#سلام پارت اول زایمان
من از سیزده بدر تااا بیستم ببخشید هی اسهال میشدم هی خوب میشدم اهمیت زیاد نمیدادم برم بیمارستان میگفتم بعضی علائم طبیعیه نیازی نیست دم به ساعت برم بیمارستان تاااا پریروز ۲۰فرودین تکونای شاهان خیلی کم شده بود کم ورجه ورجه میکرد یدفعه من دلدرد کمردرد دوباره گرفتم همسرم گف ولش کن راه بیوفتیم سمت بیمارستانی که قرار زایمان کنی ۲۴وقت زایمان دیگه حالا ما میریم یا برمیگردیم مسکن میزنن یا هم هیچی خلاصه ساعت ۷:۲۰دقیقه من با درد اومد پایین از پله های خونم همسرمم ساک شاهان ساک خودم که از قبل حاضر کرده بودم آورد پایین ما بیست دقیقه ای رسیدیم بیمارستان اصلاااا ترافیک نبودو این خیلی عجیب بود..... داخل بیمارستان شدیمو همسرم برگه آزمایشات نامه هارو جا گزاشت گفدم برو سریع برگه هارو بیار شمار دکترم پشت نامه بستریه گف باشه برو الان سریع میارم خلاصه سوار آسانسور شدیمو من رفتم بلوک زایمان .... خانوم چند هفته هستی؟
۳۷ هفته ۶ روز


بقیش پارت بعدی..

۱۲ پاسخ

لطفا لایکم کن گمت نکنم بعد بخونم

به سلامتی عزیزم
ایشالله قدمش پر برکت باشه ♥️😍😍

سلام عزیزم اااا ترسیدم منم چند روز پیشا اسهال گرفتم خوب شدم باز امروز یکمم شکم شل شده بود نکنه چیزیم بشه

عزیزم ادامه شم بزارم

باقیش کوو😂

ادامه😉

بسلامتی 😘 قدم نو رسیده مبارک خیر باشه

بسلامتی عزیزم

لایک می‌کنی

بسلامتی قدم نو رسیده مبارکه

🫶🏻🥹✨

👌👌🍀🍀🍀

سوال های مرتبط

مامان شاه پسر⁦❤️⁩ مامان شاه پسر⁦❤️⁩ ۶ ماهگی
پارت دوم زایمان
ساعت ۸ رسیدیم بیمارستان و گفدم چن هفته ای مشکلت چیه گفتم ۳۷ هفته شش روز خلاصه گفدم برو بخواب معاینت کنیم گفدم نمیزارم من سزارینیم نامه هم دارم که ایناها زنگ بزنید به دکترم پرستاره آخ کرد گف خودت خب زنگ میزی اگه بلد بود چرا اومدی بیمارستان تو دله خودم گفدم ولش کل کل نکن بزار معاینه کنن خاصه رفدم دراز کشیدم معاینه کردن گفدم دهانه رحم بستس دستگاه گزاشتن رو شکمم برای ضربان قلب بود دستگاه هی بوق بوق میکرد یدفعه بمن اکسیژن وصل کردن حالم بد بودو همسرمم ندیدم از اون به بعد جواب آزمایشات دم در ازش گرفدن یدفعه دیدم رنگ رو پرستارا تغیرر کردو ترسیدن سریع از پرونده زنگ زدن دکتر الو سلام خانوم دکتر بیمارتون خانوم فلانی درد داشتن اومدن بیمارستان بچه افت ضربان قلب اول ۱۲۰بود الان اومده رو نود منم وحشتناک ترسیده بودمم دکترم گفت نیم ساعت دیگه سریع بیمارستانم برای عمل سز اورژانسی حواستون باشه بگین فقط نفس عمیق بکشه سوندشو وصل کنید آمادش کنید یدفعه دیدم خوابیده لباسامو در آوردن یدفعه دیدم یا خدا اینا چیه من اصلا خبر نداشتم قرار عمل شم یدفعه دیدم لباس اتاق عمل آوردن پوشوندو گفدن طلا هاتو در بیارو ....
مامان رها🐤 مامان رها🐤 ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۲
شوک شدم اصلا آماده نبودم قرار بود تو این هفته یعنی ۳۷ برم کاشت مژه انجام بدم فیس موهامم رنگ کنم تنها کاری که کرده بودم هفته پیشش ناخونامو ژلیش کرده بودم اما ته دلمم خوشحال بودم که قراره نینیمو ببینم 🥹
دکترم سری نامه نوشت و گفت برو بیمارستان خونه نرو زنگ زدم همسرم بهش گفتم برو خونه ساک بیمارستان و رها رو بردار و بیا دنبالم باید بریم بیمارستان بعدشم سری به مامانم گفتم بیا بیمارستان رها میخواد زود بیاد خلاصه رفتیم بیمارستان اونجا هم معاینه کرد و دید۳ سانت شدم بستری کردن و فرستادن بلوک زایمان لباس بیمارستان تنم کردن رو تخت دراز کشیدم اومدن سون وصل کردن درد نداشت بیشتر چندش آور بود حس بدی داشت دلم میخواست هی بکنمش بندازمش دور دلدرد و کمردردمم زیادشده بود جفت دستامم سرم وصل کرده بودن هی میومد پرستار تزریق میکرد داخل سرمام ساعت ۶ رفته بودم بیمارستان ساعت ۱۲ فرستادنم اتاق عمل 🫠 یه ویلچر اوردن نشستم روش تمام بدنم میلرزید من قبلش اصلا هیچ ترسی از عمل نداشتم ولی تو اون موقعیت نمیدونم چرا انقدر شدید ترسیده بودم داشتن میبردنم سمت اتاق عمل جلو در اتاق عمل همسرم و مادرم و مادرشوهرم و دیدم تا دیدمشون بغضم ترکید گریه کردم و گفتم من نمیتونم میترسم همسرم اومد یکم باهام حرف زد آرومم کرد ولی هنوز میلرزیدم بردنم داخل اتاق عمل...
مامان آرن مامان آرن روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین 😌♥️
پارت ( سه )

