خب از تجربم‌ بگم براتون...
من بچه اولمو پنج سال پیش تو سن ۱۶سالگی طبیعی ب دنیا آوردم درد کشیدم اذیت شدم ولی همون ساعتای اول چون زایمان ک کردم فوق العاده حالم خوب بود انگار ن انگار زایمان کرده بودم اصلا انگار ن انگار ی بچه ۳۵۰۰بدنیا اومده بود از بس ک سرحال بودم🙂
و حالا این زایمانم ک فک میکردم طبیعی میتونم اینو هم بیارم ولی زهی خیال باطل💔
من خیلی وقت بود شکمم اومده بود پایین و دهانه رحمم ی سانت باز شده بود درد داشتم اما ن زیاد ولی لگن دردام وحشتناک بود
خیلی خوشحال بودم از اینک اینو راحت تر ب دنیا میارم ولی اصلا اینجوری نبود...دقیقا صبح روز 5ام من از خاب بیدار شدم دیدم وحشتناک شکمم اومده بین پاهام بقدری ک نمیتونسم دیگ تکون بخورم ب مامانم گفتم مامانم دید اونم گفت آره خیلی دیگ اومده پایین
خلاصه ساعت ۵عصر بود با مامانم نشسته بودیم یهو پا شدم دیدم بین پاهام ب شدت خیس شد اول فک کردم شاید ادرار باشه چون تکرر ادرار شدیدم داشتم..ب مامانم گفتم گفت برو دسشویی بیا ببین باز آب میاد رفتمو اومدم دیدم وحشتناک تر شد همینجور مدام خیس میشدم
زنگ زدم شوهرم از سرکار اومد رفتیم بیمارستانی ک قرار بود اونجا زایمان کنم و دکترم نامه داده بود..قبلش ب دکترم اطلاع دادم دکترمم سریع ب زایشگاه گفته بود تا رسیدم همون لحظه ان‌‌‌ اس‌‌ تی رو برام گذاشت معاینه کرد و بدشم گفت لباساتو درآر لباسای بیمارستان پوشیدم چنتا آزمایش گرفتن خلاصه منتظر بودیم دکترم بیاد دیگ
منم خوشحال بودم ک طبیعی زایمان میکنم..یهو دیدم ضربان قلب دخترم ب شدت رفت بالا بد یهو افت میکرد از خودمم میومد پایین
مامای‌‌ زایشگاه کلی استرس داشتن تو زایشگاه ی غوغای شد
سریع زنگ زدن ب دکترم دکتر گفت سریع آمادش کنید بفرستین اتاق عمل دکترمم خیلی زود اومد

۳ پاسخ

چند کیلو بود

🥺🥺🥺🥺وای

زود زود تایپ کن

سوال های مرتبط

مامان پارسا و گندم🤰 مامان پارسا و گندم🤰 روزهای ابتدایی تولد
#تجربه_زایمان_طبیعی

دیگه رفتم زایشگاه ب دکترم ک زنگ زدن گفت بستری بشه ولی از صب آمپول فشار میزنیم چون شب نمیشه منم دهانه رحمم 3سانت باز بودش از همون ظهرک رفته بودم تومعاینه3بود بیشتر نشده بود بااینکه تحریکمم کرد،خلاصه مسئول اونجا گفت حرکات بچه رو صفر زده تاساعت6صب نوار قلب میگرفتن ولی میگفتن خوب شده،ساعت6صب آمپول فشار زدن تا8 صب ک یه مامای گل اومد میخاست معاینم کنه گف یه کاری میکنم نیم ساعته زایمان کنی دیکه ساعت 8تومعاینه کیسه آبم پاره کرد اینقدر هم تحریکات شدیدی کرد ک دردام شروع شد و شدید دیگه ول نمی‌کرد بگیره کلا دردام گرفت همونجام گف 5سانتی ،ب دکترمم از قبل زنگ زده بود 5دقیقه بعد دکترم اومد معاینه ک کرد گفت ببرینش روتخت داره زایمان میکنه تارفتم روتخت زایشگاه با3تازور خیییییلی محکم تموم شد اصلا باورم نمیشد زایمانم کلا نیم ساعت طول کشید کلا نیم ساعت درد و اینا ساعت9روی تخت بودم منتظر نی نی ک بیارنش شیرش بدم ،خیلی از اون ماما ممنون بودم کلی تشکرکردم ک باعت شد یکباره درد شدید و بکشم بجای اینکه طولانی بشه و باعث شد راحت شد راحت زایمان کنم،دکترمم خیلی روحیه میداد خیلی مهربون صبوره خوشحال بودم ک ک برای دومین بارم بهترین انتخاب و ازلحاظ دکتر بیمارستان کردم
)خدا دوسم داشت ک بچمو نگه داشت واسم )وقتی ب دنیا اومد ناخنای دستش کبود بودن)🥺
اینم تجربه ی من از زایمان طبیعی
مامان فسقل 👶🏻🫀 مامان فسقل 👶🏻🫀 ۲ ماهگی
تجربه زایمان سزارین پارت ۴

