۲۰ پاسخ

دختر من هم لجبازی داره ولی بیشتر می خواد خودش و ثابت کنه یابگه من هم هستم برای همین تو تمامی کارها از اش کمک می خوام باباش خرید میکنه ازش کمک میگیرم وسایل جابه جا میکنم سفر انداختن جمع کرد تمیز کردن خونه وتو هر کاری هم یه جوری وانمود میکنم انگار اون کار بدون کمک دخترم برام سخته مثلا شیرو پنیر میوه بخوام بزارم تو یخچال بهش میگ من نمی تونم این شیر خیلی سنگینه کمک مامان میکنی بعدش ازش تشکر میکنم این جوری احساس دیده شدن میکنه و لجبازی کمتر میکنه مثلا امروز پله های خونه ما یکم براش بلنده تو بالا اومدن بهش گفتم دستت و بده من دستتو به جای نزن گفت نه برو اونور من خلاصه دیدم دستشو هرجا داره می ماله از اونجا که عاشق دیده شدنه بهش گفت آخ مامان پام درد گرفت نمیتون بیا بالا دستمو میگیری کمک کنی بیام بالا قبول کرده من وکلی ازش تعریف کردم‌قربون صدقه اش رفتم

اصلا قصد نصیحت کردن و این حرفا رو ندارم ولی بچه ها ارتباط مستقیمی با رفتارهای خودمون دارن .
یه مدت فقط توجهت رو بچه باشه باهاش کنار بیا خرف بزن درست میشه

منم مثل شمام 😑

یه مدت بهش محبت کن سرش داد نزن خواب و خوراکش سر وقت باشه درست میشه ببرش پارک بره بیرون انرژی اش تخلیه بشه خوابش به موقع باشه و گرسنه نباشه باهاش بازی کنید اگه همبازی نداره اینارو اجرا کنی بهترین بچه دنیا میشه

پسرمن نه تنهارفتاراشون اینجوریه کلی هم دردومرض گوارشی داره منم خسته شدم واقعاکم اوردم اون پسرکوچیکمم اینجوریه 😔

ببین تا میتونی بهش محبت کن بغلش کن باهاش بازی کن داد نزن سرش عصبانی نشو اصلا ببین چقدر خوب میشه

منم ب گو خوردن افتادممممم😒

صبورباش ابجی منکه سومیم توراهه دلتو گشادبگیردرست میشه

توچقدمنی . من اونقد به خاطراذیتای پسرم ناشکری کردم خواب بد دیدم خیلی عذابم میده روانیم میکنه

بچه های این نسل کلا همینن منم بعضی روزا ک خیلی اذیتم میکم دعامیکنم زودتربمیرم خخخ وای بعدمیگم کی بچه بدمنو بزرگ کن باباش یک راست میره پیزارش پرورشگاه

دقیقا ده تا دختر بزرگ کنی راحت تر از یه پسره شوهر منم آرزوی پسر داره گفتم عمرا ب دلت میمونه چون پسرا فامیل میبینم از پسر دار شدن وحشت دارم

منم وضعیتم همینه

خدا رو شکر کن بچت سالمه این رفتاراش هم میگذره درست میشه پسر من اوتیسم داره تا وقتی زنده ام باید کاراشو انجام بدم

خداروشکر کن بچت سالمه
بچه ی من مشکل شنوایی داره با خانواده شوهرم زندگی میکنم ازاونورم مادرشوهرم فوت کرده دوسال از پارسال که دارم بچمو میبرم گفتار درمانی پدرم درآومده هفته ۳بار میبرمش کلاس گروهی بعد ازظهرم دوروز تو هفته تنها برا ۵نفرم باید ناهار شام بپزم بعضی وقتا خیلی کم میارم منم مثل تو این حال بهم دست می‌داد خیلی خودخوری میکردم بچمو میزدم یه مدت دیدم بچه اصلا حرف نمیزنه از ترسش باهاش خوب شدم علی رقم تمام بدبختیام دیدم بهتر شد یکم حرف گوش کن تر شد

اااااااااخ چقدر مثل منی

بعد از ۲ سالگی خیلی لجباز میشن،،منم بخدا کم آوردم دیگه

عزیزم من حس میکنم توخونه مشکل داری درسته؟باهمسرت
بنظرم باهاش حرف بزن

پسر منم ۱ هفته ای میشه خیلی عذابمون میده واقعا نمیدونم چشه
بهونه همه چی رو میگیره حتی چیزای الکی و پیش پا افتاده و کلی گریه میکنه
تا حدی که از صبح فرستادمش خونه مامانم

وقتی خسته ای بده شوهرت نگه داره

چرا عزیزم
چکار می‌کنه مگه

سوال های مرتبط