۶ پاسخ

منم وقتی یه دختر داشتم همین فکرا میکردم😊 ولی وقتی خدا خواست یه بچه دیگه بهم داد با همه سختیاش شب بیداریا غذا نخوردناش....... از نظر مالی وضعمون خیلی بهتر شد یعنی بچه ام با خودش برکت آورد . بعد از نظر روحی با دخترم کلی بازی میکنن چقدر به هر دوشون خوش میگذره....... خلاصه اینکه خیلی خوشحالم که دوتا بچه دارم😍

عزیزم منم دو دل بودم
اما از وقتی دومی اومده از آب و گل دراومد میبینم چقدر باهم کیف میکنن خوشحالم که آوردم
کاش شرایط داشتم یکی دیگه هم میوردم

من دو تا دوست دارم اگر میتونستم از نظر بدنی سه تا میاوردم

هر خانواده فرق داره و تصمیمش قابل احترام اما توی دهه ماها که خواهر برادر داریم چه گلی به سرمان زدن که این دهه خواهرا برادرا بزنن من که تک فرزند میپسندم

۲ تا با وجود سختی ها فراوونش
تنهایی خوب نیس

منم توانایی بچه آوردنو دیگه ندارم ولی فکر میکنم خودخواهیه توی این دنیا دخترمو تنها بزارم. همدمی نداشته باشه.

سوال های مرتبط

مامان مبین👼و یاسین🫃 مامان مبین👼و یاسین🫃 هفته سی‌وششم بارداری
سلام مامانای گل من اومدم

امروز وقت آنومالی داشتم و خداروشکر با دعای دوستای گلم همه چیز نرمال و خوب بود
جنسیت نی نی هم پسره🩵🧿💙
برای همسرم اصلا فرقی نداشت که جنسیت چی باشه
هر موقع هم ازش می‌پرسیدم میگفت" خدایا مرا آن دِه که آن بِه "
ولی خودم دوست داشتم پسر باشه
چون از وقتی یادم میاد جزء آرزوهام بود پسر دوقلو داشته باشم
حالا که دوقلو باردار نشدم گفتم خدایا اول سالم و صالح باشه بعد اگه بهم لطف کنی پسر باشه 🩵👼

از اول ازدواح هم به همسرم گفته بودم اسم پسرهارو من انتخاب میکنم،اسم دخترها با خودت ☺️
ایشونم قبول کرد

از وقتی باردار شدم به گفته همسرم به طرز عجیبی این بچه روزی داره و همش میگفت دختره
معامله های که یه دفعه براش مشتری میومد
زمینی که سالها قفل شده بود و این چندوقت مدارکش درست شد
و...خیلی اتفاق های دی.ه که مطمئنم پا قدم این بچه بوده و روزی زیادش...🥹
به خاطر همین تصمیم گرفتم اسمش رو بزارم آقا یاسین

ان شاءالله که خدا به حق این روزهای عزیز و دعای مادرهای باردار،دامن همه چشم انتظارهارو سبز کنه 🤲🏻🤲🏻🤲🏻🤲🏻🤲🏻
مامان نفس خانوم مامان نفس خانوم ۱۷ ماهگی
در دل 🖤

ببین درد داره
آرزوی شبانه روزت بشه برگترین کابوس زندگیت ، و در عین حال حالت از همه چیز و همه کس بهم بخوره چون خیلی ضعیفی
من خیلی ضعیفم اصلا دوست نداشتم اعتراف کنم ولی از وقتی باردار شدم هر روز تو سزی خوردم و هر روز بدتر از دیروز تنبل و ضعیف دارم میشم خیلی حس بدیه صدمو که برا دخترم میذارم بازم نصف کارایی که مادرای دیگه به بچه هاشون میکنن نیست خونم همیشه بهم ریختس خونه نظم و انظباط نداره شوهرم همش از سرم میزنه بخاطر اینکارا حریفش نیستم
بچه رو میبره با رکابی زیر باد کولر گازی میخوابونه بعدم میگه توکه خونه بابات کولر گازی ندیدی پس نمیتونی نسبت به ضررش به بچه اظهار نظر کنی و حالا من یه مادر مترسک تشریف دارم
کاش به آرزوم تو جونی رسیده بودم و حالا تو این دنیا نبودم که بچه ایی بدنیا بیارم با یه مادر ضعیف ولی حالا با این توان ضعیفی که دارم نمیخوام بمیرم چون نمیخوام دست مادرشوهر افریتم بیوفته و دخترمم عین خودش افریته بار بیاره ولی همش حسم میگه میخوام جوان بمیرم و فرصت چندانی ندارم و این حس عذابم میده
مامان دلانا مامان دلانا ۱۵ ماهگی
همین مقدار لباس پاییزی شد ۴ تومن ناقابل
یه ست بلوز شلوار تو پشمی
یک هودی
یک بلوز تک آستین چرم
یه بلوز تو پشمی تک
یه بارونی
یه پیشبند لباسی
یه شیشه شیر
دو عدد شورت
دو تا دونه گل سر هم بود
جمعا ۴ میلیون
اونوقت میگن بچه بیارین و.... با این شرایط وحشتناکی که درست کردین همین یه دونه رو ساپورت کنیم خیلیه
بماند شیر خشک و مکملا و خوراکی و ویتامین هاش و پوشک و....
من عاشق این بودم ۴ تا بچه داشته باشم دوتا دختر دوتا پسر موقعی که خودم تک شدم و یه دونه خواهرم فوت شد تو اوج نوجوونی ضربه بدی خوردم و عهد کردم با دل خودم که ۴ تا بچه داشته باشم که تنهایی نکشن بچه هام مثل خودم ولی افتادم تو جریان زندگی و الان تو شرایط پیچیده ای که دولت حقوق شوهرمو ماه ها میگذره نمیده و آخر مجبور شد بیاد بیرون و با فروش تنها دارایی پدر مادرم مغازه زدیم و هنوز سرسامون نگرفته و خرجا کمر شکن واقعا موندیم چه کنیم بچه هم امکانات نیاز داره و بلد نیستیم کم بچه بذاریم و باید بهش برسیم ولی موندم چجور با وقاهت تمام از فرزندآوری میگن وقتی هیچی سرجاش نیست اونم از اقوام وآشنا که هنوز بچه کوچیکه نطق دومی بیار میکنن