یه مشورت می‌خوام
به همسایه داریم که دخترش میاد خونمون پیش دخترم هم ما هم اونا شهر غریبیم و کسی رو نداریم برای همین دخترش خیلی دوس داره بیاد خونمون و تقریبا هر روز میاد دختر منم خیلی دوس داره اون بیاد خونمون
بعد هروقت میاد که چیزی باب میلش نیست و یا چیزی میگه که دخترم دوس نداره و به حرفش گوش نمیده به دخترم میگه اگه اینجوری نکنی میرم خونمون ها
بعد تا کنار در میره وقتی دخترم میبینه رفته کنار در خواسته اونو قبول میکنه و اونم برمیگرده
خیلی بابت این موضوع ناراحتم چون هم دخترمو گریه میندازه هم میترسم تو بزرگسالی دخترم برای اینکه طرف مقابلش رو از دست نده به همه خواسته های طرف تن بده

چندین بار این موضوع پیش اومد چیزی نگفتم یه روز دیگه خیلی رفت رو اعصابم در رو براش باز کردم گفتی باشه اگه میخوای بری خونتون برو، برگشت گفت نه نمیرم، گفتم پس مدام نگو میرم میرم

هرچی هم به دحترم میگم اگه گفت میرم بهش بگو برو
میگم وقتی تو میترسی بره و به حرفش گوش میدی اون یاد میگیره با این میرم میرم گفتنش کاری کنه تو بهش گوش بدی، ولش کن اگه گفت میرم بگو برو، وقتی بگی برو میفهمه برات مهم نیست دیگه اذیتت نمیکنه
ولی بازم دخترم گوش نمیده بهم، شایدم متوجه حرفم نمیشه
به نظرتون چیکار کنم؟؟

۱۸ پاسخ

خب دختر شما هنوز خیلی کوچیکه اینجوری هم‌مستقیم نمی‌تونی انتظار داشته باشی. باید آروم آروم توی قصه توی بازی بهش بفهمونی. مثلا نمایش باهاش بازی کن تو نمایش یه همچین موقعیتی رو بوجود بیار. یا مثلا قصه بگو و آخر قصه اونجوری که‌می خوای تغییر بده و پیامت رو بفهمون. بعدم دفعه دیگه بچه اومد‌گفت می‌رم در رو باز نکن بلکه بگو خب کاری نداره دفعه بعد اینجوری بگی‌ دختر منم نمی ذاره تو بیای خونمون... باید کم کم با دخترت کار کنی. هی گفت و گفتن بدتر به بچه شما استرس و اضطراب می ده

فقط لازم بود این دختره پیش من بود بخدا اول یه دل سیر میزدمش بعدش مینداختمش بیرون بره به هرررر کی هم دوس داره بگه

عزیزم خودت رو اذیت نکن اقتضای سنشون هم هست کم کم دخترت هم یاد میگیره چجوری برخورد کنه فقط بنظرم شما به دختر همسایه با مهربانی بگو عزیزم از این به بعد هر وقت بگی میرم حتما باید بری دیگه بازیتون تموم میشه که اونم کمتر بگه

اصلا خونه راش نده چون اخلاقای خوبی نداره رو بچت تاثیر میزاره

دقیقا میدونم چی میگی اگ دخترتو یجور متوجه کن به این موضوع
زیاد هم نزار رفت و آمد کنه چون بعد ها داستان میشه مثلاً هفته ای یکی دوبار در حد یک ساعت

من دو سه شب یبار دارم قصه میگم و با قصه متوجهش میکنم
گاهی شخصیت قصه خودشه
گاهی حیوونی که دوست داره

چقد اعصابم خورد شد هر موقع گفت میرم میرم خودت بندازش بیرون تا بره اینجوری دخترتم یاد میگیره هر کی خواست بره یه لگد بزنه در کونش بگه برو

سلام گلم
مشکلت حل شد؟؟؟

واااای.دقیقا درکت میکنم.اهصاب آدم خ
رد میشه.کاش خیلی زیاد رو داشتیم یا اینقدر بچه هامون تنها نبودن .منم همین مشکلو دارم

من پسر خواهدشوهر میومد اینجا میگف برم گفتم رفتی دگ نیای عا برو دگ‌نمیرف🤣🤣

عجله نکن هنوز وفت داره یاد بگیره...اللن کوچیکه
خواهرزاده من اینجوری بود که دوس داشت با یکی از بچه ها بازی کنه کلی اون بچه ها هم محل نمیدادن یا.....
خواهرمم چندبار گفته بود بهش ول کن و...ولی گوش نمیداد
تا به سن ۹ یا ۸ سالگی رسید یه روز من خیلی جدی باهاش صحبت کردم
و همون تاثیرشو گذاشت

