۹ پاسخ

درسته بعضی مردا درک ندارن ولی خب وقتی شما هم برای رابطه شرط میزاری دیگه اون موقع رفت خیانت کرد گله و شکایت نکن

رابطتتون رو نذارین سرد شه ک گرم کردنش دیگه سخته نزدیک ب چهار ماه رابطه نداشتن خیلیه بعدش کادو زوری دیگه کادو نیس اسمش و ارزش نداره خودش باید بخاد بخره
اتفاقا رابطع جنسی خستگی رو کمتر و حال ادمو بهتر میکنه
ی نیازه برای بدن مث تموم نیازا منتها سکس غذای روحه و از پایه ها زندگیه
چ زن چ مرد هر دو نیاز دارن

خب دیگه حدود سه ماهه نداشتین ...حالا ک گفتید نه خسته این خب ناراحت شده به نظرم چون سه ماه گذشته و طاقت اورده نباید اینجوری مییتوپیدی بهش ..اگر حالا یکی دو هفته بود ی چیزی شما حق داشتی ولی خب الانم حق داری خسته ایی ولی اونم گناه داره😉

ببخشید عزیزم درکت میکنم اما اشتباه کردی چون جز شما که کسی رو برای رابطه نداره پس باید نیازش رو برطرف کنی

هر جفتتون حق دارین واقعا ادم با نوزاد خیلی خسته میشه شبا نمیخوابه ولی مردا این چیزا حالیشون نیست ولی رابطه رو شرطی رو نکنید که اینکارو بکن یا اینو بخر تا رابطه برقرار بشه

وای من وقتی خودم رابطه میخام هییچ دلیلی از طرف شوهرم قبول نمیکنم هیچ دلیلی
و واقعا ناراحت میشم واقعا عصبی میشم
بابا با دست یا مثل نامزدی با شوهرت باش
من ۶ ماه بارداریم مطلق بودم و نباید رابطه داشته باشیم شوهرم می‌ترسید ولی من هر جور شده راضیش میکردم.حالا هر جور شده کاری براش میکردم..چون برای بدنشون ضرر داره گلم.

حالا یه رابطه بهش بده دیگه خیلیه براش بعد ازش درخواست هدیه کن اینطوری هم کش پیدا نمیکنه

عزیزم من خودم زنم بارداری داشتم زایمان داشتم درکت میکنم
اما چند لحظه به خودت فکر نکن به شوهرت فکر کن بیشتر از سه ماهه بنده خدا رابطه نداشته شما بخاطر اذیت های بارداری و زایمان دوم یکم شاید سرد شدین اما شوهرت چی؟اونکه همون آدم قبله...اینطوری آقایون خیلی اذیت میشن حتی خانوما
اینکه میگی فعلا بهش گفتم نه دیگه نمیتونم زیر حرفم بزنم اشتباهه زندگی مشترکی که عشق توش باشه غرور و یک دندگی نداره
پاشو یه دوش بگیر لباس مرتب بپوش یه عطر بزن یکم آرایش کن باهاش رابطه داشته باش
بعد با سیاست و ناز یه کادو هم ازش بخواه
اینجوری فقط دوتاتون بیشتر میفتین رو دنده لج و از هم دور میشین
رابطه خیلی مهمه دست کم‌نگیرش عزیزم

من با اینکه جفتم پایین بود و دکترم بهم گفت اصلا نمیتونی رابطه داشته باشی چون منجر ب سقط میشه ولی وقتی شوهرم اذیت میشد و رابطه میخواست منم تسلیم میشدم البته مراعات میکرد ولی مرتب تا ماه هشتم آمپول میزدم و شیف میزاشتم برای جلوگیری از سقط آخرشم ۸ ماهه بچم دنیا اومد واقعا چاره ای نداشتم شوهرم نمیتونست تحمل کنه
بعد از زایمان هم تا ۱۵ روز رابطه نداشتیم بعدش دیگه شروع کرد البته هوامو خیلی داشت هر چی میخواستم برام میخرید
ولی کلا مردا نیاز دارن ب رابطه شما میدونم براتون سخته ولی نزارید ب گناه بیفته ربطی هم ب پول نداره اینقدر زنا هستن ک مردا رو منحرف میکنن

