۴ پاسخ

اولا هممون اینطورین به خاطر محیط زندگیمون و مشکلات کشوره عزیزم .
بعد از لحاظ جسمی ازمایش بده ممکنه کم خونی و مخصوصا ویتامین د باشه .من انجام دادم ویتامین د بود هر دوهفته یه دونه ۵۰هزار میخورم.
از لحاظ روحی میتونه نشانه های اولیه افسردگی و اضطراب باشه .

من مدام اونجورم و ازافسردگیمه

اگه مدام اینجوری هستید به‌نظرم یه چکاپ برید
شاید کم‌خونی یا کمبود ویتامین داشته باشید

از سردی بدنتونه ک زیاد شده وباعث خستگی و افسردگی بدردتون میشه من مشاوره طب سنتی و زبان‌شناسی رایگان انجام میدم اگ خواستین بهم اطلاع بدید این شماره منه عارضه تون از سرزبان معلوم میشه دیگه نه سونو گرافی میخوای بری نه آزمایش

سوال های مرتبط

مامان سُهیل مامان سُهیل ۵ سالگی
"فرزندم مرا عصبانی نمی‌کند، او فقط خشم درون مرا آشکار می‌کند."

این جمله را وقتی فهمیدم که زمان‌هایی که عجله داشتم، سرم درد می‌کرد، از دست کسی یا چیزی کفری بودم یا هزارتا کار داشتم و نمی‌دانستم کدام‌شان را اول انجام دهم، وقتی توی ترافیک مانده بودم و ماشین‌ها بی‌هوا جلویم می‌پیچیدند توی هر رفتار بچه و هر کلمه‌ای که از دهانش خارج می‌شد، چیزی بود که مرا از کوره در ببرد. برای هر حرکت نابجایش یک فریاد و تهدید توی هوا ول می‌دادم و مدام این سوال توی سرم وول می‌خورد که این بچه چرا این‌قدر یک دنده‌ست؟ چرا اینقدر حرف می‌زنه؟ چرا این قدر یواش راه می‌ره؟ چرا….؟

اما او فرقی نکرده بود من کم حوصله بودم .
وقت‌هایی که سرحال بودم، خبر خوشی شنیده بودم، وقتم آزاد بود، همه چیز آرام بود و من خوشبخت بودم، برای همان کارها و همان کلمات دلم غنج می‌زد و ذوق می‌کردم که چقدر این بچه شیرین است، چه خوب حرف می‌زند، چقدر اعتماد به نفس دارد، چه پشتکاری دارد و …

مادر یا پدر  شدن مثل این میماند که آدم دوباره به خودش معرفی شود.

من با فرزندم چهره‌هایی از خودم را دیدم که هرگز نمی‌دانستم در من وجود دارند.

من کم حوصله باشم  همه بدند همه اشکال دارند همه میخواهند مرا اذیت  کنند من شاد باشم  همه خوبند  وبا گذشت  ما همه ذات خودمان را تفسیر میکنیم  دیگران را خوب یا بد میدانیم درحالی که اینگونه نیست.