۲۱ پاسخ

ولی من با سزارین هزار بار مردم زنده شدم ب نظر من بدترین زایمان سزارین هست

ای جونم مبارکه گلم قدمش پرخیر💚😍🤲

قدم نو رسیده مبارک عزیزم
اره واقعا منم به همه میگم من درد طبیعی کشیدم بعد سزارین شدم واقعا طبیعی خیلی بده

عزیزم مبارک باشه . قدم نورسیدتون مبارک. انشاالله همیشه ب سلامتی و تندرستی

عزیزم مبارکه قدمش کدوم بیمارستان زایمان کردی؟

عزیزم مبارکت

امپول فشار دردش بدبوده براهمونه

مبارکه خوش قدم باشه

مبارک باشه عزیزم پاقدمش
میگم شما ماماهمراه کیو گرفتین؟

من ک موندم واقعا چیکار کنم برا زایمانم واقعا ، هر کسی از ی زایمان تعریف می‌کنه واقعا گیج شدم 😩😩

عزیزم قدمش پر از خیروبرکت انشالله
تبریک میگم خدا حفظ کنه برات🥰💕😍🌸

مبارکت باشه عزیزم، زودی سرپا میشی

ینی حس میکردم واژنم بی حس شده شکمم انگار داشتن زیرشو با چاقو پاره میکردن واااقعا خدا نسیب دشمن آدم نکنه

ینی از درد سقط هم خیلی غیرقابل تحملتره؟🥺 من پارسال دور از جونتون تو خونه ۲شبانه روز درد کشیدم میترسیدم برم بیمارستان فقط ناله کردم ن میتونستم بشینم ن دراز بکشم دستمو میگرفتم دیوار که نیوفتم ینی من جهنمو دیدم آخرشم تو زایشگاه زیرزبونی گذاشتن باعرض معذرت به اسهال استفراغ افتادم تیکه هاش نیوفتاد کورتاژ شدم دردام تموم شد

سلام چون باآمپول فشاربوده دردات غیرطبیعی وسخت بوده من خودم 2تابچه طبیعی بدنیاآوردم یکی اولی همینطوری مثل شماصبح بیدارشدم دیدم کیسه آبم سوراخ شده بدون دردرفتم بیمارستان بستریم کردن باآمپول فشاردخترموبه سختی زایمان کردم ولی زایمان دومم شب قبلش بامامانم رفتیم حرم یکم پیاده روی کردیم صبح ازساعت5دردام مثل دردپریودی شروع شدتاساعت8صبح که مامانموبیدارکردم رفتیم بیمارستان وقتی رسیدیم دهانه رحمم 7سانت بازشده بوددرداشم خیلی طبیعی وقابل تحمل بودان شاالله این بچمم مثل دومی پسره درادم مثل همون شروع شه ومثل همونم زایمان کنم.

منم تحمل درد نداشتم بچه اول سزارین شدم بعدش هم سزارینم اصلا ب طبیعی فکر هم نمی کنم

مبارکه عزیزم ولی من میخواستم برم طبیعی حالا چیکار کنم بنظرت؟

عزیزم مثلاً دردطبیعی مثل چی هست؟؟؟

اخه سزارینم من خیلی درد کشیدم

من زایمان اولم سز بود حالا بعد ۶ سال گفتن میتونی طبیعی زایمان کنی بنظرت اینکارو بکنم

