مامانایی که نوزاد آروم دارین فقط بشینین روزی هزاربارخداروشکرکنین که این یه موهبت الهیه نصیب شماشده بچه من دوماهشه بخدا دهنم سرویس کرده ازبس که این بچه گریه وبی قراری میکنه و جیغ میزنه دکترهم بردم سه نمونه قطره هم براکولیک بهش دادم و افاقه نکرده خودمم پرهیزغذایی میکنم و دارو گیاهی که برا نفخ خوبه مرتب مصرف میکنم ولی دریغ از یه ذره تاثیر
نافش هم اندازه یه نارنگی باد کرده و قلمبه زده بیرون پیش دوتادکتر جراح بردیم میگن صبرکنین تا خودش کم کم درست بشه چیزی هم نمیخواد روش ببندید ولی مگه این بچه آروم میگیره که نافش بخواد بره داخل و خوب بشه حیرون موندم چیکار کنم دیروز واکسن دوماهگیشو زدیم قیامتی هم بپا کرد ختنش هم موتده که بااین اوضاع فعلا نمیشه اسمش هم بیاریم
دوتابچه آخری شیربه شیرن دیگه چیزی ازم نمونده همش میگم خدایا یعنی من دوباره رنگ و روی آرامش رومیبینم یعنی دوباره میتونم برم بیرون برم خرید برم خونه مامانم خداشاهده بابام ده روزپیش فوت شده من نه دیدمش نه تونستم برم مراسمش نه تشییع جنازش 😭😭فقط اسیر شدم تو خونه

۷ پاسخ

خیلی برات ناراحت شدم از صمیم قلب تسلیت میگم🖤 خدا ب دلت ارامش بده.
گلم صبرتو بیشتر کن بیخیالتر باش چاره نیست فقط باید زمان بگذره تا بزرگتر بشن از خدا میخام این قدرتو بهت بده قوی تر از قبل باشی صبر و تحملت زیاد بشه.کوچولوها نعمتای خدان کسی رو جز شما ندارن ک با جوتو دل مراقبشون باشه ک.بی دلیل نیست ک گفتن بهشت زیر پای مادرانه.اینو بدون همش موقتیو گذراست میگذره

عزیزم اول که واقعا شرایط سختی داری انشااله خدا کمک کنه. ولی بنظرم بازم سعی کن بفهمی مشکلش چیه اینجوری که میگی حتما بچه دردی ناراحتی چیزی داره که اینطوری میکنه احتمالا هم مربوط به همون نافش هست

عزیزم یک سونو گرافی ببر شاید سنگ داره چون همه راه رفتی برای کولیک اینم ببرم عزیزم کو ببین سنگ نداره شاعید پسر هست وقتی ادرار مکنه اذیت میشه ببر حتما

سلام عزیزم تسلیت میگم بهت

سلام گلم خدارحمت کنه پدرتون تسلیت میگم بهتون

خدابیامرزه غم آخرت باشه


پسرمنم گریه میکرد نه زیاد ولی نافش زده بود بیرون
مادرشوهرم سکه رو داخل دستمال کاغذی گذاشت و پیچوند بعد ناف پسرم درست کرد بعد سکه رو که داخل دستمال کاغذی بود رو گذاشت روش و چسب زد چسب کاغذی
دقت کن گفتم سکه رو داخل دستمال کاغذی گذاشت اینو تاکید می‌کنم چون همسایمون خودش برا پسرش سکه گذاشته بود بدون دستمال کاغذی دراثر برخورد سکه با ناف نوزاد ناف پسرش عفونت کرده بود
یه ماه چسب زر مادرشوهرم خلاصه چون دیگه نافشو سکه نمیذاشت بزنه بالا نافش ثابت شد و خوب شد
ولی الان ۵ سالشه بچم شکل نافش بده یعنی یه کوچولو اندازه عدس تونافش هست
ولی دخترم خداروشکر گریه نکرد و داخل نافش بازه

عزیزم بچت عین پسر منه..ینی ناف عین ی بادکنک زده بود بیرون..گریه های وحشتناکی میکرد..چقد دکتر بردم..هر دارویی برا نفخ دادن هیچکدوم اثر نکردن دقیقا دوماهگی دکتر براش بایولاکت نوشت کلا نفخش رفع شد آرومتر شد..نافشم کاملا رفت داخل انگار اصلا بیرون نزده بود..الان۶ماهشه