معاینه کرد گفت ی فینگر بازی و ۴۰ درصد دهانه رحمت نرم شدم…زنگ زدن دکترم گفت بستریش کنید دوساعت دیگه میرسم عملش میکنم من اون لحظه از ترس ریده بودم ب خودم با لباس مهمونی بدون هیچ وسیله ای بستریم کردن خداروشکر کلید خونمونو گذاشته بودم خونه مامانم زنگ زدم برید ساک خودمو بچه رو بردارید دارم میرم زایمان…روز جمعه بود دکترمم وسط مهمونی بود بنده خدا با لباس مهمونی پاشد اومد…خلاصه ۳۷ هفته کامل بودم بستری شدم و خواستن سوند بزنن ب دکترم گفتم میشه تو اتاق عمل بزنید گفت باشه…منو بردن اتاق عمل و امپول بیحسی زدن ک اصلا درد نداشت و سوند هم تو بی حسی زدن ک هیچی نفهمیدم و عمل شروع شد و لحظه ای ک بچه رو برداشتن رو فهمیدم چون قشششنگ سبک شد شکمم.. بعد یهو دیدم دکترم گفت این خون‌ش جمع نمیشه خیلی شل‌ه فلان امپولو براش بزنید زدن گفت دهنت تلخ میشه و شد..دوباره دکترم گفت خیلی شله هرچی از فلان امپول داریم براش بزن من سکته داشتم میکردم اخه شب قبلشم انوکسامو زده بودم و کلی امپول زد و بالاخره درست شد و عملم تموم شد
مامان delsa مامان delsa روزهای ابتدایی تولد
قسمت چهارتجربه‌ی زایمان من:
تاایجای ماجرا همه چیز خوب بود حتی وقتی تو ماشین بودیم صندلی عقب دارم کشیده بودم و سرم رو پای همسرم بود و داشتم با گوشی استوری می‌گرفتم واسه دختر خاله ها .
رسیدیم بیمارستان و سریع منو بستری کردن قسمت زایشگاه و بادکترم تماس گرفتن .هنوز درد نداشتم دهانه رحمم ۲سانت باز بود ولی کیسه ابم پاره شده بود و ضربان قلب بچه خوب بود حتی فرم قرار گیریش برای زایمان طبیعی و انقباض های نام منظم.بهم تمرین دادن .ساعت ۳صبح یک دفعه دردام شروع شد تمرین هارو قوی تر میکردن ولی من فقط زور ب دلم میومد و آب کیسه ابم درحال تخلیه شدن بود ساعت ۶صب دهانه رحمم فول شده بود و ک ماما بادکترتماس گرفته بود مثل اینکه یک مشکلی برای بچه پیش اومده بودولی ب من چیزی نمیگفتن ،من درد داشتم بااینکه تحمل درد بالایی دارم ولی دیگه ب لرزیدن افتاده بودم از شدت درد بهم مسکن زدن ولی انگار نه انگار فقط داد میزدم و میگفتم تمومش کنید دیگه نمیتونم تحمل کنم
مامان پگاه مامان پگاه ۲ ماهگی
رفتیم بیمارستان و من خیلییی میترسیدم ماماهمراهم خداروشکر اون شب شیفت بیمارستان هم داشت وقتی رفتم خودش بود اومد منو معاینه کرد بدون هیییچچ دردی بود خداخیرش بده
گفت بچه خیلی خوب اومده پایین و دهانه رحمت۳سانته
