۱۴ پاسخ

دکترت کی بود؟

من اقبال بودم خوب بود

اینقدر یهو درد بی حسی ریخته ب قفسه سینم ک‌بال بال میزدم وسط اتاق اما نفسم و صدام بالا نمیومد .
پرستارا اومد یکیش دارو زد ب سرمم . میشه شیاف یکیش قرص

عزیزم منم ۳۷ هفته و ۲ روز بخاطر اب کم‌دور بچه سزارین شدم حتی یروز هم نزاشتن بگذره و اورژانسی شد همه چی😵‍💫😢
بچم گفته بودن تو ۲۵۰۰ . وقتی ب دنیا اومد ۲۲۰۰ خیلیییی ریزه خیلی کوچیکه ... 🥺
دقیقا اتفاق‌هایی ک برات افتاده شبیه منه...
اره تموم دردهایی کدمیکشی از اثرات دارای بی حسی ... این اثرات برای من ریخته بود ب گردن و قفسه سینه و کتفم نفسم بند می‌رفت از درد ... اما خوب شدم 🥲
اما بدنم درد می‌کنه الان

کیسه آب گرم بزار رو گردنت بهتر میشه

تا۸ساعت نباید سرتو تکون بدی و حرف زیاد نزنی . تا یکی دوهفته این سردرد باهاته سعی کن بیشتر استراحت کنی دراز بکشی توی ماشین و کلا جای شلوغ نباش ک سردردت بیشتر نشه
چای و نسکافه و قهوه تلخ بخور زودتر دفع بشه اثراتش .

شیاف استفاده کن ارومت میکنه

خدایا به همه ی مامانا کمک کن ان شاءالله خوب میشی برات حمد شفا میخونم🌱

منم گردن درد و سر درد شدم به من دکتر گفت تا روز دهم قهوه بخورم و شل کننده عضله داد بهم خیلی بهترم

منم اقبال بودم از بیمارستانش راضی نبودم اصلا شبیه خصوصی نیست بااون تختاشون،اما من اصلا عوارض بعد بی حسی سر درد اینا نداشتم سرمو تکونم دادم
ولی در کل روزای اول درد زیاده درست میشه

