۹ پاسخ

منم دقیقا اینجوری بودم با گریه های هامین گریه میکردم ، هرکی هم یه جور نصیحتم میکرد برا بچه داری بدتر اعصابم بهم میریخت یه روز به خودم گفتم مگه من چیم از اطرافیانم که حتی سنشون از من کمتره و بچه دار شدن کمه که دارم انقدر کم میارم به خودم قول دادم قوی باشم و قوی شدم ، بعدش قلقای بچه کامل دستم اومد و الان بهترین شرایط بچه داری ررو تجربه میکنم ، امیدوارم حال دلت خوب بشه فقط با خودت تکرار کن که همه اینا موقتیه و میگذره

منم دلم تنگ میشه مخصوصا برای تکوناش

عزیزم اینقد زود بزرگ میشن دلت برا این روزا تنگ میشه. منم درگیر افسردگی بودم خیلی خسته میشدم همش گذشت. تو هر سنی ی جور سختی داره

درست میشه صبوری کن صبوری

دقیقا منم همین حسو دارم افسردگی گرفتم یهو دلم میگیره گریه میکنم ... خستگی مونده توتنم ... اینا همه به کنار بچه داری هم بلد نیستم همش استرس بچمو دارم

عزیزم من درکت میکنم ولی شرایط من بدتر از توعه من یه فندوق ۲ماهه دارم با یه فندوق یکسال و۶ماهه یعنی قشنگ به فنا رفتم یکی به پشتم اون یکی بغلم گاهی یکی روپاهام اون یکی بغلم خواب وخوراک که ندارم مدام درحال رسیدگی به این دوتا وخونه داری واشپزی🫠ببین یکی روپاهام اونم بغلم😬

تصویر

درکت میکنم شرایط منم همینه
مخصوصا وقتایی که به خاطر رفلاکس زیاد بالا میاره شیر تو دهنش جم میشه بدش میاد گریه می‌کنه تا آرومش می‌کنی دوباره بالا میاره دوباره به حالت قهر و ناراحتی گریه می‌کنه جیگرم خون میشه براش منم گریه ام میگیره
کیه که طاقت درد کشیدن این کوچولو ها رو داشته باشه
خستگیش و به جون میخرم فقط از خدا میخام این فرشته های کوچولو همیشه تنشون سالم باشه

ای خدااااا جیگر ماشاالله اسفند دود کن
قوی باش همه مون اینجوری شدیم
مال بعداز زایمان هست

همه اینایی ک گفتی همه مادرا دارن.این روزام میگذره🩷

سوال های مرتبط