تاپیک قبلیم بخاطر شیرخشک دهنشون بازه این هیچی
بعد من از نوزادی وقتی بچم دنیا اومد لباس کم تنش کردم خونه مادرم شیرازه سرد بود اما پسرم عادت کرد الان گرمایی هست لباس زیاد تنش نمیکنم
باز یه عده میگن اره سن و سالت کمه نمیدونی خوب و بد تشخیس بدی لباس زیاد بلد نیسی تنش کنی بچه داری بلد نیسی😑😑😑😑😑😑😑وای کلافهههه شدم ۴ماهه همه چی ت دلم بوده الان اینجا گفتم😭من مادرم فوت شده بعد مادرشوهر و عمم ۴۰روز پیشم بودن مادرشوهرم تا همین الان هی میره شیراز و میاد بندر بعد یه فامیل دور چند روز پیش بهم گفت مادر بالاسرت میست از بچه داری چیزی نمیدونی😔ینی شوهرم و مادرشوهرم تعجب کرده بودن از اون حرف ک مادرشوهرم بلندشد گفت از خونه پسرم برو بیرون گوه خوری عروسم نکن عروس من بچه داریش از صدتا زن صدساله بهتره😭من خودم یکم زبون درازم ولی وقتی این حرف زد ینی واقعن دلم شکست نه تونسم حرف بزنم نه گریه کنم فقط نگاه میکردم💔اینم از وعض من

۹ پاسخ

یعنی خااااک تو سر اون فامیلتون که انقد گاو دم مادرشوهرت هم گرم

آفرین به مادر شوهرت خدا خیرش بده
بعضی از آدما بلانسبت خیلی نفهم و خرن
آخه به توچه ی زن میتونه مادری کنه یا نه
اگه مادری کردن بلد نبود که بچه رشد نمیکرد و همیشه مریض بود
هیچ کس بیشتر از مادر دلسوز بچه اش نیست ای کاش اینو حداقل هم جنس خودمون درک میکردن

واقعا دم مادر شوهرت گرم ک خوب جواب شونو داده

عزیزم بیخیالشون باش هیچکی مثل مادر قلق‌بچشو نمیدونه قطعا هر مادری عاشق جیگرگوشه‌ی خودشه خب

میگفتی حالا تو ک مادر بالا سرت بود چه گوهی خوردی برا بچه هات

گلم نگران نباش منم سنم کمه همه بهم میگن تو هیچی بلد نیستی بهشون میگم اره شما راست میگین
ولش کن بابا خودتو بچتو عشق استتتتت

مادرشوهرت خوب گفته تنش سلامت

خدا ازش نگذره اشکم در اومد یه ادم چقد میتونه نفهم باشه

دم مادرشوهرت گرم

سوال های مرتبط

مامان مبین🤍🩵🤍 مامان مبین🤍🩵🤍 ۶ ماهگی
سلام اومدم یکم باهاتون حرف بزنم 🙃
من تو دوران بارداریم روزای خوبی نداشتم و خیلی حرص خوردم و خیلی ناراحت بودم برای خیلی مسائل خانودام .شوهرم و …..
خیلی با بچم حرف نمیزدم تو شکمم ک بود (خیلی عذاب وجدان دارم )
وقتیم ک ب دنیا اومد شیر نداشتم بعدم ک شیرم اومد خیلی کم بود و سیرش نمیکرد و بخاطر حرف مامانم ک شیر خشک بده شیر تو خوب نیست و مال من میپاشید و …از این حرفا من خیلی دل سرد شدم
بچه اولم بود و بی تجربه و مجبور بودم تا ۴۰ روز خونه مامانم بمونم (یه شهر دیگ ساکنن)… بابامم اخلاقی نداره خیلی حرف بیخود بهم میزد بچه داری بلد نیسی و ….
واقعا روزای سختی بود تا اینک سر ۵۰ روز اومدم اصفهان خونه خودم
الان بچم شیر خشک میخوره دلم میسوزه ک چرا شیر نداشتم چرا سینمو دیگ نگرفت الان حس میکنم هیچ وابستگی بهم نداره
خیلی داغونم وقتی باردار شدم گفتم لااقل یکی تو این دنیا میاد ک با بغل من اروم بشه ولی الان میگم بچه ام منا دوست نداره یا خیلی وابستم نیست
منم مثل بقیه میمونم براش 😔😭😭😭😭😭
مامان آسد محمد جواد مامان آسد محمد جواد ۱۰ ماهگی
اولین بار تنها بردمش حموم😍😍
خیلی حال کردم که دارم میشورمش و یکم هم آب بازی کرد😍
آخر سر که میخواستیم بیایم بیرون خیلییی گریه کرد از گریه نفسش داشت میرفت و حسابی هول کرده بودم ولی سریع اومدم بیرون‌ و لباس تنش‌ کردم و از گریه زیاد خوابش برد😭😢