گردنتونو تکون دادین ؟؟ چه اشکالی داره تکون بدین ؟؟
من متوجه نشدم

وای سزارین داغونم کرد
با اینکه عمل بسیار خوبی داشتم😥

چرا اقبال رفتی خوب

دکتر من اقباله
چیکار کنم🥲

سوال های مرتبط

مامان ابوالفضل_حورا مامان ابوالفضل_حورا ۶ ماهگی
خب از تجربم‌ بگم براتون...
من بچه اولمو پنج سال پیش تو سن ۱۶سالگی طبیعی ب دنیا آوردم درد کشیدم اذیت شدم ولی همون ساعتای اول چون زایمان ک کردم فوق العاده حالم خوب بود انگار ن انگار زایمان کرده بودم اصلا انگار ن انگار ی بچه ۳۵۰۰بدنیا اومده بود از بس ک سرحال بودم🙂
و حالا این زایمانم ک فک میکردم طبیعی میتونم اینو هم بیارم ولی زهی خیال باطل💔
من خیلی وقت بود شکمم اومده بود پایین و دهانه رحمم ی سانت باز شده بود درد داشتم اما ن زیاد ولی لگن دردام وحشتناک بود
خیلی خوشحال بودم از اینک اینو راحت تر ب دنیا میارم ولی اصلا اینجوری نبود...دقیقا صبح روز 5ام من از خاب بیدار شدم دیدم وحشتناک شکمم اومده بین پاهام بقدری ک نمیتونسم دیگ تکون بخورم ب مامانم گفتم مامانم دید اونم گفت آره خیلی دیگ اومده پایین
خلاصه ساعت ۵عصر بود با مامانم نشسته بودیم یهو پا شدم دیدم بین پاهام ب شدت خیس شد اول فک کردم شاید ادرار باشه چون تکرر ادرار شدیدم داشتم..ب مامانم گفتم گفت برو دسشویی بیا ببین باز آب میاد رفتمو اومدم دیدم وحشتناک تر شد همینجور مدام خیس میشدم
زنگ زدم شوهرم از سرکار اومد رفتیم بیمارستانی ک قرار بود اونجا زایمان کنم و دکترم نامه داده بود..قبلش ب دکترم اطلاع دادم دکترمم سریع ب زایشگاه گفته بود تا رسیدم همون لحظه ان‌‌‌ اس‌‌ تی رو برام گذاشت معاینه کرد و بدشم گفت لباساتو درآر لباسای بیمارستان پوشیدم چنتا آزمایش گرفتن خلاصه منتظر بودیم دکترم بیاد دیگ
منم خوشحال بودم ک طبیعی زایمان میکنم..یهو دیدم ضربان قلب دخترم ب شدت رفت بالا بد یهو افت میکرد از خودمم میومد پایین
مامای‌‌ زایشگاه کلی استرس داشتن تو زایشگاه ی غوغای شد
سریع زنگ زدن ب دکترم دکتر گفت سریع آمادش کنید بفرستین اتاق عمل دکترمم خیلی زود اومد
مامان زهرا مامان زهرا ۵ ماهگی
تجربه ی من 🌱
زایمان طبیعی🌸
من دختر اولمم طبیعی بود و از صبح تا شب درد کشیدم سر این یکی استرسم بیشتر بود و اینکه دردامم شروع نمیشد .دختر اولم سی و هشت هفته و ۴ روز زایمان کردم اما این یکی چهل هفته و یک روز.
هرکار کردم دردام شروع نشد تا اینکه یک روز قبل زایمان رفتم معاینه تحریکی شدم و از سرشب انقباضام نامنظم شروع شد ک رفتم زیر دوش و اسکات و دمنوش و اینا...ک ۹ و ۱۰ دیگه منظم شد هر ی ربع شروع تا رسید ب ۵ دقیقه .عهد کرده بودم مث زایمان اولیم جیغ جیغ نکنم هی نفس عمیق میکشیدم ۱۲ و نیم بود داشت شدید تر میشد ک هی اسکات میزدم و میرفتم زیر دوش اب گرم .خدایی اب گرم فوق العاده بود دیدم خیلی دردمو کم میکنه ب مامانم گفتم مامان من از حمام نمیام بیرون گف حالت خوبه گفتم اره خلاصه ی ساعتی تو حموم بودم اومدم بیرون نماز صبحمو خوندم دعای انشقاق و نادعلی ک یهو شدید شد و گفتم بریم دیگه شروع کردم ب اه و ناله سریع رفتیم بیمارستان و معاینه کرد گف ۷ سانتی .انقدددد خوشحال شدم فک میکردم برم میگع دو س سانتی .خلاصه بستری شدم و دکتر اومد گفتم توروقران بی دردی بزنین دکتر گف تو ۸ . ۹ سانتی اخرشه نزن گفتم ن بزن تو روخدا بزن ک زدن و گیج شدم .خیلی تاثیر نداشت تو درد فقط چون خیلی گیج بودم و خوابم میبرد زمان زود گذشت .یادمه رو تخت بودم هی میگفتن زور بزن هر وقت درد داری بیس دقیقه طول کشید تا ب دنیا اومد .
مامان جوجه طلا🐣 مامان جوجه طلا🐣 ۷ ماهگی
بالاخره دیروز صبح تاریخ ۰۳/۰۲/۰۱ پسری ب دنیا اومد😍
من چون یکم ناخوش احوال بودم و درگیر بچه داری دیر اومدم بگم ک منم بالاخره زایمان کردم نی نی خیلی کوشولوه با وزن ۳کیلو ب دنیا اومد ۳۸هفته و ۱ روز
اینو بهتون بگم ک ن سوند درد داره ن بی حسی از کمر
حالا بزار اونایی ک سز میشین مسخرتون میاد ب این دوتا
ولی اولین راه رفتن بعد عمل سخته سعی کنین قبلش حتما ۵ ۶ تا لیوان ابمیوه بخورین چایی خرما بخورین . طی و بعد عمل تا ۹ ساعت سرتونو تکون ندید ک سردرد نشین توصیه م اینه ک بیمارستانی ک رفتین اگ پمپ درد داشتن حتما بگیرین من ک نگرفتم ی خورده سختم بود اها اینم بگم باخودتون دوبسته شیاف دیکلوفناک۱۰۰ ببرین چون پرستارا کمتر رسیدگی میکنن من بااینکه بیمارستان خصوصی بودم ولی این بود تجربه م
ایشالله زایمان راحتی داشته باشید چ سزارینیا چ طبیعی
و اینم بگم مخصوصا اونایی ک تجربه ندارن و طبیعین هیچوقت هیچوقت هیچوقت حتی فکر اینو ب سرتون نزنه ک سزارین راحته و هیچی نداره هردو عمل سختی خودشونو دارن
مامان لنا مامان لنا ۱ ماهگی
تجربه زایمان من
۳۰ مهر ۱۴۰۳
پارت دوم
خلاصه همسرم اومد و رسیدیم بیمارستان
رفتیم اورژانس و کاراش تشکیل پرونده رو انجام دادیم
اینم بگم همون ۲۹دکترم نامه زایمان داده بود برا ۱۱ابان
رفتم لباسمو عوض کردم لباس بیمارستان پوشیدم اولش حس خوبی داشتم بعدش تبدیل ب حس عجیب شد
مشخصاتمو یادداشت کردن گفتم ک بهشون پمپ درد میخوام و بیهوشی کامل میخوام از قبلم ب دکترم گفته بودم قبول کرده بود .
چون سونو هم دیروزش انجام داده بودم بچم بریچ بود نیازی ب نامه سز نذاشت
خیالم راحت بود
همینطور ک داشت ازم اب خارج میشد دردم بیشتر میشد هم کمر هم دل

