تجربه شماره۱:
پیرو تاپیک های قبلی شب ۱۸ اسفند بود دیگه از اومدن پسرم و شروع دردام نا امید شده بودم و قصد داشتم تا ۴۰ هفته و ۶،۷ روز نگهش دارم تا متولد ۱۴۰۳ بشه😅😅😅
ساعت ۸:۴۵ صبح روز ۱۹ اسفند بود یهو حس کردم یه چیزی میخاد ازم‌خارج بشه مثلا وقتایی که پریود میخاد خارج شه سریع رفتم سرویس یه مایع زرد رنگ اندازه یک لیوان ازم خارج شد بوش شبیه بوی منی بود اولش یکم استرس گرفتم ولی بعد آرامش خودم رو حفظ کروم پد برداشتم و از سرویس اومدم بیرون چون شنیده بودم حجم کیسه آب زیاده ولی من فقط یه لیوان ازم آب رفته بود ولی خب همین که از سرویس دراومدم حس کردم داره بازم ازم آب میره و پدر خیس میشه
دیگه اعظم رضایی ماما همراهم بود بهش زنگ زدم گفت اگه درد نداری میتونی یه دوش بگیری بعد کاراتو بکن برو بیمارستان من هماهنگ میشم میام.منم دوش گرفتم موهامو سشوار دادم وسایلمو جمع کردم رفتیم بیمارستان تا پذیرش بشم ساعت شد حدودا ۱۱:۴۵.

۷ پاسخ

مبارکه گلم قدمش پر ازخیرو برکت کدوم بیمارستان زایمان کردی

ادامه

به سلامتیییییی

کدوم بیمارستان رفتی، قبلش پیش اعظم رضایی ویزیت شدی؟

خببببب

ادامش لطفاااااا

خوشبحالت چه ریلکس،

سوال های مرتبط

مامان پرنسا💗 مامان پرنسا💗 ۸ ماهگی
سلااام
من اومدم با تجربه ی زایمانم ...
من دیروز یعنی ۹ اسفند رفتم پیش ماما همراهم که منو معاینه کنه ۱سانت بودم بعدش ۲ساعت باهم ورزش کردیم و روی توپ نشستم .
بعدش ماماهمراهم گفت اگه میخای یکی از توپارو ببر ورزش کن منم از خداخواسته رفتم یکی از توپارو اوردم .
خلاصه رفتم خونه رفتم دوش گرفتم زیر اب گرم اسکات زدم ۱۰۰تا .
بعدش تو تشت اب گرم نشستم
بعدش کمرمو ماساژ دادم
اومدم بیرون یکم دیگ زو توپ نشستم و دوتا کپسول گل مغربی گذاشتم
و ساعت ۳ونیم کیسه ابم پاره شد یهو قشنگ حس کردم ازم اب اومد رفتم دستشویی دیدم بلههه همینجوری ازم داره اب میره .۳ونیم اسنپ گرفتم  اومدم بیمارستان دیگ تا کارای بستریمو کردم شد ۴
۴نوار قلب گرفتن و ساعت ۵ماما همراهم اومد.
البته بگم اومدم بیمارستان معاینه شدم ۲سانت بودم یعنی از عصرش تا اخرشب یه سانت دیگ باز شده بودم ...
خلاصه ماماهمراهم اومد خرما بهم داد توپ اورد برام باهام اسکات کار کرد ورزش های دیگ سجده امپول فشارم برام میزد دردم بیشتر میشد با ورزشا ۸سانت شدم رفتم دستشویی ادرار کردم اب گرم گرفتم زیر دوش و اسکات میزدم موقع دردام وحشتناک بود رفتم دراز کشیدم رو تخت با دردام زور میزدم  یهو فول شدم و رفتم سر تخت زایمان.واقعا درد وحشتناکی بود موقعی ک میگرفت ..خلاصه چندبار زور زدم تا پرنسای قشنگم به دنیا اومد.
۲۹۰۰کیلوگرم بود
بعدشم اومدن جفتو دراوردن و اندازه به دنیا اومدن بچه اونم درد داشت .بعدم شکممو فشار دادن چندبار .
الانم که بیمارستان بستری ام تا فردا صبح مرخص بشم .
مامان مهیار و ماهور مامان مهیار و ماهور روزهای ابتدایی تولد
صبحونه خوردم خونه رو مرتب کردم وسایلمو آماده کردم ب مامانم و همسرم زنگ زدم اومدن دوش گرفتم ب مامای همراه زنگ زدم گفت بیا بستری شو درد هم داشتم ولی درد آنچنانی نبود. ساعت دوازده رفتم بیمارستان تا معاینه کرد گفت ۲ فینگری برو بستری شو. تا بستری بشم یساعتی طول کشید از استرس داشتم میمردم بیمارستان هم خلوت خلوت بود اصلا زایمانی جز من نبود. دکتر برام یه قرص زیر زبانی داد همون اول کار یدونه سرم زدن تا ساعت ۳ شدم سه سانت مامای همراهم رسید کیسه ابمو ک زدن دردام شروع شد هی نوار قلب میگرفتن ازم منم ب خودم میپیچیدم ساعت ۵ نوار قلب و ازم جدا کردن من شروع کردم ب ورزش کردن و نشستن رو توپ. خیلی خیلی موثر بود مامای همراهم خیلی بهم رسیدگی میکرد موقعی ک درد نداشتم خرما و کمپوت آناناس و آب میداد تا فشارم نیوفته دیگ ساعت ۶ بود دکتر گفت بذار معاینت کنم دید شدم ۷ سانت خیلی پیشرفت کرده بودم (من از ۳۶ هفتگی پیاده روی رو شروع کرده بودم هر روز تو خونه هم آروم قر ریز میدادم هفته آخر بیشتر بود )