خب خب میخوام تجربه زایمانمو بگممممم عشقا🥲😂
زایمان سزارین
خب دوستان من چهارشنبه همش زیر دلم درد میکردددد و ول میکرد
از صبح بلند شدم
زمان گرفتم ۱۰ دقیقه بود ۲۰ دقیقه بود و…..
رفتم بیرون خرید کردیمو رفتم گلزار شهدا کنار خونمون
بعدش رفتم خونه
شد ساعت۸ شب
دیدم همش داره درد میگیره ول میکزد داشت نزدیک میشد 🥲
رفتم بیمارستان
ان اس تی گرفتم
لگد زدنا بچم خوب بود ماما گفت برو خونه هیچ دردی نداری شده بود شاعت۱۰:۳۰ شب
رسیدیم خونه تا شام درست کرد مامانم اومد شام بخورم دیدم دردم گرفت رفتم دستشویییی ببخشید دوستان(اسهال شده بودم از درد)
بعدش میومدم بیرون به ۲ دقیقه نمیشد میرفتم دستشوییی
دیدم دردام داره زیاد میشه و زمان کم🫠
۵ بار رفتم دستشوییی داخل نیم ساعتتت
اخرش اومدم بیرون بدنم شروع کرد به لرزش🙁
تمام بدنم داشت میلرزیددددد
دیگه شد ساعت۱۲:۳۰ تا راه افتادیم رفتیم بیمارستان جلو بیمارستان رسیدم شد ساعت۱۲:۴۹
پیاده شدم دردام خیلی زیاد شده بودددد خیلییی
رفتم زایشگاه معاینه کرد گفت ۴سانت بازی🥲