فشجارم اومده بود پایین ب خاطر ترس زیاد و لرز گرفته بودم
دیگه منو بستری کردن و لباسامو عوض کردن بردن اتاق زایمان
اونجا دردام کم کم شدت می‌گرفت و ماماهمراهم ساعتای۴نیم یا۵اومد معاینم کرد گفت خیلی خوبه ۴سانت شدی و ی معاینه تحریکی هم انجام داد ولی انصافا خیلی خوب بود و احتیاط میکرد
من از اونجا ب بعد دردام خییلییی شدید شد و فقط نفس می‌کشیدم و آه و ناله و داد و بیداد میکردم ۲بار درخواست مسکن کردم ولی راضی نمیشدن چون فشارم پایین بود
دستگاه ان اس تی هم وصل کردن بهم بچه هم حالش خوب بود
من همش میگفتم دستگاهو باز کنند ک برم سرویس و هر بار ک میرفتم دستشویی میشستم اونجا و دوش رو باز میکردم ک آب گرم بشه و از کمر ب پایینم رو میشستم دائم
اون وسطا خیلی اتفاقا افتاد و من الان ب هییچ عنوان یادم نمیاد نمیدونم چرا اینم بگم ک برام مسکن ضعیف ی بار زدن واسم
یادم میاد ک ساعت ۷ صبح بود ک اومدن منو معاینه کردن و گفتن ک خیلی خوبه۶یا۷سانت باز بودم
دستگاه ان اس تی رو باز وصل کردن ک یهو گفتن ضربان قلب بچه داره افت می‌کنه و منو بردن ی اتاق زایمان دیگه ...
ادامه
مامان دلوین مامان دلوین روزهای ابتدایی تولد
زایمان طبیعی
پارت سوم
مجدد اومدن تو زایشگاه معاینه ام کردن به دستم آنژیوکت زدن و دستگاه بالا سرم هم ضربان قلب بچه رو میگرفت هم انقباض ها رو تو این فاصله چند بار دیگ معاینه شدم و دکتر اومد بالاسرم گفت برو سرویس مثانه ات رو خالی کن و اومدم معاینه ک کرد کیسه ابمو پاره کرد یهو کلی اب گرم ربخت زیرم حالت چندش بهم دست داده بود چون هم خیس شده بودم هم اب خون اومده بود ازم دیگ ماما اومد بالا سرم گفت پاشو ورزش کن برام توپ اورد دردام بیشتر شده بود و هی بهش میگفتم پس کی میخوای بهم بی حسی بزنین. من از اولم گفته بودم اپیدورال میخوام و بهم گفت سعی کن بیشتر تحمل کنی دهانه رحمت بیشتر باز بشه ک زایمانت طول نکشه یکم دیگ صبر کردم ک دیدم دیگ نمیتونم دکتر بی حسی اومد بهم گفت بشین تکون اصلا نخوری و... چندتا سوزش سوزن رو تو کمرم حس کردم و بعد چند دقیقه ک گذشت کاملا دردام رفت و فقط ی حس انقباضی رو حس میکردم و مجدد معاینه ک شدم گفتن 6-7 سانت شده دهانه رحمت و حالا باید زور بزنی تا سر بچه بیاد پایین ک به نظرم سختترین قسمت همینجا بود چون خیلی انقباض های شدیدی یهو میگرفت و مدام معاینه میشدم و چک میکردن ک سر بچه چقدر اومده پایین و...
مامان فندق مامان فندق ۲ ماهگی
پارت پنجم زایمان

