خب بعد یک هفته اومدم از تجربه زایمانم بگم😁هفته پیش ۲۶اسفند ساعت ۵صبح به همراه همسرموومادرموومادرشوهرموودخترخواهرم رفتیم سمت بیمارستان من کلی استرس داشتم به حدی ک شبش کلا ۱ساعت شاید خوابیدم خلاصه رسیدم ک بیمارستان رفتم سمت بلوک زایمان من چون سزارینی بودم دکترم گفت نزارمعاینت کنند بگو دکترم باید حتما بیاد رفتم داخل پرستارگفت باید معاینت کنم منم گفتم دکترم گفته ن گفت خانوم زایمان طبیعی معاینه میخواد منم گفتم تا دکترم نیاد اجازه نمیدم گفت خب برو تا دکترت بیاد خلاصه یکم تو سالن انتظار نشستم صدام زد ک خانوم بیا برو پرونده تو تشکیل بده شوهرموومادرشوهرم رفتن برای تشکیل پرونده خودمم دل تو دلم نبود دخترخواهرمم هی ازمن عکس می‌گرفت می‌خندید خلاصه پرونده رو بردم وارد بلوک زایمان شدم دوباره گفت بخواب خانوم باید معاینه بشی نمیشه ک اینجوری گفتم خانوم خب زنگ بزنید به دکترم خلاصه با کلی بدقلقی زنگ زد به دکترم دکترم گفت بزنید تو پرونده اش ۴سانت بازه بقیه اشم میام خودم میزنم کیسه آب پاره شده خلاصه پرستاره یه نگاه ریز به من کرد و گفت باشه😂لباسای سزارینو بهم داد گفت بپوش برو رو تخت دراز بکش نوارقلب بگیرم نوارقلب گرفتووآنژیوکت زد یه آزمایشم ازم گرفت بعد سونوگرافیاموودیدوازم چندتاسوال پرسید راستی اینا قبل از خوابیدن روی تخت بود ک ازم اثرانگشت چندتاگرفت وچندتاسوال پرسید خلاصه نوبت رسید به قسمت سوند ک وای چقدر استرس داشتم گفتم میشه بی حسی بزنی گفت باشه عزیزم برام بی حسی زد و برام ک زد سوزش فقط داشتم ولی خدایی اونجوری نبود ک تصور میکردم ولی تقریبا تا ۱ساعت حس ادارداشتمووسوزش اینش منو خیلی اذیت میکرد خلاصه نشستم برای اینکه دکترم بیاد منو ببره عمل

۷ پاسخ

و اینکه ممنون ازت اینارو میگی

سلام عزیزم قدم نورسیده تون مبارک الهی که خوش قدم باشه و پر روزی..الهی که سایه شما بالای سرگل پسرتون باشه همیشه..عزیزم میشه لطف کنی بگی شکم اولتون بود سزارین اختیاری بودید؟ دکترتون هزینه گرفتم برای اینکه نامه سزارین داد..؟ من هم دکتر بارچی نژاد هم بازرگانان مدنظرمه برای زایمانم سزارین اجباری م چون زایمان قبلی م سزارین بودم..این سوالو واسه خواهرم پرسیدم چون اونم میخاد سز بشه خواستم بدونم دکتر هزینه ی اضافی جدا از عمل گرفت از شما..بعد هزینه ی سزارین شما چقدر شد ببخشید که سوالم طولانی شد