۱۰ پاسخ

عزیزم بسلامتی❤️

خیلییییی مبارکه عزیزم 🌸 چند هفته بودید؟

به سلامتی عزیرم

خبببببببببب

مبارکه گلمممممم

مبارک باشه عزیزم
ادامشم بگو
عکس نی نی هم بزار

ادامه ادامه 😍😂

ادامه

خب😍؟

ادامش؟

سوال های مرتبط

مامان فاطمه مامان فاطمه روزهای ابتدایی تولد
پارت اول زایمان

سلام به همگی امروز یکم حالم بهتره خداروشکر اومدم از تجربه زایمان بگم
چهارشنبه شب اخرای شب بود ک کمرم یهو از درد میگرف مثل درد کمردرد پریودی شوهرم هی ماساژ میداد بهتر میشد باز دردش میپیچید زیر دلم خلاصه یه نیم ساعتی همینجوری گذشت که دیدم دردام داره پشت هم میاد، درد داشتم اما با دردم رفتم حموم زیر دوش و اومدم بازم دردم اروم نشد که هیچ ،پشت سرهم شده بود دقیقه گرفتم دیدم هر دو دقیقه انقباض شکمی‌ با درد نسبتا زیاد دارم که به اصرار شوهرم اومدیم بیمارستان اما اگه به من بود که میگفتم بزار درد بکشم تو خونه بعدش بریم بیمارستان از ساعت ۱۲ و نیم بود دردم نسبتا شروع شد تا ساعت نزدیک ۲ و نیم تو خونه بودم دیگه به کمک شوهرم حاضر شدم و رفتیم دنبال خواهرم که قرار بود همراهیم باشه تو بیمارستان
دیگه ۳ و نیم نصف شب بود رسیدیم بیمارستان و اومدم زایشگاه معاینه کرد و گف ۴ سانت بازی و نوار قلب بچه رو گرف دید انقباضاتم ۲ دقیقه ۲ دقیق ست
مامان پسرم مامان پسرم ۹ ماهگی
خب بیاید داستان زایمانمو بگم:
۳۸ هفته و ۳ روز بودم من دیروز رفتم معاینه لگن وقتی معاینه کرد با خواست خودش معاینه تحریکی انجام داد و گفت الان ۲ سانت بازی و دهانه رحمت نرمه امشب برو بستری شو. بعد معاینه به لکه بینی افتادم و انقباض هام شروع شد هر ۱۰ دقیقه میگرفت .
شب شام خوردیم راه افتادیم طرف بیمارستان که ۲ ساعت راه بود معاینه کرد گفت هنوز همون ۲ سانت بازه ولی دردام هر ۸ دقیقه شده بود. گفت برو وقتی هر یکی دو دقیقه شد بیا بستری شو . رفتیم خونه اقوام شب تا ساعت ۸ و نیم صبح هی راه میرفتم تو خونه و انقباض هام هر ۳ . ۴ دقیقه شده بود رفتیم بیمارستان معاینه کرد گفت ۶ سانتی الان آماده زایمانی 😃
لباسامو عوض کردم ساعت ۹ تا ۱۱ و نیم هی انقباض میومد بهشون گفتم اپیدورال زدن بعد چند دقیقه دردام کم شد و فول شدم رفتیم اتاق زایمان با جند تا زور محکم بچه دنیا اومد ساعت ۱۲ . ولی جفت مونده بود تو رحم بعد نیم ساعت اومد که باعث خونریزی شد با آمپول و دست انداختن اومد بیرون ☹️
الانم سون وصل کردن .
وزن نی نی هم ۳۳۰۰
مامان دلوین🧚🏻‍♀️ مامان دلوین🧚🏻‍♀️ ۷ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت اول
من از 34 هفته رحمم دو سانت باز بود هرکار میکردم بیشتر نمیشد چهار روز مونده بود ب تاریخ زایمانم همش میترسیدم دردام شروع نشه مجبور بشم با آمپول فشار زایمان کنم شب قبل زایمانم رابطه بدون جلوگیری داشتم نیم ساعت بعد رابطه حالم خوب بود هیچ دردی نداشتم بعدش دیدم دردای خیلی شدید میاد سراغم که هر پنج دقیقه یه بار میگیرن ول میکنن تا صبح خواب نرفتم شوهرم همش کمرمو ماساژ میداد آخرش خواب رفتم صبحش بیدار شدم دیدم دردام مث دیشب شدید نیست باز نا امید شدم گفتم اینام درد الکی بوده شوهرم میخاست بره بیرون بهش گفتم من ببره خونه مادرم یهو وسط راه بهش گفتم من ببر بیمارستان دیشب اینقد درد کشیدم شاید رحمم باز شده بیشتر رفتیم بیمارستان معاینه کردن گفتن نزدیک چهارسانتی برو چایی نبات بخور یکم راه برو زیاد خودت خسته نکن منم رفتم خونه مادرم چایی خوردم خاکشیر خوردم یکمم راه رفتم دیدم دردام باز مث دیشب شد شدیدتر میشدن هرچی راه میرفتم بعدش که خسته شدم ب مامانمو شوهرم گفتم بریم دیگه خسته شدم نمیتونم راه برم رفتم بیمارستان حدود یک ساعت منتظر موندم که ماما بیاد معاینه کنه تو اون مدتم همش راه میرفتم
مامان 💓هانا💓 مامان 💓هانا💓 ۱ ماهگی
تجربه زایمانم:

