم برو زایشگاه . ساعت ۱۰ شب بستری شدم تا ۵ صبح انقباض های پراکنده داشتم ک اصلا درد محسوب نمیشد فقط صدای جیغ و داددبقیه شنیدم و روحیمو باختم
ساعت شیش صبح اومدن آمپول فشار زدن با دوز کم بعددیکی دو ساعت زیادش کردن ک من از ۳ سانت یهو شدم ۷ سانت بعدم گف ۱۰ سانتی فول شدی دکترمم اومد. دو تا ماما اومدن پاهامو توی شکمم فشار میدادن وقتی انقباض داشتم میگفتن زور بزن
منم با تمام توان زور میزدم ولی هی میگفتن خوب زور نمیزنی خلاصه ۲۰ دقیقه ای گذشت ک گفتن سر بچه دیده میشه تلاش کن یکم دیگه
حدودا سرش نصفه بیرون بود دکتر برش هم داده بود
دیگه هرکار کردن نیومد بیرون سریع دستگاه وکیوم آوردن دو سه بار انداختن بازم تکون نخورد
دو تا مامای هیکلی اومدن بالا سرم تمام وزنشون رو مینداختن روی بالای شکمم و با آرنج زور میزدن بچه بیاد بیرون ولی اصلا دیگه پیشرفت نکردم
یهو ضربان قلب بچه رسید به ۵۰
دکترم دیگه معطل نکرد سر بچه رو تا ته داد داخل و گف سریع ببرید اتاق عمل
مامان آقا فراز مامان آقا فراز ۱ ماهگی
اینقد درد داشتم اشکم درنمیومدش فقط با نفس کنترلش میکردم که بگذره دیدم ن هعی ورزشای مختلف ک دردم کم بشه مگ کم میشدش دیگ ب حدی رسیدم ک فقط زور میزدم حس زور زدن داشتم مامام میگفت زور نزن مگ میشد کنار تخت حالت چمپاته گرفتم قبلش ی زور زدم دستمو گذاشتم رو بدنم دستم خورد ب سر بچه ینی ریدم ب خودم سریع ب مامام گفتم دستم خورد به سر بچه سریع منو بلند کرد نشستم رو تخت معاینه کرد گفت عععع بچه اومدش زور نزن بریم اتاق زایمان نفهمیدم چجوری رفتم رو تخت که واسه زایمانه دیگ ن درد داشتم ن حس زور ی چند دقیقه راحت بودم خوابم گرفته بودش فقط مث آبشار از سروصورتم عرق میرفت مامام هعس نازم میداد نوازش میکرد میگفت اومد دیگ تمومه اینقد خسسته بودم نفهمیدم کی امپول زدن کی پارع کردش فقط اون موقع ک حس زور داشتم زور مسزدم دادم در نمیومد مامام گفت داد بزن که بچه بیاد من فقط مامانمو صدا میزدم با ۳ تا زور بچه اومد بعد حالا مگ جفت میومدش😂 هعی سرفه فلان نمیومد من ک بیحال بودم مامام میگفت بفرستینش اتاق عمل جفت و بخیه بزنن میگفتن ن دیگ کشید بند نافو اومد دم بدنم که گفتم بکش دارع میاد کشید جفتم اومد ولی دیگ واسه بخیه فرستادن منو اتاق عمل چون موقع زور زدن خودمو کشیدم عقب پارع شدم بدجور هیچ رفتم اتاق عمل بیهوش شدم راحت خوابیدم بعدش اومدم بخش پیش بچم
مامان جوجه رنگی مامان جوجه رنگی روزهای ابتدایی تولد