دقیقا مثل دختر من وپسر عموشه من دخترم هنو حرف نمیزنه با تنها کسی هم که بازی میکنه پسرعمو شه که یک سال ازش بزرگتره میگم بیا بازی کنین ده دقیقه یه بار میکه میخام برم میره تا دم در دخترم جیغ میزنه باید دوباره برش گردونم تا بازی کنن حرف زدن او خیلی خوبه میگم شاید دختر منم یاد گرفت ازش

دفعه بعدی. خیلی راحت در باز کن بگو برو خونتون. دیگ نیای اینجا. با عصابانیت. ببین خواهر شوهر مادر شوهر. ب اندازه کافی ادم حرص میدن قرار نیس بخاطر همسایه. حرص بخوریم. دیگ هوا گرم‌میشه بچت ببر پارک

منم بدم میاد از این رفتار دقیقا رفتار خاهرشوهرم با بچهاش با پسرمن همینه همش بچمو با رفتن یا اومدن تهدید میکنن من اصلا اجازه نمیدم ن اونا بیان خونم ن پسرم بره خونشون

خودتم گاهی تو بازیشون شریک شو که به دخترت زور نگه وقتیم تنهایین با دخترت بیشتر بازی کن تت بغهمه اکه اون رفت کسی هست حای خالشو پر کنه.بگو بزار بره مامان جون خودم باهات بازی میکنم

ببین دقیقا بچه همسایه ما میومد اینجا بخدا هم فحش بلد بود هم سیاست داشت میرفت تو اناق پسر منو یاد میداد میگفت برو مامانتو بزن یا اگه اسباب بازیتو ندی میرم خونمون
خلاصه مادرشو هروقت به نفعش بود جواب گوشیشو میداد
اینا رفتن شمال پسرم هی گفت زنگ بزن با دوستم حرف بزنم هرچی زنگ زدم و اس دادم جواب نداد پسرمم یاد گرفته میگه غربتی چرا جواب نمیده حتی من دعواش کردم گفتم دیگه نگی
اینا از شمال اومدن تا دیدشون به مامانش گفت چرا جواب گوشی ندادی مامانمم‌گفت غربتی بهت
اونم اصلا یهو پرید بمن بجا اینکه اروم بگه منم توجیه کنمش
واقعا نباید رو بدی به همسایه خیلی اشتباه کردم