قراره نفر اول عمل کنم
اصلا توی راه استرس نداشتم برای زایمان و فقط میترسیدم چرخیده باشه 😂 هر چند دکتر گفته بود محاله
توی راه به ترافیک خوردیم و با نیم ساعت تاخیر یعنی ساعت ۷:۳۰
رسیدیم بیمارستان هنوز دکترم نیومده بود

نوبت گرفتیم و بخش تریاژ گفت چون بریچ هستی باید قبل عمل هم سنو کنیم خودمون گفتم باشه و حدود ساعت ۹:۳۰ دکترم اومد و منو فرستان سنوگرافی داخل همون بیمارستان


با کمال ناباوری و تعجب دکتر گفت موقعیت بچه سفالیک 😳😐

یعنی چیییییی
مگههههه میشهههههه
اخ چطوری توی ۵/۶ روز چرخید


اخه ۱۰ هفته نچرخیده تو این مدت کم چطور و چرا چرخید
هیچی دیگه هر کاری کردیم بیمارستان و دکترم قبول نکردن که اون روز زایمان کنم 😂✋

گفتن نمیشه که نمیشه بیمارستان هم دولتی بود و زیرمیزی قبول نمیکرد و سزارین اختیاری هم نداشت هیچی دیگه این همه‌ ادم تربچه تربچه دست از پا دراز تر برگشتیم خونه 😐

یعنی به قدری خورده بود تو ذوقم که کارد میزدی خونم در نمیومد و همون روز دوباره رفتم پیش دکترم
مامان samyar مامان samyar ۶ ماهگی
تجربه زایمان پارت دوم
شنیده بودم زیر۵ ختم بارداریه اما مطمئن نبودم خیلی غافلگیر شدم و گفتم باید برم بیمارستان ...
زنگ زدم به دکترم که کل بارداریمو تحت نظرش بودم (دکتر صفا ) وگفتم خانم دکتر من الان سونو بودم و آب بچه ۳ونیم شده گفت برو یه بیمارستان دولتی زایمان کن 😐 گفتم خانم دکتر شما گفتی جراحی هاتو محب کوثر انجام میدی خودت گفتی نامه بگیرم الان من به هفته۳۴ هم نرسیدم وضعم اورژانسیه توروخدا کمک کن بیا منو جراحی کن پروندم دست شماست تواین موقعیت تنهام نزارید من حساب کردم رو حرفاتون ؛ گفت نامه دیگه به درد نمیخوره و تو هرچقدر اورژانسی باشی که الان هستی بازم معلوم نیست چیکار باهات بکنن .. د‌کترکه بهم اهمیت نداد و از سر باز کرد . گفت برو آرش برو هرجا . دلم خیلی بابت اعتمادی که بهش کرده بودم شکست . من هفته قبل پیش دکتر هاشمی جم رفته بودم . بهشون پیام دادم و شرایطو گفتم درحالی تو راه بیمارستان صارم بودم . ایشون بامحبت جواب داد و گفت هرچه زودتر برو بیمارستان صارم من میام بالا سرت نگران نباش . انگار جون گرفته بودم .. انگار از آسمون اومدم زمین . رسیدم صارم و دیدن ضربان قلب بچه داره کند ترمیشه و آب اطرافش چیزی نمونده بود . خداحفظش کنه خانم هاشمی جم خودشو زود رسوند و سریع اتاق عمل آماده شد ؛ شرایط جوری بود که خیلی سریع عمل سزارین رو انجام دادن حتی داخل اتاق تند تند راه میرفتن شرایط وابسته به ساعت و دقیقه شده بود