سلام منم اومدم از تجربه زایمان طبیعیم بگم درسته هرکسی آستانه تحمل دردش فرق می‌کنه ولی من از خودم صحبت میکنم
من یه شب تا صبح فقط انقباض داشتم فرداش صبح کمردرد داشتم چهار صبح به خودم نگرفتم تا شیش صبح که دل دردهامم شروع شد هر دقیقه بود من نه بیمارستان رفتم ماما همراه داشتم بیمارستان هاشمی نژاد معاینه کرد گف همون سه سانتی ولی نرم شده دهانه رحمت گفت یک ساعتی راه برو راه رفتم ورزش کردم به چهارسانت رسیدم بعد ساعت ۱۲/۳۰رفتم بستری داعم زایشگاه شدم سرم فشار بادز بالا و آمپول فشار زد بهم ساعت یک از چهار سانت تا ساعت دو فول شدم ودرهام اصلا قابل تحمل نبود بعدش ده نفر اومدن بالا سرم تا ساعت سه تمام زایمان کردم کل پرسه زایمانم دوست شد
خب تجربه من این بود که ماما همراه اصلا به درد نمیخوره و به جای اینکه پنج شیش ساعتها به روال طبیعی باز شم چون کارش و زود بکنه بره نه ماساژی نه چیزی فشار در بالا زد بهم اینکه کم کم باز بشی یهو درد زیاد تحمیل شد بهم
وبعد زایمان بردن اتاق عمل منا بیهوش کردن تا بخیه هامو بزنن به شدت پارگی داشتم بعد ساعت نه شب اومدم بخش اتاق مامان های پرخطر و اینکه سه روز قرارع اینجا باشم بچه ام پیشم نیست تو دستگاه به خاطر تنفسش خیلی بی قرارم براش حالمم وخیمه شیرامروز اجازه دادن براش بدوشم بفرستم لطفا با دلهای پاکتون برای من و دخترم دعا کنین 🥺🫠

۱۵ پاسخ

پس الکیه میگن طبیعی خوبه و زود سرپا میشی

ببخشیدعزیزم اسم ماماتون چی بود؟

عزیزم بیمارستان هاشمی نژاد بدرد نمیخوره خواهرشوهرم من چند سال پیش زایمان طبیعی دلشته به خونریزی شدید افتاده بود ازهوش رفت دوهفته توحالت کما بود رحمشم تازه برداشتن

عزیزممم میدونم خیلی سختی کشیدی و دردو تحمل کردی انشالله زود مرخص میشی با نی نیت

آره‌واقعا ماما به درد نمیخوره وقتب به آمپول و دستگاه فشار چشمشون میوفته بیخیالت میشن میشینن چایی میخورن تو ام داری درد میکشی فقط هر یه ربع نیم ساعت یه دفعه میان تا آرنج معاینهت میکنن تو هر معاینه باز میزایی تا بت بگن یه سانت دیکه باز شدی

از بیمارستان راضی هستین؟ رفتار پرسنل چجوریه؟

عزیزممم انشالله زودتر مرخص بشی با حال خوب دوتایی برگردین خونه🤲

عزیزم مبارک باشه انشالله بسلامتی دوتایی تون مرخص میشین
وزن بچتون چند بود ؟ بعد اینکه وقتی شما داشتی خودت بصورت طبیعی باز میشدی چرا باید هم آمپول فشار و هم داخل سرم برات دز بالای فشار بزنن؟ این اصلا ربطی به ماما همراه نداره بنظرم خود بیمارستان نباید اجازه بده این کارو بکنن

آخی عزیزم قدمش مبارک باشه چقدر اذیت شدین انشاالله هر چه زودتر هر دوتاتون مرخص میشد

عزیزم 🥺 خیلی مبارکه انشالله زودی خوب بشی دخترتو بگیری بغلت بری خونت❤️ چندهفته انقباضا شرو شد؟ راستی هزینه ماما چقد شده بود؟

انشاءالله به سلامتی شما و بچه تون مرخص میشین .اگه برگردی به عقب بازم زایمان طبیعی رو انتخاب میکنی؟🤔