شوهرم که همون اول گفت خودت میبریش حموم من هیچ کمکی نمیکنم و ازت بچه رو نمیگیرم،‌منم گفتم‌ باشه‌ خودم و بچه باهم میایم بیرون و‌خودم‌ لباس تنش میکنم و همین کار رو هم کردم، ولی آدمیزاد که نیست میدید بچه‌ داره گریه میکنه حتی نیومد یه‌ پستونک یا شیشه دهنش کنه تا من بتونم راحت تر لباس تنش کنم،فقط خسته نباشه یک‌ دقیقه اومد باهام دعوا کرد که چکارش کردی تو حموم و بچه رو تو حموم اذیتش کردی که گریه کنه فقط گفتم الان داد نزن بچه بیشتر گریه میکنه😑
بچه آب بازی خیلی دوس داره و از آب خوشش میاد و مامانم هم هرسری میبردش حموم داخل حموم ساکت بود ولی وقتی حوله تنش میکرد و میخواست بیاد، بیرون شروع میکرد به گریه کردن و شوهرم هم دیده بود و هم مامانم بهش گفته بود،واقعا نمیدونم با همچنین مردی باید چجوری رفتار کنم؟
فقط دفعه آخرم بود میبرمش حموم یا وقتی رفتیم مشهد پیش مامانم اونوقت میبرمش که حدقا مامانم کمکم کنه
مامان نور زندگیم💙🥹 مامان نور زندگیم💙🥹 ۱۰ ماهگی
سلاام خانوما من دیگه واقعااا بریدم🥲
مامانم دیشب بعد از یک هفته پسرمو دیده میگه وااای چقد لاغر شده تو اصلاا به بچه نمیرسی و..............
چیکار کنم من شیرش هر دوساعت تا سه ساعت میدم
پوشک مرتب عوض میکنم حموم میبرمش حداقل هفته ۲ بار مراقبشم
همیشه لباس تمیر و مرتب تنش میکنم ...خودم همش تو خونم خونه ی کسی نمیرم نمیام البته غیر از مادرم و مادرشوهرم)
خودم گرما میکشتم ولی تو باد مستقیم بجه مو نمیارم که خدای نکرده مریض نشه....بازم منوو که میبین مادر بودنمو میبرن زیر سواال چیکار کنم تورو خدا شما بگین ....
خستم .... مادرم یه طرف راجب این قضیه بالا...
مادر شوهرم دیشب بهش گفتم آبی رو بچه میزیزی تازه پریودم امده بود کمرم گزفته بود گفت بخدا جون ندارم گفتم خب ادمه شاید واقعا خستس
از حرف من هنوز ۳ دقه نگذاشته بود دختر جاریم پی پی کرده بود مادرشوهرم متوجه شد بلند شو بچه رو شست پوشگ کرد شلوار برش کرد داد تحویل مامانش
اخه چرااا این بچه ست اونم بچه دلم شکسته ازشون