بقیه نداشت

عزیزم دکترت کی بود کجا زایمان کردی

ادامه 🙂

بهم درخاست بده منم بخونم خوشم اومد

چه دکتر باحالی ... کدوم بیمارستان بودی؟

سوال های مرتبط

مامان پناه مامان پناه روزهای ابتدایی تولد
پارت۲تجربه زایمان سزارین با بیحسی
اونجا کلی ازم آزمایش گرفتن و تست نشتی کیسه آب و متاسفانه تستم مثبت شد دکتر اونجا گفت باید معاینه ات کنم به دکترت اطلاع بدم و معاینه کرد ۲سانت بودم خیلی دردم گرفت و اذیت شدم پرستارحول کرده بود گفت تشکیل پرونده بده تستت مثبت شده باید بستری بشی منم گفتم نه امکان نداره زنگ دکترم بزنید من بیمارستان دیگه ای قراره سزارین بشم ن اینجا دیگه زنگ دکترم زدن گفت باورژانشی برو بیمارستان ایران و کلی برخورد کرد کهرا صبح نیومدی گفتم بیا الان اومدی من بیرون از شهرم تا بری خودم می رسونم حالا من نه ساک زایمان خودم ن بچه رو با خودم نیاورده بودم چون فکر نمی کردم بخوام زایمان کنم خلاصه تو راه بیمارستان ایران بودیم دکترم ز زد گفت برگرد علوی اتاق عمل بیمارستان ایران یکی خونریزی کرده پر هست😐😐خلاصه برگشتیم اونجا دکترم اومد دید بچه افتاده تو خشکی زود کارای بستریم و کردم شوهرم زنگ زد مامانم و ابجیم وسایلای خودم و بچمو آوردن ۸رفتم اتاق عمل
مامان مَلِکا مامان مَلِکا ۳ ماهگی
تجربه زایمان ۶ :
گفت هروقت دوباره احساس فشار ب مقعدت داشتی باید زور بزنی الان نزن!! گفتم باشه
یکم گفتم وای داره بهم فشار میاد گفت زور بزن
یه زور زدم که قیچی رو انداخت و یکم قسمت پایین واژن مو برش داد ک چون خیلی درد داشتم فقط ی سوزش کم فهمیدم ک اصلاااا برام اذیت کننده نبود!!
گفت خب بسه ! نفس عمیق بکش! دوباره زور بزن
این دفعه ک زور زدم سر بچه اومد بیرون
گفت دو تا نفس عمیق بکش ، کشیدم گفت حالا زور محکم بزن
این زوری ک زدم همراه با داد بود (جیغ ن!) دااااااد
یعنی تو عمرم اینجوری عربده نکشیده بودم 😭😂😂😂
و دو ثانیه بعدش ملکای قشنگم رو شکمم بود 🥹🥹😍😍
( اونجایی ک عربده کشیدم از درد بود و قسمت شونه هاش بود ک داشت خارج میشد از بدنم )
خلاصه تا دکترم خودشو برسونه من زایمان کردم و همونجا رو تخت منتظر بودم ک دکترم رسید و اومد برام بخیه هارو زد (ک خداروشکر خودش زد آخه شنیدم خیییلی بخیه های تمیزی میزنه در حدی ک بعدا اصلا ردش نمیمونه )
دکترم ک وارد اتاق زایمان شد گفت وای دختر تو همههه رو متعجب کردی!! ما هیچکدوم فکر نمی‌کردیم تو انقد زود زایمان کنی ! با خودمون گفتیم خیلی زود فول بشی ساعت ۱۲ شبه! اصلا باورم نمیشه زایمان اولی انقد سریع روند زایمانش طی بشه !!!
مامان امیرابوالفضل مامان امیرابوالفضل ۳ ماهگی
تجربه ی زایمان ۲😬✌️
خلاصه که نامه سز گرفتم برای نهم مرداد البته من گفتم ۱۱مرداد که بیوفته پنج شنبه ولی دکترم گف نمیکشی چون انقباض داری البته من فقط حس فشار داشتم درد نبود ولی مثل اینکه میگن انقباضه اون خلاصه دکترم زنگ زد که دو روز مونده ب عمل برم معاینه بشم گف دهانه ی رحمت بازه فک کنم بکشی تا نهم حالا کی بود؟ششم مرداد منم ترسیدم نمیدونم چرا اومدم خونه این حس فشار زیاد شد دوباره حس فشار تو مقعدم شروع شد چون قطع شده بود ب خاطر شیاف و امپول خلاصه پیام دادم دکترم گف برو بیمارستان ان اس تی دادم که سه تا انقباض نشون داد زنگ زدن دکترم گفت بهم بگن فردا صب برم راستی اینم بگم دکترم دید که حس فشار دارم تاریخمو کرد هشتم امپول ریه هم گف دوباره بزن نگرانی منم واسه این بود ک سونو ۳۶و پنج روز گفته بود بچه ۲۴۴۵ sgaهس و خلاصه نگران بودم شدید