سوال های مرتبط

مامان سبحان و داداشیا مامان سبحان و داداشیا ۵ سالگی
سلام مامانایی که بچه شیربه شیر بزرگ کردین ومامانایی که بچشون از بدو تولد ناآروم و بی قرار بوده و خیلی گریه میکرده توروخدا بیاین یکم باهام حرف بزنین و امیدوارم کنین که این روزای سخت هم میگذرن و منم رنگ و روی آرامش و راحتی رو میبینم
از دست گریه های بچه سه ماهم دیگه روااااااانی شدم بخدا میشینم های های گریه میکنم و تا میتونم خودمو میزنم دودستی محکم میزنم تو سر خودم
شیر خوردنش و خوابوندش برام شده کابوس شده عذاب شده مکافات کم کمش برا هرسری خوابوندش یکساعت درگیرشم همین امشب از ساعت ده درگیرش بودیم با همسرم تا ساعت دوازده و نیم با بدبختی خوابوندمش همسرم بنده خدا صبح ساعت پنج باید بره سرکار گفتم تو بگیر بخواب خودم میخوابونمش یعنی جونم بالا اومد تا خوابید😭😭😭
نه شیر درست و حسابی میخوره نه خوابش درسته روپام میذارمش تکونش میدم جیغ میزنه و یه نفس گریه میکنه باید راه برم و رو دستام تکونش بدم که بیشتر اوقات اینم جواب نمیده و اگه همسرم خونه باشه باید بذاریمش توپتو و دو طرفشو بگیریم و تابش بدیم تا یکم آروم بشه
مامان پسرم مامان پسرم ۵ سالگی
سلام خانوما وقت بخیر
نزدیک بیست روزه پدرم فوت شده وقتایی که بیمارستان بود بابام نه پسرمو بردم بیبینه نه مراسم سر خاک نه مراسم ختم هیچ کدوم پسرمو نیاوردم حتی کنار این بچه گریه هم نمیکنم چون دل بچه ها نازکه نمی‌خوام بیبینه غصه بکنه اما تقریبا از وقتی پدرم فوت شده من بچم خواب راحت نداره اول وقتی می‌خوابیم بخوابیم میچسبه بهم پاهاشو میندازه رو شکمم هر چقدر میگم اونطرف برو بخواب دست تو دست هم بدیم اهمیت نمیده بعدش وقتی خوابید این بچه تا صبح سه چهار بار بیدار میشه تو یکیش نق میرنه تو یکیش گریه می‌کنه تو یکیش حرف میزنه حتی خواب آلو لحاف و تشک رو هم میندازه اینور اونور بعداً بالشت رو پیدا نمیکنه گریه می‌کنه یعنی نمی‌دونم این بچه چرا اینطوری می‌کنه چشه منظورم از گفتن نبردنش تو مراسم پدرم این بود که هیچ کدوم رو ندیده بگم بچه ترسیده هیج جا نبردمش
اصلا عصر میشه میگم واییی شب میخواد بشه تا صبح قراره کم کم چند باری بپریم رو هوا از همسایه ها هم شرمنده شدم تا آروم بشه طول می‌کشه بگین چیکار کنم
مامان پسملی و دخملی مامان پسملی و دخملی ۵ سالگی
سلام مادرا، من دخترم ۱۹ ماهشه وزن تولدش ۳۵۰۰ بود الان ۹۵۰۰ خیلی بدغذاس و شیرخشک هم از چهار ماهگی به بعد به هیچ عنوان نخورد شیر خودمم خیلی کمه دقیقا هم از چهار ماهگی وزنش کم شد فقط از روی عادت میک میزنه جوریه چند روز پیش گذاشته بودم پیش مامانم آنقدر دخترم گریه کرده بود مادرم مجبور شده بود سینه خودشو( که هیچی نداره و آخرین فرزندش منم )گذاشته دهنش و دخترم مکیده و خوابیده بود و شبا هم اصلا خواب درست حسابی نداره ۲۰بار تا صبح بیدار میشه و شیرمیخواد، منم دو سه هفتست شیرمو تدریجی کم کردم و دو روزه قطع کردم خوراکی و مایعات همش دستمه بهش میدم.روزا اصلا شیر نمیخواد ولی شبا خیلی بی قراری میکنه شوهرم امروز گفت باید تا دوسالگی میدادی گناهش گردن خودت، این حرفش خیلی روم تاثیر گذاشته همش میگم کاش از شیر نمیگرفتمش خیلی مادر بدیم چیکارکنم وقتی دخترم میگه میمی یا گریه میکنه منم پا به پاش گریه میکنم جیگرم آتیش میگیره به نظرتون با این شرایط دوباره بهش شیر بدم؟
مامان امیرعلی مامان امیرعلی ۵ سالگی
خانوما خیلی دلم گرفته هیج جا هم نمیتونم دردو دل کنم میشه شما راهنمایم کنید مادرشوهرم از روز اول که ما ازدواج کردیم با من مشکل داشت تاالان بااینکه خودش منو برای پسرش انتخاب کرد..یه جوری کرده کل فامیلاشو بامن بد کرده...سرهرچیز کوچیکی قهر میکنه دعوا میکنه.. کلا تو این هفت سالی که ازدواج کردیم سرجمع یک سال هم خونشون نرفتیم....همسرم مجرد که بوده یه دونه خونه با باباش شریکی میخره ولی همسرم میزنه به اسم پدر شوهرم ...ما الان هفت سال اینجا میشینیم ولی تقی به توقی میخوره میگن از اینجا پاشید برید مستاجری ....شوهرمم میگ پول منو بدید من برم اونا هم میزنن زیرش میگن تو هیچ پولی ندادی با اینکه وضع پدر شوهرم خیلی خوبه...چند روز پیش مادرشوهرم زنگ زده به شوهرم گریه کرد که ما تنهاییم هیچ کس نیست توام قهری ماشین نداریم هیج جا بریم شوهرمم گفته حقته تو همش بامن دعوا میکنی اون یکی پسرتو انقدر تحویل میگیری همش باهاش خوب حرف میزنی مادرشوهرمم میگه برای اون مگ خونه خریدم (برادرشوهرم مجرد)برای تو خونه خریدم ...یکم بحثشون میشه به همسرم میگ برو مستاجری بشین....من به همسرم میگم برو خونشون دلشون تنگ شده واست نمیره به نظرتون چیکار کنم میگم هرچی باشه باز پدر ومادرشند..