۱۰ پاسخ

عزیز دلم شوهرت جو گیر شده یه چیزی گفته
تو زیاد جدی نگیر
وقتش که شد بچه دومم بیار به امید خدا

چه شوهر مهربونی افرین بهش

نترس یکسالش که بشه همچین میگه من دوقلو میخوام بچه یادش میره

جوگیر شده نگران نباش یادش میره :))
من از خدامه بگه یکی بسه😂

وای منم زایمان فوق دردناکی داشتم، اصلا دلم نمیخواد حتی به اون روز فکر کنم

چه شوهر بادرکی

حرفهای هیچ مردی را باور نکنید😂♥

یعنی کار خدا اشتباه بود؟؟خدا این قدرتو تو زن دید ک بهش داد
چه بخای چ نخای عمر دار مثل برق و باد میگذر چقدر شیرین ک دورت شلوغ باشه😁😁😁

سزارین شدی؟

والا منم سی ساعت درد کشیدم سزارین شدم شوهرم هم هی زنگ میزد در جریان بود😂😂الان باز بچه میخاد فقط میگه خداروشکر سزارینی شدی

سوال های مرتبط

مامان یاسین مامان یاسین ۸ ماهگی
وای از دست مادر شوهرم 😂
خیلی خوبه ها ولی اینکاراش رو اعصابمه 🫤
یعنی هر وقت هرچی من در مورد بچه بگم چند روز بعدش اون حرفا رو پس خودم میده 😅
مثلا یبار گفتم از شش ماهگی شیر شبش باید قطع بشه گفت ااِ جدی ؟ چرا ؟ بعد چند وقت بعدش با جاریم داشتیم در مورد یاسین حرف میزدیم که شبها دو ساعت یبار شیر میخوره یهو پرید وسط حرفمون به من گفت از شش ماهگی دیگه شب نباید شیر بخوره حواست باشه شش ماهش شد نده بهش 🫤
یبار دیگه داشتم میگفتم ۴ ماهش بشه میخوام سیب ابپز کنم تو پستونک میوه خوری بزارم بدم بخوره بعد گفت پستونک میوه خوری چیه و اینا خلاصه چند وقت پیش بهم گفت حالا ۴ ماهش شد سیب ابپز کن پستونک میوه خوری هم بخر بزار توش بخوره ☹️ گفتم داره خودم نشونت دادم که .
باز یبار یاسین بغلش بود بردش تو هال تلوزیون روشن بود گفتم مامان بیارینش اینور نیاید تلوزیون ببینه بعد گفت ااا چرا ؟ براش توضیح دادم
امروز زنگ زده صدای تلوزیونم که روشن بود خورده بود به گوشش بعد میگه تلوزیون روشنه ؟ گفتم اره میگه یاسینو جلو تلوزیون نزاریا 🫤🫤🫤
دلم می‌خواد خودمو بزنم 😒😒
مامان (برسام) مامان (برسام) ۶ ماهگی
پارسال دقیقاً تو همچین روزی گفتم چرا پریود نشدم همسرم گفت شاید بارداری گفتم نه فکر نکنم خودش رفت تست گرفت برام منم امتحان کردم منفی شد دیگه بیخیال شدم چون فرداش آزمون آرایشگری داشتم رفتم سراغ کتابم فردا شد من بعد از آزمون به خودم گفتم برم آزمایش بدم که رفتم گفتن جوابش غروب آماده میشه منم دل تو دلم نبود ولی امیدی به مثبت بودنش بعد تست نداشتم رفتم جواب آزمایشو گرفتم از خانمه سوال کردم چیه گفت مبارکه مثبته چون تنها بودم اصلا باورم نمیشد اصلا نتونستم خودمو کنترل کنم یهویی اشکم از سر شوق اومد برگه به دست رفتم پیش دکترم بهش گفتم این برگه میگه من باردارم گفت البته بخواب سونو کنم که بعد سونو گفت بله 6هفته بارداری ساک بارداری هم تشکیل شده منی که بعد از 15سال این حرفو شنیدم آنقدر خوشحال بودم که نگو تو آسمونا بودم خدا سهم منو از زندگی داد بهم فهموند که معجزه چیه من تو اوج ناباوری به این باور رسیدم که خدا بخواد همه چی ممکنه از اون روز من شدم یه آدم دیگه روحیاتم کلا عوض شد صبورتر شدم فهمیدم جواب اون حال بدیا وتغییر وجود تو دلمی
هزار بار به خاطر داشتنت شکر میکنم پسرم
تو قلب منی روح منی وجود منی مرسی که با اومدنت رنگ امید پاشیدی به زندگی مامان عشق دلم
مامان میران‌‌وماهلین🫀✨ مامان میران‌‌وماهلین🫀✨ هفته بیست‌وهشتم بارداری
مامان آرمین مامان آرمین ۷ ماهگی
#دور سر زیاد۴ماهگی
پسرمو بردم برای مراقب و واکسن ۴ماهگی بهداشت
خانومه اندازه های دور سر پسرمو گرفت رفت که ثبتشون کنه
منم داشتم تو اتاق بغلی پسرمو برای واکسن آماده میکردم
خانومه صدام زنگ گفت بیا رفتم گفت دور سر بچت زیاده گفتم چی ؟!؟!؟؟
گفت تا حالا نگفتن گفتم نه گفت از بدو تولد زیاد بوده همینجورم داره میره بالا
گفت ییار دیگه میام اندازه میگیرم اومد اندازه گرفت گفت زیاده عصر ببرش پیش فلان متخصص اگه گفت طبیعی که خدا رو شکر اگه نبود باید نوار مغز بگیرن و دارو بده
کلی استرس و ترس تو وجودم افت ترس تو وجودم انداختی تازه شوهرم میگفت این همه ر
به شوهرم گفتم گفت این چه حرفایه گفت بریم بپرسیم شاید صب بود رفت اونجا اتفاقا بود بردمش پیش دکتر اندازه گرفت گفت طبیعیه بهداشت یکسانت بیشتر گرفته
نامه دادم بردم بهداشت بهش گفتم ترس
انداختی تو وجودم تازه شوهرم میگفت این همه راه بریم مرکز استان
گفت آخه مریض داشتیم تشخیص دادیم مشکل داشتن ۴سالشه داره دارو میخوره دو تا بچه هاشم همینطور شدن
خودمم نگا کردم رو خط بالای سبز بود یعنی رو نارنجیه ولی خوب طبیعیه