قرار بود هفتم برم پرونده سازی برای هشتم ولی ان اس تی دوباره گرفتن ازم و گفتن که شام بخورم و قرصامو ولی ناشتا باشم اون شب از استرس شامم نخورده بودم اومدیم خونه چهار صبح بود😂با یه پیتزا به دست خوابیدیم و صب رفتیم برای پرونده سازی رفتم بیمارستان ان اس تی ک دادم دوباره انقباض نشون داد همون لحظه دکترم اومد و گف برو اماده شو برا بستری
مامان 🍼🧿آرسام🧿🍼 مامان 🍼🧿آرسام🧿🍼 ۸ ماهگی
اون روزم اینقدر سزارینی داشتن همه ردیف کنارهم نشسته بودیم😂خلاصه دکترم اومد آها اینم بگم بیمارستان خودش فیلمبردارداره گفت میخوای فیلم بگیرم گفتم آخه هزینه ام می‌ره بالا خلاصه باشوهرم صحبت کردوقبول کرد اینقدر خوشحال شدم ک حد نداشت😍رفتیموومصاحبه کردیمووصدام زدن رفتم ک برم اتاق عمل گفتن برش گردونید دکتر رفته سرزایمان طبیعی دوباره منو برگردوند😂یه ۲۰دقیقه نشستم ک دوباره صدام زدن وایندفعه منو بردن رسیدم به اتاق عمل دکتربی هوشیم خیلی خوش اخلاق بود کلی ازم تعریف کرد گفت الان بارداری این شکلی قبلاً چقدرخوشگل بودی چقدر بانمکی وای به شوهرم ک گفتم چقدرقاطی کرد😂😂خلاصه آمپول بی حسی زد وای چندبار زد پاهام هی حالت شوک برق می‌پرید خلاصه تموم شد من بی حس بی حس شدم یه پارچه کشیدن روبروم ویهو حس کردم نفسم تنگ شده گفتم نمیتونم بهم اکسیژن زدن وصدای گریه پسرمو شنیدم چقدر اون لحظه حالم خوب شد😍🥹آوردنش کنار صورتم وبردنش بخش نوزادان بعد عملم تموم شدو رفتم تو ریکاوری ۲۰دقیقه اونجا بودموورفتم داخل بخش وپسرمووآوردن وشیرش دادم تا ساعت ۸شب چیزی نزاشتن بخورم بعد اومد سونو درآوردوگفت مایعات بخور وبابد راه بری یکم سخت بود ولی خداروشکر تونستم خلاصه ک عمل خوبی داشتم و همه چیز خداروشکر خوب بود🤲🥹😍
مامان ایلماه♥🌙 مامان ایلماه♥🌙 ۷ ماهگی
پارت سوم تجربه زایمان طبیعی
ساعت پنج بود دکترم اومد برا معاینه یهو دیدم زیر اندازم خیس خیس شد اب داغ داره ازم میره گفتم وای چیشد دکتر گفت نترس کیسه ابت پاره کردم🫠بعد از گذشت چند دقیقه حس کردم دردام داره بیشتر میشه واقعا هم همینطور بود ساعت شش اومدن برام سوزن فشار ریختن تو سرم و بازش کردن گفتم خدایا خودت کمکم کن دیگه رفته رفته دردام زیاد شد🥲ساعت های هشت بود فشار شدید روم بود با میخاستم برم سرویس دکترم گفت بزار معاینه ان کنم بعد برو معاینه کرد گفت برو ولی زور نزن الکی رفتم سرویس ولی هیجی نبود دکترم گفت بیا برو رو تخت تو دستشویی نداری این بچه اس منو بردن رو تخت واقعا درداش قابل گفتن نبود فشار شدید روم بود با کمرم چنان درد میگرفت ک نگو ده ثانیه اروم میشد یک دقیقه میگرفت شدید میله های تخت اینقدر فشار میدادم ک رو دستم جاش مونده بود
