۴ پاسخ

منم مثل توام ولی موضوع اینجاست
حتی تموم شدن بعضی چیزا هم برای من کافی نبوده من همش دارم فکر گذشته رو میکنم و هی مرور
زندگیمم بد نیست ولی همش فاز منفی و بد دارم

من دکترنرفتم ولی همچنان عصبی وناراحتم

ای کاش منم برم قرص بگیرم آبجی خیلی حالم بده
نمیدونم کجای زندگیمم همیشه عاشق بچه بودم ولی حالا ک دارمش نمیتونم لذت ببرم حال درونیم خرابه ولی سعی میکنم براش بهترین باشم

یکم زمان میبره ولی خوب میشی این چیز عادیه معمولا واسه همه پیش میاد پیش دکتر ت مرتبه برو کمک بهتر شی داروهای کم میکنه من خودم بدترم

سوال های مرتبط

مامان توت فرنگی😍🍓 مامان توت فرنگی😍🍓 ۱۳ ماهگی
7 ماه گذشت از بدنیا اومدن پسرم ، یادمه روزای اولی که پسرم بدنیا اومده بود افسردگی بدی گرفتع بودم البته بعد ده روز این افسردگی اومد سراغم چون باید از همسرم جدا میشدم و میرفتم شهرستان خونه مامانم اینا اخه تجربه ای نداشتم خودم ، یادمه هر روز گریه میکردم به شوهرم زنک میزدم و گریه میکردم اینقدر حالم بد بود دنیا واسم انگاری تیره و تار بود ، ب خودم میگفتم دختر چ دردته اخع تو مادر شدی خودت دوس داشتی حالا چته 🥲 اما دست خودم نبود یادمه حتی دلم نمیخواست به پسرم شیر بدم🤧 همش به روزای قبل اومدن پسرم فکر میکردم و اشک میریختم خیلی حالم بد بود .... هیچوقت یادم نمیره چقد همسرم کنارم بود و کمکم کرد که حالم خوب بشه
حالا ۷ ماه ازون روزا گذشته پسرم کنارمه عاشقشم حالا دارم میگم چجوری بدون اون قبلا زندگی میکردم😁 نفسمه جونمه همه چیزمهه 😍
میخوام بگم افسردگی خیلی بده خیلی وقتی حال روحت بده دگ هیچی به چشمت نمیاد واقعا حال انجام هیچ کاری نداری ، افسردگی بعد زایمان شاید خیلیا بگن همش اداس این چیزا چیه اما واقعا تجربه بدی بود که داشتم خداروشکر تموم شد ، هیچ حال بدی موندگار نیست خداروشکر واس این روزا واس وجود پسرم تو زندگیمون ♥️
مامان فاطمه زهرا مامان فاطمه زهرا ۱۱ ماهگی
🌹تجربه زایمان 🌹
🌟پارت ۹🌟
تجربه ی کُلی بخوام از زایمانم بگم
اول از همه خدا رو شاکرم به خاطر سلامتی دختر نازنینم چون سختی های خیلی بدی کشیدم
من‌تازه سختی هام بعد از زایمانم بود چون دخترم ۷ماهه بود خیلی خیلی اذیت شدم
و بعد اینکه زایمانم رو دوست داشتم
من از اول بارداریم نظرم بر سزارین بود که شانس باهام یار شد و همون شد که میخاستم
انتخابم هم برای زایمان های بعدی هم سزارینه قطعا
بعدش اینکه بازم خدا رو شکر میکنم که شکمم کوچیک بود چون شکم بزرگ باشه واسه بخیه ها خیلی آدم اذیت میشه و احتمال عفونت هست
ولی من چون شکمم کوچیک بود خیلی راحت بودم
اینم بگم مامانای گل من دخترم ۴۴ روز بیمارستان بستری بود ❤️‍🩹💔
۴۴ روز من خون دل خوردم غصه خوردم ناراحت شدم اشک ریختم آب شدم و عاجزانه از خدا و اهل بیت کمک میگرفتم که دخترم رو خوب کنن
اول کمک خدا و اهل بیت و بعد کمک دکترها و پرستار ها و بعد دعای خیر پدر مادرم و اطرافیان عزیز بود که دخترم تونست خوب بشه
و ناگفته نماند که دختر مامان هم قوی بود که تونست خوب بشه
مامان حسین مامان حسین ۱۵ ماهگی
من اومدم از حال حسینم خبر بدم
بیچاره بچم رو به خاطر انژوکت که وصل کنن تمام تنش سوراخ سوراخ شده😭
فعلا که علائم سرما خوردگیش ادامه داره و حالش اوکی نیست
ما بعد از ظهر رفتیم تو بخش بستری شدیم و معلوم نیست تا کی اینجا هستیم
فردا که جمعه هست و هیچ کاری نمیتونن بکنن
دیگه شنبه نوار مغز و... بگیرن که معلوم بشه
من فقط دعام اینه که من توهم زده باشم و بچه هیچیش نیست
حال روحی خودم همچنان داغونه ولی ی مقدار سعی کردم به خودم مسلط باشم
چون اینجا تنهام و باید به حسینم برسم، باز تو اورژانس کمک داشتم
انشاالله خدا خودش شفا همه مریض ها رو بده شفا بچه منم بده
انشاالله هیچ مادری مریضی بچش رو نبینه
انشاالله هیچ مادری با بچش امتحان نشه
آدم تا سرش نیاد نمی‌فهمه که چقدر سخته
هر کی من و شوهرم رو میبینه میگه چون بچه اولتون هست این جوری میکنید
ولی به نظر من بچه اول و هزارم نداره
حسین که با گریه هاش گریه همه ما رو در اورد
من ندیده بودم شوهرم و داداشم جلوی کسی گریه کنن
ولی به خاطر حسین گریه کردن...
خدا سر کسی نیاره...