تفاوت سنیشون زیاده یا خیلی از این بچه های زرنگه؟

کم کم یه کاری کن نیاد عزیزم

سوال های مرتبط

مامان آدرینا مامان آدرینا ۳ سالگی
سلام مامانا من به کمکتون نیاز دارم
چند وقتیه آدرینا میبرمش پارک از بچه ها یاد گرفته از سرسره میره بالا،
من خیلی تذکر میدم میگم لباسای بچه ها کثیف میشه اینکار خوبی نیست خب می دیدم اعتنا نمیکنه منم بهش گفتم اگه بخوای تکرار کنی دیگه نمی برمت پارک،گفت باشه من دیگه از پله میرم بالا
میریم پارک به حرفم گوش میکنه بعد باز تکرار میکنه.من توی پارک و قبل از رفتن اینقدر بهش میگم که زبونم میخواد مو در بیاره،چند باره از سر سره که میره بالا مامانای دیگه نگاهش می‌کنند منم مدام تذکر میدم امشب یه خانمی گفت دختر باید از پله بری من کمی ناراحت شدم اما حق رو به اون خانم دادم خب یک بار دو بار با احترام بگن ممکنه بار سوم چیزی بگن بد شه و منم جواب بدم.
من اصلا دوست ندارم بخاطر از سرسره رفتن بالای دخترم که میدونم بدترین کاره با کسی بحث کنم .
میگه ببریم‌ پارک دیگه نمیرم از سرسره بالا باشه دیگه نمیرم اما باز میره
تکرار تذکر گوشزد برات بستنی نمی‌خرمو الان می برمت خونِهو علکی برم ولش کنم بیام از پارک همانا گوش نکردن و منو به هیچیش حساب نکردنم همانا
من چ کنم؟
مامان آدرینا مامان آدرینا ۳ سالگی
یه دختر بچه تقریبا ۵ ساله ماشین اسباب بازی که مال خودش نبود به دخترم نمی‌داد میگفت میخوام بازی کنم نمیدم نکن دست نزن
هِی ماشین رو می چرخوند دورتر که دخترم دست نزنه دخترم هِی می‌رفت سمتش،من این صحنه رو می دیدم هیچی نمیگفتم چون میخواستم دخترم خودش حرف بزنه و یه جورایی دفاع کنه از خودش،در آخر دخترم آروم بهش گفت با من دوست میشی؟
بگما توی دلم آتیش بود
یا قبلش میخواست یه بازی شروع کنه که همون دختر بدون اینکه حرفی بزنه اومد ازش گرفت من باز هیچی نگفتم که دخترم خودش حرف بزنه که نزد
و اون روز توی پارک یه پسر بچه تقریبا ۴سال و خورده ای دست دخترمو فشار داد دخترم نگاش کرد من با ملایمت گفتم نه دستشو فشار نده
اما خب بگم مثلا کسی دست به موهاش بزنه میگه دست نزن
یا اینکه یه جز پارک جای دیگه می برمش همش میخواد بهم بچسبه،می بيني همه به بازی این میگه تو هم بیا دستمو میگیره بهم می چسبه میاد توی بغلم،من تشویقش میکنم به بازی با بقیه اما روحیه ام از درون داغون میشه یه جور ظاهر سازی میکنم جلوش،اما میام خونه غمگینم..
بنظرتون در کل کار من درسته؟
شما باشید چ عکس العملی نشون می‌دید؟
مامان سوین مامان سوین ۳ سالگی
خانما یه راهنمایی من دخترم مدرسه غیر دولتی نوشتم بعد دخترم یه روز اومد گفت مامان یکی از بچه ها منو میزنه گفتم اشکال نداره دیگه شد سومین روز گفت مامان فلانی زده تو صورتم منم تو برنامه شاد پیام دادم معلمشون گفتم خانم فلانی دختر منو میزنه لطفا بهش تذکر بدین گفت که خود دختر شما دوست داره پیش فلانی بشینه من این حرکت و دیدم جابه جا کردم ولی این خانم دروغ میگه از دخترم پرسیدم گفت ن مامان من چند سری گفتم جای منو عوض کن گوش نمیده حرف دخترمم هزار درصد میدونم راست میگه این خانم الکی دختر منو مقصر میخواد جلوه بده که دختر تو کتک میخوره خودش دوست داره پیش فلانی بشینه بگذریم الان من از صبح راجب درس بچه سوال دارم این خانم انلاین میشه جواب منو نمیده انگار منو گزاشته رو حالت بیصدا از اون روزم که گفتم فرداش دخترم میگه من دوست ندارم برم مدرسه از خانم معلمم بدم میاد میگم مامان دعوا میکنه میزنه چیکار میکنه میگه مامان لج میکنه حرصم میده بد شده الان من واجبه برم پدرشو در بیارم یا ن اونقدر دارم حرص میخورم با سختی دارم جمع میکنم شهریه دخترمو میدم تو اسایش باشه الان دختر منو از مدرسه زده کرده دختر من گوشه گیر شده؟؟
مامان رادمهرورادوین مامان رادمهرورادوین ۳ سالگی
سلام خانوما یه سوال دارم اگه یکی پیش بچه شما گاهی وقتا حرفای بد بزنه شما چیکارمیکنید؟همسرتون چیکارمیکنه؟
من یه دونه برادردارم قبلا هم اینجا گفتم که اخیرا خیلی بداخلاق شده وداره همه رو اذیت میکنه، بچه ی منو خیلی دوست داره اگه یهو بچهه م جلوش زمین بخوره با من دعوا میگیره که حواست کجاست وقتی میرم خونه مادرم ،اگه گوشی دست بگیرم یا گرم حرف بشم بپه شروع کنه به بازی های خطرناک،مثه از مبل بالا رفتن ، داداشم به من تذکر میده که حواست به بچه باشه درشرایطی که خودشم حواسش هست یعنی تا وقتی توی اتاق خودش نباشه حواسش به بچه ی منه، بچه هم اگه بره اتاقش دست از کارمیکشه باهاش بازی میکنه براش شعرمیخونه، ولی از قدیم یه مشکلی بوده اونم اینه که بچه رو زیادمیبوسه اوایل خیلی سروصورتشو بوس میکرد پوست بچه قرمز میشد چندین باربهش گفتم ریش تو بچه رو اذیت میکنه ماهم دست وپاش رو میبوسیم، چندباربا من بداخلاقی کرد که توبه بچه یاد دادی بگه دایی منوآخ میکنه چون بچه رو فشار هم میده،ولی من یادش ندادم بچه خودش اینجوری میگه یا قبلا که حرف نمیزد از دستش فرارمیکرد، دیشب مادرموداداشمو یه دختردایی م که چندوقته خونه م نیومده حدودیه ساعت اومدن خونه ی ما، موقع اومدنشون برق رفت، وپسرمن با پدرش پایین بود چهارطبقه رو بدون آسانسور اومدن توی تاریکی بالا، کل مسیربردارم سعی کرده بود دست بچه رو بگیره که نیفته بچه هم طبق معمول دستشو نداده بود رسیدن پاگردآخری دیدم داداشم دیگه کلافه ست بهش میگه به خدا می افتی خیلی تاریکه بیا دست منوبگیر