خلاصه ماما پرستار ها کلی حوله پارچه اوردن ی حوله انداختن رو شکمم ی سطل هم گذاشتن زیر پام دیگه دردام جوری شده بود ک میگفتم خانم دکتر تو رو خدا کمکم کنید با حس شدید دستشویی همش میکفتم وای دستشویی دارم دکترم میگفت همینجا کارتو انجام بده ولی نمیزارم بری سرویس
معاینه ک شدم دکترم گفت ده سانته فقط دوتا لبه بره کنار هر وقت گفتم زور بزن حالا مگه من جون داشتم زور بزنم نفس نداشتم اصلا دکترم گفت زور بزن تا بیاد من توان نداشتم دیگه دکترم اومد شکمم فشار داد ک کمکم باشه 🫠
خلاصه ماما گفت ی زور قوی بزنی تمومه سرش میاد کلی تشنه شده بودم گلوم خشک خشک شده بود گفتم خدایا خودت کمکم کن لبه های تخت گرفتم هر چی توان داشتم زور داشتم فشار دادم😥🫠
مامان دونه انار❤️هدی مامان دونه انار❤️هدی ۳ ماهگی
خلاصه رفتم اونجا معاینه ببینم چند سانتم، ولی گفتن که اگه ۴ سانت بودی بستریت میکنیم، منم با این دردا گفتم حتما ۴ سانتم. خلاصه رضایت دادم و رفتم بیمارستان نیکان اقدسیه . اونجا که رسیدم بعد از معطلی و معاینه با کمال تعجب گفت یک انگشتی . زنگ زد گفت به دکترم و دکترم گفت چون بچه بالاست و درد داری ممکنه باعث دیسترس بشه و مدفوع کنه و همین الان بستری شو برای سزارین( کلا دکتر من فقط دستش به سزارینِ). و گفت اگه میخوای با رضایت خودت برو خونه. و تصمیم بگیر و بمن بگو. دیگه این مامای شیفت خیلی اذیتم کرد همش میگفت زود باش تصمیم بگیر، نمیفهمه خب تصمیم درین مورد بالاخره طول میکشه و باید مشورت کنم. درکل مامای شیفت خیلی اذیت میکرد با اخلاقش. منو شوهرم رضایت دادیم اومدیم بیرون داخل لابی بیمارستان ولی پدر مادرم گفتن اصلا نمیشه برگردی و خطریه، دیگه دوباره برگشتم بالا، چون خودشون گفتن تصمیمت عوض شو برگرد ولی خیلی بد اخلاقی کردن باهام وقتی برگشتم. خلاصه زنگ زدن دکترم که بگن بیا برا سزارین ولی جواب نداد. منو بستری کردن ساعت ۱ شب و همچنان درد زیادی داشتم. خلاصه من از درد به خودم میپیچیدم ولی دکترم تا ساعت ۸ که زایمان کردم جواب نداد!
ادامه تاپیک بعدی
مامان مَلِکا مامان مَلِکا ۳ ماهگی
تجربه زایمان ۱ :
روز شنبه ۱۳ مرداد رفتم مطب دکترم برای معاینه لگنی ک ببینه مناسب هستم واس زایمان طبیعی یا ن ؟!
دکترم معاینه کرد و گفت ۱ سانت هم باز شدی ، اون روز من ۳۷ هفته و ۴ روز بودم . دکترم گفت ممکنه بعد از معاینه تا دو سه روز لکه بینی داشته باشی نگران نشی طبیعیه ، گفتم باشه .. پاشدم با دستمال خودمو تمیز کنم دیدم دستمال پره خون شد 😑 گفتم خانم دکتر من همین الانش هم ب خونریزی افتادم .. ک گفت اشکالی نداره ( اینم بگم به شدت به دکترم ایمان داشتم و دارم و چشم بسته حرفشو قبول دارم)
خلاصه وقتی معاینه تموم شد گفت انتی تاریخ زایمانت رو کِی زده ؟ گفتم ۳۰ مرداد .. گفت نوچ تو تا سی‌ام نمیکشی احتمال قوی تو همین هفته زایمان میکنی ، اگه نکردی ۲۳ مرداد بیا دوباره معاینه .. یعنی ۱۰ روز بعدش . گفتم اوکی
اومدم نشستم تو ماشین ب شوهرم گفتم من هم درد زیردل و کمر دارم هم خونریزی ، دکترمم گفته ممکنه چند روز ادامه داشته باشه ، بریم خونه مامانت ک من تنها هم نباشم ( راستش نمیدونم چرا انقد بغض داشتم و میلرزیدم از ترس و نگرانی ..🥲🥹 )