سوال های مرتبط

مامان زینب وریحانه مامان زینب وریحانه ۴ سالگی
مامانا قبلا راجب سرماخوردگی گفتم که دکتر عمومی خوب نیست واینا.بعضیا گفتن تو دکتر شدی یعنی تو بهتر دکتر میفهمی.نه تجربه گفتم.مثل الان ما یک ماه پیش سرماخوردیم.دخترم تب شدید کرد و منم حالم خیلی بد شد چون پدر شوهرم بیمارستان بود دکترا گفتن زنده نمیمونه اصلا شرایط بد بود و شوهرم عصبی منم از فشار عصبی تب کردم خلاصه رفتیم دکتر عمومی به من کلی چرک خشکن و سروم و آمپول زد گفتم دخترم آلرژی داره اما اعتنا نکرد و آمپول صد التهاب زد.من بعد یک ماه هنوز خوب نشدم چرا همون اول بعد سروم تا۵روز سرحال بودم بعد دوباره عود کرد خانگی درمان کردم اما حالا باز عود کرده.و دخترمم چون داروهای خودش نخورده بود و اون آمپول زده بود بیشتر سینش چرک کرد و بعد یک ماه سرفه های وحشتناک داره گرفتگی بینی داره و خلاصه یک روز هم خوب نبود و بردم دکتر خودش و داره باز دارو میخوره و شد چوب استخون.
پس میریم دکتر آمپول سرم زود خوب میشیم جاش بعدش تند تند مریض میشیمچون اون چرک و ویروس خارج نشده فقط توبدن خابیده
مامان آدرینا 💕 آراد مامان آدرینا 💕 آراد ۵ سالگی
مامانا بدبخت شدم🤪
دخترم همیشه تو حرفهاش میگفت میخوام برم مدرسه کی میرم مدرسه... از این مدل حرفا خیلی علاقه نشون میداد
منم یکشنبه هفته پیش بردمش مهدکودک ثبتنامش کردم از ساعت ۷ میره تا ۱۱:۳۰
هفته اول خوب بود خیلی دوست داشت
دیروز برگشت گفت مامان من امروز گریه کردم اخه دام برات تنگ شده بود😩 امروز صبح بیدارش کردم گریه کرد که من نمیرم دلم برات تنگ میشه
دیگه کلی حرف زدم و قانعش کردم گفت نمیرم امروزنبردمش گفتم استراحت کنه!
چون همه چیزم بهم میگه میدونم اتفاق خاصی نیفتاده با شناختی که از دخترم دا م، فکر میکردت مهد کودک چی هست رفته دیده باب میلش نیست
بازم با شناختی که ازش دارم میگم بخاطر این موارد نمیخواد بره
۱ - تو کارهای من خیلی دخالت میکنه دو خونه همش دنبالمه ببینه من چیکار میکنم ، فکرش اینجاستکه نمیتونه سر از کار من در بیاره
۲ فکر میکنه من با آراد تو خونه چیکار میکنم اون رفته مهد من با آراد تنهام که برای این موضوع اعلام کردم از فردا آراد هم میخوام ببرم مهدکودک برو آدرینارو بذارم مهد، بعد آراد و ببرم، بعد برم دنبال آراد بیام دنیال تو
اینو گفتم مقاومتش یکم کمتر شد بهش گفتم زود میام دنبالت
۳- از اونجای یکه بچه ای هست کهآذوم و قرار ندا ه یه جا نمیتونه بشینه، چند روز پیش هی بلند میشده تو کلاس، مربی میگه بچه ها بدون اجازه من بلند نشید
حالا چون نمیتونه جولان بده نمیخواد بره
امروزم الکی به گوشیم زنگ زدم که انگار از مهد زنگ زدن برای آدرینا جایزه گرفتیم نمیاد؟
حالا چیکار کنم بره بدون دردسر؟ خونه بودنی انقدر اذیت میکنه که بخاطر اذیت هاش فرستادم مهد