وزن نی نی چقد یود که اذیت شدی

سوال های مرتبط

مامان فندوق مامان فندوق ۶ ماهگی
دیروز ۱۴۰۳/۳/۲ ساعت ۵ صبح از خواب پریدم دل درد کمردرد داشتم اما منظم نبود تا ساعت ۹ بود که دیدم دردم ۵ دقیقه منظم شدم و رفتم سرویس با ادرارم خون اومد نشونی رو دیدم دیگه اماده شدم ساعت ۱۰ شد تا رسیدم بیمارستان ۱۱ بود معاینه شدم ۲ سانت بودم رفتم تا ساعت ۱ پیاده روی دوباره رفتم معاینه گفت نزدیک س سانت رفتم پیاده روی دوباره تا ساعت ۳ نیم شدم ۴ سانت دیگه بستری کردن دردام خیلی شدید هر ۳ دقیقه میگرفت ول میکرد با معاینه اخری کیسه ابم سوراخ شد وقتی رفتم داخل دوباره معاینه شدم ۵ سانت شده بودم دیگ کیسه اب ترکید بردن اتاق زایمان منو دردام خیلی شدید بود بهم گفتن برات اکسیژن وصل میکنیم ۲۰۰ تومن هزینه جدا میگیریم و دردت کم میشه منم قبول کردم اکسیژن اوردن بجای ک دردام کمتر بشه بیشتر شد سه بار مدفوع کردم از زور زیاد دیگه جیغ دادم شروع شد از ساعت ۶ زور میزدم دیگ ۱۰ سانت شده بودم زور زدم ماما گفت دارم سرش با موهاش میبینم زور زیاد میزدم خیلی خیلی درد هم داشتم اصلا تخت مناسبی برای زایمان نبود بنظرم برام خودم دستام
مامان آراد کوچولو💖 مامان آراد کوچولو💖 ۵ ماهگی
نوبتی هم باشه نوبت تجربه زایمان منه😍😅گفتم منم بگم تو دلم نمونه
من میخاستم طبیعی زابمان کنم چهل هفتم کامل شد و من همچنان دردی نداشتم رفتم دکتر گفتن اگه تا دو روز دیگه هم نیومد بیا امپول فشار برات بزنیم
شنبه نوزدهم رفتم برای بستری ساعت ده منو بستری کردن تا ساعت یازده یه سرم عادی بهم وصل بود بعدش ساعت یازده و ربع امپول فشار زدن کم کم دردام شروع شد تا ساعت سه من شدم سه سانت البته یادم رفت بگم من موقع رفتن فقط یه سانت بودم بعدش که شدم سه سانت دردام خیلی زیاد شدن من بیمارستان زینبیه شیراز بودم بدترین جایی بود که تو عمرم رفتم همه بد اخلاق و دانشجو هرکی از راه میرسید منو معاینه میکرد درحدی که داخل واژنم زخم شد انفد حالم بد بود دهنم خشک شده بود میگفتم به همراهم بگید برام اب بیارن نمبگفتن اخرش بعد دوساعت و نیم یه اب معدنی کوچیک برام اوردن خب گذشت تا ساعت شد ۷شام اوردن اما به من چیزی ندادن گفتن رحمت باز نمیشع میبریمت برای عمل اما من مخالفت کردم تا ساعت ۹و نیم صبر کردم و درد کشیدم شدم پنج سانت تا ساعت یازده که معاینه کردن گفتن بازم شدی ۳سانت و من مردم بخدا از درد و بی حالی و ضعف و گریه اخرش ساعت۲و نیم که دیگه داشتم جون میدادم منو به زور بردن اتاق عمل برای سزارین از همه ادماشون بدم اومد وقتی درد داشتم میگفتن خفه شو داد نزن صداتو ببر دستت بزار جلوی دهنت صدات نیاد سرمون رفت و بخدا دشمن ادم هم انقدر ظالم نیست که اونا بودن.
مامان Noora🐥 مامان Noora🐥 ۴ ماهگی
زایمان 1
سلام مامانا
منم بالاخره 30 تیر ماه زایمان کردم و دختر قشنگمو بغل گرفتم
حالا میخوام تجربه زایمانم بگم 29 تیر از صب ترشح خونی داشتم درد هم داشتم ولی با فاصله های زیاد که کم بود از ظهر ترشحاتمم بیشتر شد منم دوش گرفتم و ورزش کردم و پله بالا پایین کردم تا شد شب شب بعد از خوردن شام ساعت حدودای 9 به بعد دردای من اوج گرف به 10 یبار رسید بعد تا نیم ساعت که حاضر بشیم بریم دیدم دردام خیلی دارن بیشتر میشن رسیدیم بیمارستان مهدیه بعد از معاینه و اینا گفتن 2 سانتی ولی بخاطر خونریزی و ترشحات خونی حتما باید بستری بشی چون خطرناک ساعت 1 من بستری شدم رفتم اتاق زایمان
تا 3 خودم درد کشیدم اومدن معاینه کردن همون دو سانت بود
بعد شروع کردن به دادن دارو تا صب ساعت 10 4 دوز دارو گرفتم دردام خیلی شدید بود و فاصله نداشت تا دردام میخواست یکم آروم بشه بازم بهم دارو میدادن ساعت 10 دوباره معاینه شدم با همون 2 سانت بودم ولی از درد دیگه نای حرف زدنم نداشتم... همراهم اومد پیشم وقتی منو دید فهمید که دیگه من حالم واقعا بد و دیگ دارم واقعا میمیرم... من تا ساعت 12 باز همونجور درد کشیدم دیگه آخر دیدم نه باز معاینه شدم و همون دوسانتم و هر چقد التماس میکنم که اگر قرار بود دهانه رحمم حتی یکم باز تر بشه باز می‌شد اصلا نگاه نمیکردن