خلاصه اومدیم خونه همه چیو جمع کردیم حتی ساک خودم و ساک بیمارستان ملکا رو هم برداشتم و رفتیم خونه مادرشوهرم...
مامان فندق مامان فندق ۴ ماهگی
تجربه زایمان پارت 2#
رفتیم بیمارستان رفتم زایشگاه برگه ای ک دکتر داده بود رو دادم ان اس تی گرفتن و گفتن بیرون منتظرباش دکترت اتاق عمله نوار رو ببینه بهت اطلاع میدیم اومدم پیش شوهرم نشستم گفت برم دنبال خواهرت گفتم هنوز معلوم نیس امروز زایمان کنم یانه شوهرم گفت حالا برم خواهرتو بیارم زایمانم نکردی برمیگردیم خلاصه پاشد رفت و ده دقیقه بعد ی خانومی گفت جواب دکترت اومده رفتم داخل زایشگاه گفت دکترت گفته امادت کنیم برا زایمان وای باورم نمیشد نشستم سوالاتشونو جواب دادم فرم پر کردم و زنگ زدم ب شوهرم ک زود خواهرمو بردار و بیا میرم اتاق عمل لباسامو عوض کردم اومدن هردو دستمو برانول زد سوند هم وصل کرد پرستار خداراشکر خوش اخلاق بود دیگه دراز کشیدم منتظر بودیم شوهرم بیاد تشکیل پرونده کنه منو ببرن اتاق عمل خلاصه بعد کلی معطلی شوهرم اومد منو با همون تختی ک تو اتاق روش دراز بودم بردن اتاق عمل داخل تو سالن منتظر موندم سرم بهم زده بودن تموم شد و بردن اتاق عمل ی خانومی اومد پرسید بیهوشی میخام یا بی حسی من بی حسی رو انتخاب کردم دکتر بی حسی اومد دکتر خوش برخوردی بود بهم گفت خودمو شل بگیرم ک اذیت نشم امپول رو ک زد تا بیام درد متوجه بشم بدنم شروع کرد داغ شدن امپول دومی رو ک داخل کمرم فرو کرد دیگه حسش نکردم نمیدونم چندتا امپول زد ولی طول کشید تا بدنم بی حس بشه
مامان سام مامان سام ۵ ماهگی
تجربه زایمان
خب بلاخره آمدم از تجربه زایمانم بگم
من از اول بارداری ترشحات زیادی داشتم گاهی ب سبزی میزد ولی ن سوزش داشتم ن خارش فقط گاهی آخراش دردهای کمری داشتم
کلا بارداری سختی بود چ روحی چ جسمی
35روز مونده بود به زایمانم ک اثاث کشی داشتیم
خونه رو تحویل گرفتیم خواستیم خونه رو رنگ بزنیم ک من ی دردهای حس کردم ب مامانم گفتم و رفتیم بیمارستان با مادرم و همسرم
رفتم زایشگاه و معاینه کرد گفت شاید آبریزش کیسه آبه آمینو شور کرد ک کیسه آب نبود آن اس تی گرفت دردهام منظم نبود اما درد شدید داشتم پرسید آمپول ریه زدی ک گفتم سه روز پیش بعد گفتن باید تحت نظر باشی خلاصه رفتم تو زایشگاه ی تخت دادن بهم و دراز کشیدم گفتن راه اینا نرو ک 3فینگر بازی
منم ک صدای کسایی ک زایمان میکردن و می‌شنیدم و از استرس کم مونده بمیرم هر کاری میکردم خوابم نمی‌برد ک پرستار آمد ی آمپول زد و بیهوش شدم
صبح زود ک بیدار شدم دوباره دردا رو حس کردم مدام آن اس تی میگرفتن ازم و میگفتن ک پد بزارم تا ببینن آبریزش دارم یا ن
ک دکترم فرستاد سونو ک گفت آب دور جنین کمه
و قرار شد ک زایمان رو شروع کنن بهم آمپول درد زدن ولی من دیگه درد نداشتم البته به سرمم زده بودن ولی تو آن اس تی دردها منظم بود من حس فشار و درد نداشتم تا بعد از ظهر ک یبار دیگه آمپول زدن و دردها زیاد شد واقعا اونقدر شدید نبود اما درد داشتم دکترم گفت می‌خوای اپیدورال بشی ک گفتم آره ک آمد از کمرم آمپول زد ولی من حس داشتم قشنگ بعد