۴۰ هفته بودم که مجدد معاینه تحریکی شدم چون اصلا هیچ دردی نداشتم هفته امم بالا بود دردام اصلا شروع نمیشدن
بعده اینکه دکتر معاینه ام کرد گفت ۲ سانت بازی برات دستور بستری مینویسم برا زایمان میتونی بری بستری بشی ولی من هنوز درد نداشتم
امدم خونه و یه دوش گرفتمو به کارام رسیدم تا مامانم بیاد پیشم باهم بریم بیمارستان
تو راه بیمارستان احساس گرفتم یه خورده زیر شکمم حالت گرفتگی داره که میگیره و ول میده
رسیدیم بیمارستان و زایشگاه مجدد معاینه شدم گفتن ۲ سانتمو بهم گفتن برو یه چیز شیربن بخور ۴۵ دقیقه بعد بیا برا ان اس تی
همین که پامو گذاشتم تو حیاط بیمارستان یهو دردام کم کم شروع شد
تو این ۴۵ دقیقه دردام هی زیاد شدن
ساعتم من ۸ شب رفتم بیمارستان ۹ شب دردام شروع شدنو دیگه رفتیم مجدد زایشگاه ان اس تی و کارای بستریمو انجام دادیم دردش اول شبیه درد پریودی بود ولی رفته رفته بیشتر میشد
به نظرم زایمان طبیعی اینجوریه که خدا بهت قدرتشو میده که درداشو بتونی تحمل کنی
مامان فندوق مامان فندوق ۶ ماهگی
دیروز ۱۴۰۳/۳/۲ ساعت ۵ صبح از خواب پریدم دل درد کمردرد داشتم اما منظم نبود تا ساعت ۹ بود که دیدم دردم ۵ دقیقه منظم شدم و رفتم سرویس با ادرارم خون اومد نشونی رو دیدم دیگه اماده شدم ساعت ۱۰ شد تا رسیدم بیمارستان ۱۱ بود معاینه شدم ۲ سانت بودم رفتم تا ساعت ۱ پیاده روی دوباره رفتم معاینه گفت نزدیک س سانت رفتم پیاده روی دوباره تا ساعت ۳ نیم شدم ۴ سانت دیگه بستری کردن دردام خیلی شدید هر ۳ دقیقه میگرفت ول میکرد با معاینه اخری کیسه ابم سوراخ شد وقتی رفتم داخل دوباره معاینه شدم ۵ سانت شده بودم دیگ کیسه اب ترکید بردن اتاق زایمان منو دردام خیلی شدید بود بهم گفتن برات اکسیژن وصل میکنیم ۲۰۰ تومن هزینه جدا میگیریم و دردت کم میشه منم قبول کردم اکسیژن اوردن بجای ک دردام کمتر بشه بیشتر شد سه بار مدفوع کردم از زور زیاد دیگه جیغ دادم شروع شد از ساعت ۶ زور میزدم دیگ ۱۰ سانت شده بودم زور زدم ماما گفت دارم سرش با موهاش میبینم زور زیاد میزدم خیلی خیلی درد هم داشتم اصلا تخت مناسبی برای زایمان نبود بنظرم برام خودم دستام
مامان میران مامان میران ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
دیروز پنجشنبه حدودای ساعت یک بعدظهر بود یه دل درد خفیف داشتم میگرفت ول میکرد گفتم برم بیمارستان ان اس تی بدم خیالم راحت بشه چون دکتر بهم گفته بود اگ تاجمعه زایمان نکردی باید شنبه بستری بشی چون شنبه ۴۱هفته میشدم خلاصه ک دیروز ان اس تی دادم معاینه کردن یک سانت و نیم بودم این یک سانت رو من از هفته ۳۷ بودم تا ۴۰ هفته و پنج روز اصلا دهانه رحمم باز نشده بود بااین ک کلی ورزش و ماساژو اینا انجام میدادم برگشتم خونه تقریبا از بیمارستان تا خونه نیم ساعت راه رفتم خونه حس کردم بازم درد دارم گرفتم خابیدم زیاد توجه نکردم دوباره از دل درد بیدار شدم تا ساعت یک شب حس کردم که طبیعی حدود ساعت دو اینا بود دردم بیشتر شده بود باهمسرم رفتم بیمارستان معاینه کرد بازم گفت تعقیری نکردی 😐همون یک سانته برو دردت گرفت بیا بااین ک من دردام منظم بود و درد زایمان بود ولی خب دهانه رحم باز نبود خلاصه رفتم خونه دوباره حدودای ساعت سه و نیم بود که رسیده بودم خونه دردام انقدری زیاد شده بود ک فقط دور خودم میپیچیدم و گریه میکردم