خب بگم از تجربه مزخرف زایمانم🙂امیدوارم هیچکس اینجوری تجربه نکنه واقعا...من هرچی صبرکردم دردم نگرفت و خودم رفتم بیمارستان از شانس خوبم یه دکتر عالی بهم خورد خدا خیرش بده اگه نبود معلوم نبود چی میشد...خلاصه نامه بستری داد و من رفتم برا بستری بماند ک چقد بالا پایین کردن تا بعد ۷ ۸ ساعت بستری شدم با مکافات و پارتی بازی.ساعت ۸ رفتم زایشگاه تا ۱۱ بیکارِ بیکار بودم بعدش یه قرص زیر زبونم گذاشتن ک اصن نفهمیدم کاربردش چیه چون اثر نکرد😂دومی هم ساعت ۱ گذاشتن اونم اثر نکرد من همینجور بیکار بودم تا روز بعد 😑خانوادمم پایین دلنگران 🙂ساعت ۹ صبح ۲۴ مهر شروع کردن سرم و آمپول فشار و درد من شروع شد تا ساعت ۴ عصر من درد کشیدم کیسه آب رو ساعت ۴ پاره کردن و من ۸ سانت باز بودم و ماما گفت شروع کن بت دردات زور بزن و من با تمام قوا زور میزدم ساعت ۵ فول فول بودم برا زایمان...دکترم رو زنگ زدن اومد معاینه کرد گف خیلی کار داری بچه بالاس سجده برو زور بزن اون کارم کردم دوباره معاینه کرد گف بهتره ولی بازم بالاس حالت دستشویی بشین زور بزن اون کارم کردم ساعت ۷ آخرین معاینه رو کرد ک دیگ پاهای من میلرزید 🙃گف ن نیومده کانال زایمان قوس داره یه دکتر دیگم معاینه کرد گف ۲ ساعت دیگم این بچه نمیاد برید سزارین 🙂و من با ۱۱ سانت دهانه رحم باز سزارین شدم✌ببخشید طولانی شد🤍
مامان مامان دوتافرشته مامان مامان دوتافرشته ۱ ماهگی
پارت 5
دیگه ماما همراه اومد و من خیلی خوشحال شودم تا رسید بهم ورزش روی توپ داد خیلی خوب بود گفت دراز بکش ببینم و من شودم 7سانت گفت عالیه دوباره شروع کن ولی دیگه بدنم کششش نداشت بی حال بشین پاشو میداد برام شیافت گل مغربی و معاینه تحریکی انجام میداد ولی من دیگه بریدم نمی‌تونستم دردش داخل کمرم بود اصلا. زیر دل احساس نمی‌کردم دکتر معاینه کرد گفت عالی10سانت شودی حالا باید زور بزنی فقط زور ولی دیگه بدنم خالی کرده بوده و شروع کردم زور زدن فقط موقع درد ولی فایده نداشت سر پایین نیومد و رحمم ورم کرده بود دیگه همه ماماها نگران شوده بودن شوهرم بهشون گفته بود کمکش کنید هر چه قدر بخواید بهتون میدم هزینه ماما همراه1200بود ولی شوهرم 1500ریخته بود براش فقط گفته بود کمکش کنید دیگه همشون ریختن رو سرم فایده نداشت و معاینه شودم گفت خانم 7سانت شودی از 10به 7برگشتم گفتن خوب زور نمی‌زنی ازم قطع امید کردن که دکتر گفت ببرین سر تخت فایده نداره اونجا بهتره رفتم سر تخت زایمان و دوباره ریختن رو سرم یکی رفت رو شکمم یکی رحمم رو باز میکرد فقط میگفتن زو بزن زو بزن خلاصه منم هی زور زدم زور زدم تا سرش اومد ولی دیگه تا نداشتم که دکتر گفت اومد سرش چ شونه هاش سخت بود ولی پاهاش خیلی خوب اومد و دیگه همه خسته شودن بچه رو گذاشتن روی شکمم و دکتر گفت تکون نخور تا جفت و برات در بیارم و با چند تا معاینه جفت هم در اومد و گفت حالا بخیه کنیم و ماما شروع کرد به بخیه کردن که گفت برات عالی زدم اصلا تکون نخور دیگه بخیه تمام شود و من خونریزی کردم و فشار رحمی رو شروع کردن و دست کردن داخل شکمم ون همش جیغ میزدم دیگه لرز کردم خیلی بد بود که دیگه تمام شود ساعت 12شب تا 12ظهر درد کشیدم ولی راحت شودم
مامان مُــعـین👼✨️💙 مامان مُــعـین👼✨️💙 ۵ ماهگی
