تجربه زایمان طبیعی قسمت سوم
دیگه از ۵ سانت چیز زیادی یادم نمیاد تا ۸ الی ۹ سانت.فقط یادم یه دفعه دیگه اتاقم پرشده از دکترا و مامای شیفت که همشون هاج واج موندن و حدودا ۱۰ نفری میشدن و من هر دو الی سه بار درد که بیدار میشدم همزمان با جیغ کشیدن التماس میکردم یکی بگه دکتر بی حسیم بیاد و اعلام سانت جدید میکردم😆 خلاصه حدودای ساعت ده دقیقه به یازده بود که باجیغ بنفشی بیدارشدم و گفتم بخدا من زور دارم بقران الان بچم دنیا میاد چرا دکترمو نمیگین بیاد و همزمان زور میزدم و میدونستم این یعنی چیزی به دنیا اومدن بچم نمونده و خیلی ترسیدم🥲 دکتر شیفت سریع دستور گاز انتونکس رو داد که از وقتی گرفتم خیلی اوکی ترشدم🥲ولی دیگه چه فایده موقع دردا ماسک میزدم و بین دردا محکم مساکو بغل میکردم که کسی ازم نگیرتش و خوابم میبرد از شدت فشار که روم بود اصلا متوجه حرفام یا افرادی که دورم بودن نبودم اینو فردای زایمان از رفتارای دکترا و ماماهای شیفت اون شب فهمیدم🤣 خلاصه یهو صدای یه مرد به گوشم خورد که دکتر بی حسیم بود انگار دنیارو بهم دادن هرچی بهم میگفتن دیگه الان بچت به دنیا میاد بی حسی نگیر میگفتم نه من بی حسی میخوام .و دکترم با کسب اجازه اومد داخل ا وقتی اومد تو فقط بهش میگفتم دکتر زود باش توروخدا من زور دارم😂 بهم گفت لبه تخت بشین کمر صاف چونه تو سینه و من اطاعت میکردم و فقط موقع دردا که همزمان زور هم داشتم تو همون حالت نشسته زور میزدم 🥲بعدا فهمیدم اونی که بهم تزریق کرد اپیدورال نبوده چون سانتم زیاد بود فقط یه ماده مثل مخدر که اسمشو نمیدونم برام زده بود که دردام رفته بود و فقط تایمی که زور داشتم میتونستم زور بزنم😐ده دقیقه به یازده دکترم اومد ومن یازدهو ده دقیقه صبح زایمان کردم.برش و بخیه هم خوردم. تمام🙂

۸ پاسخ

میشه از درد های بعد و کی بخیه هات خوب شدن و کی تونستی با شوهرت رابطه داشته باشی و موقع دستشویی رفتن چجوری بود اوضاع زور زدن و فشار ب بخیه و از کی میشه ورزش رو شروع کرد و حسی ک موقع اولین بار بچتو دیدی رو بگی 🙃

اگ بی حسی نزنی بازم برش میدن؟
من از برشش میترسم 🥹
می‌خوام اپیدورال نکنم میترسم از عوارض بعدش

چطور میخابیدی

تجربت خیلی باحال بوده
بخصوص اونجا که میخوابیدی و یهو بیدار میشدی اعلام سانت میکردی😂😂😂

وای منم دقیقا همین روند و واسه زایمان طی کردم رفتم دکتر معاینه کرد بعدش دردام شروع شد یه دست نزدیکی هم رفتیم که دیگه اخر شب شدید شد من رفتم بیمارستان داد میزدم از زور درد اونا میگفتن دو سانتی برو خونه درداتو بکش بعد بیا صبح رفتم چون نخوابیده بودم بینش هی میخوابیدم بعد از شدت درد بیدار میشدم داد میزدم و دوباره میخوابیدم🤣🤣

من چنتا سوال دارم عزیزم
چجوری بین دردات خابیدی؟ یعنی دردا جوریکه بتونیم بخابیم؟
میگن موقع زایمان ذسشویی میکنی راسته ؟من انقد که تسنرس اینو دارم استرس خود زایمان رو ندارم🤦🏻‍♀️😂