عزیزم چقدر سخت انشاالله زود بسلامتی مرخص بشید

چندتا بخيه خوردی

انشالله زودی از اتاق خطر بری پیش جوجت صحیح سالم هردو باشید❤️🌺

انشالله که زودی دوتایی برمیگردین خونه

سوال های مرتبط

مامان تیام مامان تیام ۱ ماهگی
مامان ویهان مامان ویهان ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی با آمپول فشار
اصلا نترسید مامانا همه چی قابل تحمله من ساعت ۶ صبح بستری شدم ساعت ۸ صبح قرص گذاشتن دهانه رحمم تا ساعت ۱۰ یک سانت و نیم باز شدم باز ساعت ۱۰یدونه دیگه قرص گذاشتن تا ساعت ۱۲ شدم دوسانت یکم پیاده روی و اینا کردم شد سه سانت دیگه دردام شدید میشد اومدن بهم سرم فشار وصل کردن از ساعت ۱ که ذره ذره داشت میرفت دکتر گف اگه بیشتر بره ممکنه رحمت بترکه دیگه دردام شدید میشد ولی خب قابل تحمل چون من درد پریودیم هم وحشتناکه واسه خاطر اون تحمل میکردم اومدن کیسه مو پاره کردن هیچی نفهمیدم فقط یلحظه دیدم شکمم یکم اومد پایین🤦🏻‍♀️😂دیگه گذشت تا ماماهمراه اومد با توپ ورزش داد رفتم آب گرم گرفتم کمرم اومدم رو توپ بالا پایین کردم تا که شدم ۶ سانت وقتی ۶ سانت شدم آمپول بی درد رو خواستم از شوهرم رضایت گرفتن دکتر بیهوشی اومد آمپول رو مثل سرم زد رو دستم و خودشم بالا سرم وایساد تا آخر بعدش دکترم نمیدونم یدونه آمپول دیگه هم زد بهم بیست دیقه ای زایمان کردم اصلا هم درد بخیه و برش و چه میدونم چی چیو نفهمیدم خلاصه که به خودتون استرس ندین اگه تو انتخاب دکتر و بیمارستان دقت کنین مطمئنا زایمانتونم راحت خواهد شد 🤗
مامان حسنا مامان حسنا ۷ ماهگی
😍تجربه زایمان من 😍
سلام مامانا من دیروز ۱۳اردیبهشت سال ۱۴۰۳ساعت ۲:۲۰دقیقه دختر کوچولوم بدنیا اومد
قبل از هر چیزی بگم که فقط خودتون میتونید به خودتون کمک کنید با ورزش و پیاده روی که خیلی مهمه
من ساعت پنچ صبح وقتی بستری شدم دهانه رحمم دو سانت بود بدون هیچ دردی رفتم بعد از اینکه قرص فشار بهم دادن کیسه آبم پاره شد ساعت هشت کم کم دردام در حد پریودی شروع شد که قابل تحمل بود بعد از دو ساعت ماما معاینه کرد گفت داری میشی سه سانت بازم دیگ ساعت ده به بعد دردام زیاد شد که بلاخره با تکنیک تنفس ماساژ روغن که همراهم باهام بود تا ساعت یک تحمل کردم بعد ماما اومد گفت هنوز چهار سانت نشدی دیگ داشتم نا امید میشدم اخه خیلی درد داشتم بلند شدم با هر توانی که داشتم ورزش ،ماساژ،کیسه اب گرم خودمو اروم میکردم اما نمیشد که آخرش گفتم فقط بیاید بی حسی که از کمر کنید که اپیدوراله ماما اومد گفت یه نیم ساعت تحمل کن میایم که نیم ساعتتش شد یک و نیم ساعت دیگ از تحملم خارج شد وقتی اومد معاینه کرد گفت تو که داری زایمان میکنی دیگ نیاز نداری و دکترمو خبر کردن تا دکتر اومد دیگ با دو تا زور زدن بچم بدنیا اومد خودمم باورم نمیشد که یهو از چهار سانت رسیدم به ده سانت فقط یاری امام علی و حضرت زهرا و اهل بیتش بود که من تونستم راحت زایمان کنم ❤️😍
مامان آسنا و سورنا 💕 مامان آسنا و سورنا 💕 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعیم
با نشتی کیسه آب رفتم زایشگاه اونجا معاینه کردن گفتن دهانه رحم دو فینگر ۳۰درصد بازه باید بستری شی تا کار های پذیرش انجام داد همسرم ساعت ۱۱شب رفتم زایشگاه اتاق انتظار زایمان سریع بهم آمپول فشار زد و نیم ساعت بعد کیسه آبم پاره کردن یک ساعت نشده اومد دوباره معاینه کرد ۶سانت دهانه رحمم باز شد البته از ساعت ۱۱شب که رفتم اتاق انتظار مامام خیلی خوش اخلاق و مهربونم بود با اینکه برای زایشگاه اونجا بود مثل یه ماما خصوصی کمکم میکرد و ورزش های لگنی انجام میدادم به ۶سانت ک رسیدم دردم زیاد شد درخواست اپیدورال کردم گفت چون بی حسی هس و باید به کمر بزنی عوارض داره نزن اکسیژن بدون درد بهتر منم اوکی دادم همین ک اکسیژن زد اصلا نفهمیدم چی شد و دردام از بین رفت دو ساعت نگذشته بود ک یه لحظه متوجه شدم زیر بغلم گرفتن میبرن اتاق زایمان تا نشوندنم رو تخت مخصوص زایمان بچه اومد سریع زایمان کردم خدارو شکر زایمانم خیلی خوب بود زمانشم به سه ساعت نکشید درد هم داشتم ولی خیلی کم ولی