رو تخت بودم تا کارامو انجام بدن
سرم زدن بهم
تا دکترم بیاد
منم از درد گریع میکردم
دکترم بالاخره اومد گفت چون صبونه خوردی باید ۶تا ۸ساعت بگذره تا بیهوشت کنم
منم قبول کردم و همینطوری از درد ب خودم میپیچدم و با خودم میگفتم من ک سز میخوام چرا دارم درد طبیعی میکشم
چون ساعت ۲شده بود از کسی خبری نبود
پرستار صدا میزدم تا نیم ساعت بعدش تازه میومد بالا سرم
خلاصه با اون درد استرسم بیشتر شد

من برم دوباره میام بقیش میگم بچم بیدار شد
مامان آریشاه مامان آریشاه روزهای ابتدایی تولد
مامانا سلام
تجربم از زایمان#سزارین
من سه روزه زایمان کردم خداروشکر حالم خوبه درد دارم ولی واقعا زیاد نیست ک نشه تحمل کرد
خب رفتم بیمارستان ساعت ۸ صبح کارامو انجام دادن و آماده اتاق عملم کردن ک شد ساعت ۱۱
بخوام بگم مزخرف ترین کار تو عمل همین گذاشتن سونده
درد نداش ولس حس سوزش بدی داشت ک اونم زود برطرف شد
استرس نداشتم خداروشکر
وقتی رفتم تو اتاق عمل نشستم رو تخت آمپول بی حسی رو تزریق کردن ک واقعا بنظرم اصلا درد نداشت
ب محص اینکه آمپول زدن شاید ۱ دقیقه طول نکشید ک از کمر ب پایین حس داغی داشتم و ب شدت پاهام سنگین شدن
خداروشکر اونقدر دکترم فرز و زرنگ بود ک فک کنم از برش زدن تا دنیا اومدن نی نیم ۵ دیقع طول کشید. نی نیم دنیا اومد و صداشو شنیدم حس فوق‌العاده ای بود بعد اینکه مشغول بخیه بودن یه مامایی اومد و تماس پوستی با نی نیم ایجاد کرد و نی نی رو شیر دادم ‌.وقتی اومدم بخش ب غیر از احساس سنگینی روی پاهام حس دیگه ای نداشتم یکم گیج بودم .
وقتی حسم برگشت کم کم آماده راه رفتن شدم
اولین راه رفتن از بقیع راه رفتنا دردناک تر بود ولی هر چه راه بری بهتر و بهتر میشی
دردام ک شروع شد با شیاف قابل تحمل بود و من از پمپ درد استفاده نکردم
دیگه خلاصه اگ برگردم بازم ممنون سزارین رو انتخاب میکنم چون واقعا راضی بودم حتی از اون چیزی ک فک میکردم خیلی راحت تر بود
حالا ببخشید اگ من کامل توضیح ندادم😂 اگ سوال داشتین بپرسین تا بتونم بیشتر راهنماییتون کنم😂
راستی من تو ۳۸ هفته و ۲ روز زایمان کردم نی نی ۳۸۰۰ وزن و ۵۱ سانت قدش بود😍🥹🧿
و اینم بگم ک سایز شکم هیچ ربطی ب وزن نی نی نداره
حتی وقتی ک رفتم اتاق عمل پرسنل با تعجب میگفتن پس کو شکمت
حتی خود دکترم باورش نمیشد وزن نی نیمو🧿😂