تو خواب باز میشدی خوب بود😂😂😂

چقدر مثل منییی منم تو هپروت بودم چشام میرف قشنگ میرفتم اون دنیا هی میگفتم حس پی پی دارم اونا باورشون نمیشد

سوال های مرتبط

مامان دلارا❤️🌱 مامان دلارا❤️🌱 ۲ ماهگی
مامان حلما مامان حلما روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی #پارت سوم
ایندفعه که اومد دیگه نمیتونستن مسخرم کنن و گفتن فوله و سریع وسایل نوزاد بیارید من تعجب کرده بودم فکر میکردم هنوز سه سانتم😂😂ماما بم گفت یه زور خوب بده بچه تو دستمه فکرشم نمیکردم با یه زور بخواد بیاد. ساعت روبروم بود و دقیقا ۹:۱٠ دقیقه بود بم گفت زور بده یه زور خوب دادم بچه یهو با سرو کله پرید تو دستش 😂😂خودشون تعجب کرده بودن اینقد بچه سریع اومد 😅صدای گریه دخترمو شنیدم. گذاشتنش رو شکمم. و تموم شد کل دردام و خداروشکر بخیه نخوردم یه لحظه شیرینو داشتم تجربه میکردم. بچم با یه زور تو یه دقیقه اومد. انگار نه انگار ده دقیقه پیش واسه آمپول بی حسی داشتم زمینو چنگ میزدم 😂مامان و شوهرمم اومدن. بهترین حس دنیا رو داشتم. خوبیه زایمان طبیعی اینه که داری واسه یه اتفاق خوب درد میخوری قراره با یه فرشته زمینی بریم خونه. امیدوارم دامن اونا که بچه ندارن سبز بشه و تموم مامانای باردار بدون استرس و بسلامتی زایمان کنن و نینی قشنگشون بغلشون بگیرن❤❤🙏🙏😍😍
مامان یزدان مامان یزدان روزهای ابتدایی تولد
خانما این تجربه زایمان منه با امپول فشار بیاین بگین ببینم شما هم مث من اینقد زور زدین؟؟
من ساعت ۶ عصر بستری شدم سرم زدن تا ساعتای ۹ اینا درد خاصی نداشتم تا ۱۰ یک کم انقباض داشتم. ساعت ۱۰ که انقباضم بیشتر شد دکتر اومد و کیسه ابمو پاره کرد. دردام بیشتر میشد با فاصله بیشتر مثلا ۵ دقه یه بار. تا ساعتای ۱۲ قابل تحمل بود ۱۲ به بعد دیگه نمیتونستم تحمل کنم خیلی درد داشتم ولی ورزش میکردم اپیدورال نزدن چون سربچه پایین نیومده بود یه امپول تو سرمم زدن که خواب اور بود ولی دردمو کم نکرد فقط گیج خواب بودم . چند بار اومدن سر بچه رو تحریک کردن. ساعت یک به بعد. دیگه فقط اومدن و گفت زور بزن. چشمت روز بد نبینه موقعی که درد داشتم باید زور میزدم . توی هر انقباض سه تا زور میزدم جوری که ببخشید مقعدم داشت پاره میشد از شدت فشار. منی که خجالت میکشیدم میگفتم دازه مدفوعم میاد دکتره میگفت منم ازت همینو میخوام ینی زورات خوبه. خلاصه زور اول یه کم درد داشت ولی دومی و سومی انگار با زور زدنم دردا هم میرفت بیرون. خلاصه اینقد زدم که مقعدم هنوز درد میکنه.😂 اون وسطم فقط میپرسیدم بچم کی میاد. میگفتن ساعت ۲ و نیم منم چشمم به ساعت بود که دو نیم بشه. بعد ساعت ۲ و ربع رفتم اتاق زایشگاه و با چند تا زور که واقعا باهرکدومش چشام سیاهی میرفت بچم دنیا اومد و بهترین حس دنیا شد
مامان ایلماه مامان ایلماه ۱ ماهگی
پارت ۶
اومد معاینه کرد گفت شدی ۵ سانت خیلی خوب پیش رفتی کیسه ابتو میزنم یه ساعت دوساعت دیگه زایمان کرد ساعت ۶و نیم غروب کیسه ابمو پاره کرد ولی شدت دردام بیشتر شد و فقط نفس عمیق میکشیدم بهم گفته بود گاز بی‌حسی هم داریم و یا اپیدارول گفتم ن گاز بی حسی مثه اکسیژن بود موقع دردا بایستی مثل قلیون میکشیدی داخل و نفس عمیق میکشیدی میگفت حس سر خوشی به آدم میده ولی رو من تاثیر نداشت حس حالت تهوع بهم دست می‌داد یه دو سه دفعه استفاده کردم و گذاشتمش کنار دردام خیلی بیشتر شده بود شدتش من همچنان نفس عمیق میکشیدیم خواهر بالاسرم بود خواهرشوهرم رفت و خواهر اومده بود پیشم ماما اومد گفت موقع دردات زور بزن منم همینکار میکردم تا