مامان سید صدرا مامان سید صدرا ۲ ماهگی
تجربه زایمان
پارت یک
سلام دوستان ۱۷شهریور حرکات بچه رو از صبح حس نمی‌کردم چون خیلی شکمم سفت میشد رفتم بیمارستان برای نوار قلب بچه که اونجا گفتن بستری شو برای زایمان چون نوار قلبش ضعیف بود بستری شدم بیمارستان مبینی سبزوار چون توی سبزوار برای زایمان فقط همین یدونه بیمارستان برای زایمان منم بدون هیچ حق انتخابی بستری شدم
ماما همراه هم داشتم ولی گفتن تا چهار سانت فول نشی ماما همراهت نمیاد بالا سرت خلاصه که منم تو بلوک زایمان تنها بودم از ساعت هشت و نیم شب تا یک بعد ازظهر روز بعد که شدم چهار سانت ماما همراهم اومد و متوجه شدم که شب قبلش هم شیفت بوده تا صبح و متاسفانه وقتی اومد به جای اینکه خانم بیاد و پیش من باشه میرفت و با پرسنل گرم صحبت بود و من از درد بخودم میپیچیدم دهانه رحمم شب که بستری شدم یک سانت بود صبح شدم دو سانت ساعت یکه هم که ماما همراهم اومد شدم چهار سانت وقتی دیدم ماما همراه من بهم اهمیت نمیده و بقیه که بعد من میومدم زایمان میکردم و میرفتن بیصدا اشک می ریختم تخت های بغل فکر میکردن از درد دارم گریه میکردم ولی در واقع از بی کسی بود همه بهم میگفتن مگه درد نداری از دیشب اینجایی و ساکت نشستی ولی خب چیکار میکردم من اینجوریم که دردامو تو خودم میریزم که بقیه از دردم استرس بهشون وارد نشه و برای زایمان بترسن چون هر کی میومد به من استرس وارد میکرد من دلم نمی‌خواست به بقیه استرس وارد کنم خلاصه بعد خوردن سه تا قرص فشار و دو تا آمپول فشار شدم شش سانت که ساعت پنج و نیم بعد ازظهر قلب بچه افت فشار پیدا کرد و منو اورژانسی سزارین کردن و بسیار بسیار اذیت شدم تو اون دو روز ولی خدارو شکر که بچم سالمه
مامان مهدیار مامان مهدیار ۸ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی من تو بیمارستان نجمیه تهران :
تو ۴۰ هفته و دوروز با نامه دکترم بستری شدم ساعت ۶ صبح بیمارستان بودم کارامو کردم معاینه شدم نیم سانت باز بودم بعد رفتم تو اتاق لیبر که یه تخت بود و وسایل ورزش و حموم اینا تخت زایمان فقط خودم بودم همراه خانوم میتونستم داشته باشم مامانم اومد آمپول فشار زد برام ساعت هفت و بیس دیقه صبح
دیگه بعد یه ربع کم کم دردام شروع شد یه ربع یه بار میگرفت ول می‌کرد ساعت ۹ صبح شدم دو سانت
ماماهمراهم گرفته بودم گفت ۴ ۵ سانت شدی من میام
دیگه پاشدم را رفتم ساعت ده صبح معاینه شدم بچه اومده بود تو لگن کیسه ابمو پاره کرد بعدش پاشدم ورزشامو توپ اینارو شروع کردم از ساعت ده تا ساعت یازده دردای وحشتناک داشتم که داشتم میمردم مامانم از اه و ناله من گریش گرفته بود ساعت یازده فول شدم ماماهمراهمم بود یکم ماساژ اینا داد یهو گفت فول شدی فول شدی برو رو تخت زایمان سریع دکتر خودمم مثه برق و باد اومد من دیگه دردام همراه زور بود شیش هفت تا زور زدم و برش داد البته سر کرده بود دیگه بچرو کشید بود ماماهمراهمم به زور من کمک می‌کرد شکممو فشار میداد ضربان قلبشم چک می‌کرد خلاصه پسر ما ساعت یازده ونیم صبح به دنیا اومد
با وجود نیم سانت باز بودن بعدم دکتر بخیه زد با اینکه سر کرد ولی یه کوچولو فهمیدم قبلشم که جفتو کشید بیرون و شکممو فشار اینا داد
سوالی بود در خدمتم