خانوما پارت ۴ تجربه زایمان طبیعی من
ماما اومد پیشم و چند تا حرکت ورزشی زدیم مثل اسکات و اینا بهم گف هر وقت دستشویی داشتی میتونی بری ولی نباید اصلاااا زور بدی
تو این بین من دردام خیلی شدید بود و همش نفس عمیییییق میکشیدم و فوت میکردم که رد بشن ولی انقباض ها طولانی شده بودن و استراحت بینشون کم بود
بهم گف بریم زیر دوش آب گرم یا وان کدوم راحتی
که من خودم دوش رو انتخاب کردم رفتم زیر دوش آب گرم و اونجا بود که دردام خیلیییی کم میشدم انقباض ها بودن اون حالت کمردرد و زیر شکمم درد میگرفت ولی با آب گرم خیلی دردش میومد دایین و بهم خیلی کمک کرد یکم زیر دوش موندم و اونجا هم حرکت لگن به چپ و راست و انجام دادم و گف بیا معاینه کنم که شده بودم ۶ سانت گف عالی بیا نوار قلب بگیرم و من خوابیدم که نوار قلب بگیره دیگه دردام خیلی زیاد شدن موقع نوار قلب گرفتن داشتم تختو میشکوندم😂میخواستم بخوابم چون از دیشب بیدار بودم خیلی خسته بودم و همش خوابم میومد که بعد نوار قلب معاینه کرد گف ۸ سانتی بیا پایین یکم راه بریم با هم اومدم و راه رفتیم و خیلی رود من فول شدم و حس زور زدن داشتم بهش گفتم گف هر وقت احساس کردی که خس مدفوع داری بهم بگو که همون لحظه من حس مدفوع و زور ردن داشتم بهش گفتم معاینه کرد و گف عالی دیگه بریم برای زایمان گف هر وقت درد داشتی زور بده و هر وقت نبود بینش استراحت کن
همینطور انجام دادم و خیلی زور زدم انگار اون لحظه تمام قدرت دنیا رو داشتم خیلی لحظه عجیبی بود چند بار زور زدم و سر بچه اومد بیرون و یکم دیگه بچه رو کامل کشید بیرون
ادامه…
مامان ˡⁱʸan💕🐣 مامان ˡⁱʸan💕🐣 ۴ ماهگی
مامانا من زایمان کردم دوروزه درد زایمان کشیدم خیلی ب سختی بود چون زایمانم طبیعی و خیلی سخت بود خدا از این پرستا نگذره ک پارم کردن با معاینهه کردن بعد ۴سانت شدم ماما گف بستری کیسه آبم پاره نشده بود دستشو کرد داخل پارش کرد نگم از درد واقعا مرگ جلو چشام دیدم بعد قسمت خیلی بدش میگف لگن و معاینت عالیه ولی همکاری نمیکنی واسه زور زدن من از بس این دوروز درد کشیده بودم اصلا قدرتی برام نمونده اخراش ک بچه میخاس بدنیا بیاد من نمیتونستم زور بدم اون لحظه تلخ ترینش بود چون هرکاری کردم نتونستم زور محکم بزنم ایقد رو شکمم زدن مقدع و رودم نابود کردن گفتن بچت خفه میشه همکاری نکنی ولی خلاصه هرکاری کردم نتونستم زور بدم بی حال و بی جون افتاده بودم رو تخت دیگ گفتم تموم میکنم همش بفکر بچه بودم چجوری میاد من قدرت زور زدن نداشتم اصلا جون نداشتم دیگه خلاصه نم چجوری زور زدم درحد توانم و. کمک خدا بود بچه بدنیا اومد ایقد گریع کردم😭خیلی زیاد بخیه خوردم خیلی زیاد درد کشیدم ولی خداروشکر بچم سالم بدنیا اومد ولی برام خیلی دردناک بود خیلی سخت خیلی حتی الان نمیتونم رو باسنم بشینم ایقد پارم کردم بخیه زیااد خوردم