اینکه ساعت ۷ شد و شیفتش و بایستی عوض می‌کرد یه ماما پیر ن خیلی بد اخلاق ن خیلی خوش اخلاق اومد بالای سرم اومد معاینه کرد رو همون ۵ سانت بودم و رفت من موقع دردا زور میزدم دوباره اومد معاینه کرد ۶ سانت شدم و گفتن سرش بالاس باید حالت سجده بشی که بیاد پایین همینکار کردم و موقع دردام شدید زور میزدم بعد یه رب اومد گفت شدی هفت سانت زور نزن ولی من تا چشمشو دور میدیدم زور میزدم معاینه کرد گفت ۷ سانتی دردام دقیقه هاش کمتر از ۱ دقیقه بود ولی مدت زمانش زیاد بود
مامان شاهان خان مامان شاهان خان ۸ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی قسمت دوم
ساعت هشتونیم صبح که ماماهمراهم اومد دیگه مامانمو بیرون کردن.ماماهمراهم سعی میکرد همه جوره همراهیم کنه از هشتو نیم تا ۹ ورزش و اسکات اینا میداد بهم ولی من چون از قبلش درد داشتم و از استرس و درد نخوابیده بودم دیگه انرژی نداشتم که بخوام ورزش کنم از طرفی هم امید داشتم که تو ۴ یا نهایت ۵ سانت قراره اپیدورال بشم.ماما ۹ معاینم کرد گفت ۳.۵ سانتی منم با کلی غر گفتم تو اشتباه میکنی مگه میشه این همه ورزش کنم تازه سه ونیم باشه.دیگه همراهیش نکردم و از ۹ سانت خوابیدم رو تخت گفتم خوابم میاد.مامای شیفت رو صدا کرد اومد معاینم کرد گفت اره سه و نیم سانتی من بعد یه دور درد کشیدن خوابیدم دیگه کارم شده بود همین میخوابیدم و هرچند دقیقه از درد پا میشدم دوتا داد میزدم باز میخوابیدم این وسطم هر از گاهی مامای شیفت یا ماما همراهم میومدن یه معاینه میکردن میرفتن. نزدیکای ساعت ده دیگه کلافه شده بودم حالت تهوع گرفتم که ماما همراهم گفت این خیلی خوبه یعنی دهانه رحمت داره بیشتر باز میشه بعد اینکه بالا اوردم معاینم کرد گفت ۴ سانتی و التماسای من برای اومدن دکتر بی حسی شروع شد🥲با هر درد پا میشدم جیغ میکشیدم التماس میکردم بگین دکترم بیادو چون دکترم گفته بود ۷ سانت رد کنی دیگه اپیدورال نمیکنیم سعی میکردم هیچ حرکتی نکنم تا بیاد فقط بین دردا میخوابیدم از ده تا ده دقیقه به ۱۱ با تقریبا هر دو یا سه باری که بیدار میشدم یه سانت اضافه میشدم و خودم بهشون میگفتم بخدا شدم ۵ ولی کسی باورش نمیشد🥲😐 مامای شیفت اومد معاینه گفت راست میگه داره. بقیه بره تایپک بعد😆
مامان توت فرنگی🍓 مامان توت فرنگی🍓 روزهای ابتدایی تولد
5_
(موقع زایمان نه جیغ کشیدم نه هیچ چیز دیگه ای و کل حواسم رو این بود هر موقع که احساس زور داشتم زور بزنم، تا وقتی احساس زور نداشتین زور نزنین که الکی خسته نشین)
من نه برشی که زدن رو فهمیدم نه هیچ چیز دیگه ای رو متوجه نشدم(بخیه زدن و اینا) وقتیم شکممو فشار میدادن بازم با تنفس کنترل میکردم و جیغ و داد نمیکردم
دقیقا سر ساعت ۳:۲۰ دقیقه باران خانوم من با وزن ۳۳۷۵ و قد ۵۳ به دنیا اومد
و بخیه های بیرونیمم ۵تا شد کلا و چقد ذوق کردم کمتر از تصورم بخیه خوردم😂😆که اینم مدیون همون موقعیم که ماما گفت زورتو نگهدار و نگهداشتم
فقط سرش یکم سخت بود بقیه بدنش سر بود انگار خیلی زود اومد بیرون و گذاشتنش رو شکمم
خییییلی حس خوبی بود، برعکس خیلیا که گریه میکنن وقتی بچرو میبینن من بچم گریه میکرد و من آرومش میکردم و میگفتم گریه نکن مامان تموم شد😂
(موقع زایمان نه جیغ کشیدم نه هیچ چیز دیگه ای و کل حواسم رو این بود هر موقع که احساس زور داشتم زور بزنم، تا وقتی احساس زور نداشتین زور نزنین که الکی خسته نشین)
من نه برشی که زدن رو فهمیدم نه هیچ چیز دیگه ای رو متوجه نشدم(بخیه زدن و اینا) وقتیم شکممو فشار میدادن بازم با تنفس کنترل میکردم و جیغ و داد نمیکردم
