من اولین کسی ک دیدم مامانم و مادرشوهرم و همسرم بودن، ۳تاشون پشت در اتاق عمل بودن. بابام و پدرشوهرم داخل اتاقم پیش پسرم مونده بودن تا من بیام
شوهرم پیشم نبود سر زایمانم🥲
تنها کسی که پیشم بود مامانم بود و مادر همیشه دلسوز ترینه🙃❤️🩹
من پسرمو دیده بودن مامان و شوهرم و خواهرشوهرم دم در بودن از صبح ساعت ۱۰ جلو در تا ۱۲شب ک رفتم بخش
خدا بگم چیکارت نکنه دختر اشک تو چشام جمع شد🥺🥲
شوهرم و مامانم❤️❤️❤️
مامانم و شوهرم🥲🥲شوهرم تا دم در بخش دستمو گرفته بود و با پزستارا تخت رو میاورد تو بخش
مامانم میگفت فاطمه تو رستارو دیدی گفتم بهم نشون ندادن گفت هنوز نیاوردن ماهم ببینیم نکنه بچمو عوض کنن🫤😂😂😂
منم اولین کسی ک دیدم خالم بود ک پشت در اتاق عمل سر پرستارا داد میزد ک چرا بچه خواهرمو نمیارید بیرون شوهرم و مادر شوهرم پیش بچه بودن فک کنم اگ خالم نبود من مرده بودم چون بیهوشی کامل شده بودم برا سزارین بهوش امده بودم کسی بفکرم نبود ومن با تنگی نفس داشتم سروکله میزدم نمیتونستم کسی و صدا کنم تنها اسمی ک یادم امد حسین بود یادمه دیگ کامل مرده بودم تا این ک خالم داد زد پرستارا ریختن روم اکسیژن و اینا اسم پسرمم گذاشتم حسین ک بهم زندگی بخشید
من با شوهرم وخواهر بزرگم رفتم ک اولین نفر خواهرمو دیدم تا دیدمش گفتم بچمو دیدم چون بیحسی بودم اولین نفر خودم بچمو دیدم بعدشم خواهرمو
شوهرمم ساعت ملاقات گذاشتن بیاد داخل حدودا دوساعت بعد از عمل
من وازاتاق عمل بیرون آوردن .مادروپدرم وخواهرم و شوهرم ومادرشوهرم همه پشت درمنتظربودن
من شوهرم مامانم خاله ام پشت در بودن
من سر اولییی شوهرم دم اتاق عمل بود
سر دومیی عروس خواهر شوهرم که قبلن دختر دوست مامانم بود
من هیشکیو نداشتم دوستم باهام اومد بیمارستان اولین نفر هم اونو دیدم
واسه من اول بچه رو برده بودن بیرون پیش مامانم و بابام و خواهرشوهرم و پدرشوهر و مادرشوهرم همههه بچه رو دیدن اول..بعد خواهرشوهرم همیشه مسخره میکنه تا الان😒😒میگه هی صدا میزدن همراه فلانی ما هیچکدوم محل ندادیم همه حواسمون پیش بچه بود مهم نبودی تو😒😒😒ولی من خیلی گیج بودم مامانمو دیدم اول بالا سرم که وقتی داشتن شکممو فشار میدادن حالش بد شد رفت بیرون
مامانم مادرشوهرم شوهرم ۳تاشون دیدم
من شوهرمو دیدم بلندم کرد گذاشت رو تخت برد منو مامانم گفت اصلا سراغ دخترم نرفت تا من از اتاق عمل اومدم شدیدا هم دلتنگشم 🥲
بیهوش بودم تو ریکاوری قیافه پرستار دیدم جیغای پسرمم تو گوشم بود 😁😁😁
مامانم اول خودمو دیدن بعد نینی
والا من از اتاق عمل ک اومدم بیرون همه رو یجا دیدم بابام مامانم خواهرام شوهرم خواهرشوهرم 😂پسرمو اول پرستار برد نشون داد چون میخواستن اتاقمو آماده کنن من یک ربع شاید پشت در اتاق عمل داخلش یعنی اونجا بودم تا اومدم بیرون لرز داشتم بابام خیلی نگرانم بود تخت رو گرفت کمک پرستارا منو گذاشتن روی تخت خییییلی سنگین شده بودم ۱۰۵ کیلو🤣🤣
تا بیارنم بیرون طول کشید دخمل طلام رو دیده بودم وقتی از اتاق عمل بیرون رفتم همه بودن
همسرم چقد اون روز ناراحت شدم براش که تنها بود و کلی اشک ریخته بود تا منو ببرن بیرون همه پرستارا میگفتن
من هیچ کس کسی نمیدونست من زایمان کردم بعد نیم ساعت خواهرم با بچه خودش تو بغلش با چش گریون اومد داخل بعد شوهرم
از خانواده ام کسی خبر دار نبودن ۳۳ هفته زایمان کردم به صورت اورژانسی
شوهرم و مادر شوهرم و مامانم ولی چشمم اول ب شوهرم افتاد صفرام عمل کردم تو عالم بیهوشی که خواستم ب هوش بیام فقط شوهرمو میگن صدا میزدم میگفتم عشقم بیا نرو بیا پیشم و..شدم سوژه
یادم نمیاد چرا😐
شوهرم و مامانم هر دوباهم اومدن سمتم بچه رو گذاشته بودن روی سینم دوتایی مون رو باهم آوردن بیرون همینکه اومدن سمتم زودی پتو رو زدن کنار بچه رو دیدن
شوهرم اومد تو اتاق زد زیر گریه هق هق میکرد🥲
بچه هامو دیدم با لباس زرد نوعیه ک خریده بودم براشون دوتایی نگران یه گوشه بیمارستان وایساده بودن منو نگاه میکردن
من طبیعی بودم شوهرم پیشم بود کلش و بعد که نی نی اومد مامانم و صدا زدن بعدم داداشم اومد دیدش یادش بخیر واقعا
من شوهرم مادرم و خواهرم اومدن سمت خودم چون بچه رو زودتر دیده بودن😃
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.