مامانم این وضعیت دیگ گفت ک ن این روند زایمان نیست عصبی شده بود چون واقعا داشتم از بین میرفتم زنگ زد ب شوهرم گفت ک بیا اینجا بگو یا مرخصش کنید یا باید بره عمل خلاصه با کلی دعوا و بحث گفتن منتظر بمونید دکتر بیاد از اتاق عمل تا باهاش صحبت کنید خود پرستارا خیلی ترسیده بودن چون حالم بدتر شده بود فقط حساسیت نشون میدادم ب داروها تا دکتر آمد جلوش گرفتن اول گفتن ک ابن مریض از دیروز بستری و هیچ روندی نداشته فقط داره عوارض نشون میده دکتر آمد توی اتاق بخاطر اینکه زیر میزی بگیره سخت گفت ک ن طبیعی ۳و۴ روز هس عادی درد بکشی مامانم کلی التماسش کرد برا عمل خودم با اینکه صدام بالا نمیومد داشتم میمیردم بهش گفتم هر چی بخای میدم فقط ببرم دارم میمیرم گفت باش واریز کنید ک بگم امادش کنن خلاصه امدن بهم سون و اینا وصل کردن هنوزم معاینه ام میکردن من جیغ میزدم ولم کنید کشتیدم دیگ
بعد تا ساعت ۷ طول کشید من همچنان از هوش میرفتم از درد شدید تا امدن بردنم کلی حالم بد بود متنفر شده بودم از همه
رفتم اتاق عمل گذاشتنم روی تخت باریک و آماده ام کردن دکتر بیهوشی با ی آمپول باید از کمر بیحس میکرد اما وقتی مشت زد دید من واقعا حس کردم گفت ک ی آمپولفایده نداره یکی دیگ زد تو نخاع سریع خوابوندنم دستام بستن پرده سبزی گذاشتن جلوم سرم بردن پایین تر از تخت
قشنگ حس میکردم لایه ب لایه شکم داره پاره میکنه ب ثانیه نکشید صدا گریه بچه آمد بچه با کیسه اب کشیدن بیرون و خیلی هم شکم پاره کرده بودن بعدا بهم گفت بخاطر معاینه ها رحمت جا ب جا شده بود در اصل خیلی کمتر از این باید باز میشد شکمت وقتی کیسه اب زد پاره کرد ابش ریخت رو پام حسش کردم
مامان جوجکم🩷 مامان جوجکم🩷 روزهای ابتدایی تولد
#زايمان _طبيعي
پارت ٢
ابنم يادم رقت بگم حسابي روي توپ هم ميپريدم اين مدت.
خلاصه اومدم خونه درداي نا منظم داشتم و چون زايمان دومم بود ميدونستم درد واقعي نيست.
بخاطر معاينع لك ديدم و ديدم خبري نيست ساعت ١ بود كه خوابيدم.
صبح بيدار شدم رفتم دسشويي ديدم ي عالمه داره ازم ترشح خوني مياد زنگ زدم دكترم گفت برو بيمارستان
منم حموم رفتم صبحونه خوردم صبحونه دخترمم دادم ب همسرمم گفنم بياد ساعت ١ دخترمو بردم مهد كودك و رفتم بيمارستان تريتا.
ي توضيح بدم من زايمان اولم بيمارستان وليعصر ناجا بود چون شوهرم نيرو انتظاميه ن از كادرش راضي بودم ن بيمارستان ن دكترم ٢١ ساعتم درد كشيدم سر زايمان قبلي ٣ ساعتم فول شده بودم بچه گير كرده بود.
تا كاراي بستريم انجام شد ساعت شد ٢ ظهر.
دكترم خانوم دكتر نظري فوق العاده مسيوليت پذیر از ٢ و ربع بالا سرم بود
ماما معاينه كرد گفت سه سانتي.
بعد دستگاه وصل كردن بهم
سرم فشار كه دكتر قطره اشو ميشمارد و انقباض و چك ميكرد دردام كم بود اما منظم شده بود دوباره معاينه كردن ديدن ٣ سانتم
كيسه آب و پاره كردن و ي معاينه شديد كردن همون لحظه شدم ٤ سانت