دقیقا سر ساعت ۳:۲۰ دقیقه باران خانوم من با وزن ۳۳۷۵ و قد ۵۳ به دنیا اومد
و بخیه های بیرونیمم ۵تا شد کلا و چقد ذوق کردم کمتر از تصورم بخیه خوردم😂😆که اینم مدیون همون موقعیم که ماما گفت زورتو نگهدار و نگهداشتم
مامان محمد حسین 👼🏻 مامان محمد حسین 👼🏻 ۲ ماهگی
تجربه زایمان من ۴
خلاصه که بین. درد ها فقط ها فقط متوجه می‌شدم که ماما ها بهم داشتن ورزش میدادن تا اینکه دکتر گفت از تخت بیاد پایین و حالت دستشویی ایرانی و بهم دستگاه ان اس تی وصل کردن و گفتن فقط موقع اوج دردهات زور بزن وگرنه دهانه رحم تورم می‌کنه و بچه گیر می‌کنه ، نشستم و فقط فقط موقع درد ها با تمام توانم زور میزدم و بقیه اش رو فقط حس می کردم کمرم و لگنم داره از درد و فشار ۲ نصف میشه ،از زور درد یکبار هم استفراغ کردم تا اینکه دکتر گفت بیارینش رو تخت زایمان ،سریع بردن رو تخت و بهم ماسک اکسیژن دادن ولی دکتر گفت پاهات رو روی این قسمت جای پای تخت نذار به جای اون پاهات رو به میله اش تکیه بده و تاجایی که میتونی باسنت رو به پایین تخت نزدیک کن ،دقیقا مثل توالت ایرانی ولی خوابیده و موقع درد ها زور بزن و خداییش همه کمک میکردن و موقع درد ها بهم میگفتن یک دو سه شروع کن و من فشار رو شروع میکردم در همین حین بود که حس کردم واژنم داغ کرد و متوجه شدم واژنم رو کاملا بی حس کردن و داشتم حس میکردم که دارم کاملا باز میشم ...
مامان فنچول🐣(علیسان) مامان فنچول🐣(علیسان) روزهای ابتدایی تولد
# تجربه زایمان من پارت ۷
خلاصه کم کم که بی دردی داشت تاثیر میکرد من همنیجوری میگذروندم تا اینکه باز زنگ زدم ماما اومد گفتم توروخدا یه معاینه بکن ببینم چند سانت شدم معاینه کرد گفت فول شدی ولی سر بچه بالاست باید بری حالت سجده
گفتم چرا دکترم نیومده گفت داره میاد تو راهه خلاصه هعی پوزیشن میداد من انجام میدادم زور میزدم ولی. انگار پیشرفتی نداشتم درد اومده بود سراغم دوباره خیلی شدید
دوست داشتم هرچی سریعتر به دنیا بیاد دیگه خسته شده بودم دکترم اومد معاینه کرد اونم گفت اینجوری نمیشه بهم سرم وصل کردن و آمپول فشار زدن دردای وحشتناک تر اومد سراغم گریه میکردم توروخدا اپیدورال و تمدید کنین میگفتن نمیشه میگفتم پس سرم و قطع کنین من دیگه نمیکشم میگفتن باید بچه به دنیا بیاد دیگه خیلی طول کشیده میگفتم احتمال میدین چقدر دیگه به دنیا بیاد میگفتن نیم ساعت دیگه شایدم دو ساعت دیگه فکر کردن به اینکه دو ساعت دیگه هم درد بکشم اشکم و در میآورد. فتم تو دستشویی و آب گرفتم به خودم نمیذاشتن دوش بگیرم میگفتن عفونت میگیری چون کیسه آب پاره شده ولی میذاشتن تو سرویس بشینم آب بگیرم
بهم گفتن باید زور بزنی به مقعد فشار بیاد و پی پی کنی
خلاصه تا تونستم زور زدم چهل دقیقه فک کنم همینجوری زور زدم بعد گفتن برو رو تخت رفتم و دکترم باز اومد و می‌گفت زهرا فقط همکاری کن
زور بزن فک کن میخوای مدفوع کنی دیگه فقط زور میزدم حس میکردم کار با دو سه تا زور تمومه ولی برا من از این خبرا نبود یه سی چهل باری فقط زور زدم توانم تموم شده بود یه ماما هم افتاده بود با آرنج رو شکم فشار میداد بچه بیاد بیرون الان رو شکمم همونجایی که با آرنج فشار میداد کبوده🫠
مامان نینی مامان نینی ۱ ماهگی
دیگه به هشت نه سانت رسیده بودم ولی این وسط یه اتفاق افتاد اونم اینکه این زور ها که زده بودم ناخودآگاه باعث شده بود دهانه رحمم خیلی ضخیم شده بود و داشت با بچه میومد پایین که خیلی بد بود چون میگفتن اگه جدا نشه رحمت پاره میشه و بعد زایمان میبرنت جراحی😰😰😕

خدا رحم کرد و مامام تونست جداش کنه یه لحظه و منو سریع بردن اتاق زایمان
انقدر درد کشیده بودم که اتاق زایمان از نظرم بی درد بود دیگه😵‍💫
برام بی حسی ناحیه حساس😜رو زدن
رو تخت زایمان که خوابیدم تا دکترم بیاد گفتن حالا زور بزن که زود اومد و من دست زدم سرش رو حس میکردم و ذوق زده میگفتم خب برش بزن که بیاد که میگفتن دکترت میاد و همون لحظه دکتر اومد و برش رو زد و بچه اومد بیرون 🐣🥹

گذاشنتش رو سینم و من دیوانه وار داشتم قربونش صدقش میرفتم و همه تو اتاق ذوق زده داشتن نگاهمون میکردم و چقدر دکترم ذوق کرده بود و داشت هم زمان اذان می‌گفت
هرچی میخواستم بگیرن ازم نمیدامش 🤣😍
تا ماساژ رحم رو دادن ولی برا بخیه چون بازم درد داشتم ترسیدم و دادم که ببرن
همزمان داشتن جلوم کارهاشو میکردن و من نگاش میکردم ولی بخیه که می‌خوردم درد داشتم که دکترم دوباره برام بی حسی زد
ولی انگار که خیلی بخیه خوردم اما انقدر دست دکترم خوب بود که زیاد حس نمیکنم

خدارو شکر گذشت و خلاصه الان که بهش فکر میکنم بازم معتقدم پروسه بارداری و ویار هاش سخت تر از خود زایمانه