دختر گلم اوایل که به دنیا اومده بودی همش با خودم می گفتم حس مادری دقیقا چه جوریه. باورم نمی شد من یه بچه به دنیا آوردم. همش فک می کردم مادری فقط یه حس وظیفه اس. وظیفه داری شیر بدی. پوشک عوض کنی باهاش بازی کنی و... همش از خودم می پرسیدم پس اون محبتی که مامانامون بهمون دارن چیه. چرا من هنوز تجربه اش نکردم؟
ولی تازه فهمیدم مادر بودن یه چیز یه دفعه ای نیست. بلکه یه پیوندیه که روز به روز ماه به ماه و سال به سال قوی تر میشه. هرچی بچه بزرگتر میشه تو هم محبتت و علاقت بهش بیشتر میشه.
دختر عزیزم من عاشق همه اداها؛ صداها؛ خنده ها و گریه هات شدم.
عاشق اون لحظه هایی ام که دلت شیر می خواد و وقتی سینه رو می ذارم دخنت با اون صداهایی که از خودت درمیاری دلمو صدبار میبری.
عاشق وقتایی ام که ناز می خوابی و من دوس دارم فقط نگات کنم.
عاشق وقتایی ام که بانمک خمیازه می کشی و دستاتو می کشی بالا.
عاشق وقتایی ام که هی صدا درمیاری اونم با یه حالت ملتمسانه که ینی مامان من بهت احتیاج دارم بیا بغلم کن. بیا باهام بازی کن. بعد وقتی میام پیشت چشماتو درشت می کنی یه لبخند ریز می زنی دست وپاتو با هیجان تکون میدی. آخ که قربون اون ذوق کردن عجیبت بشم من.
عاشق وقتایی ام که هی به دستات نگا می کنی و بعضی وقتام با ولع می خوریشون.
عاشق وقتی ام که باهات حرف می زنم و قربون صدقه ات می رم و تو اون خنده قشنگتو با کمی خجالت تحویلم می دی و دلبری می کنی.

مامان جونم من عاشقت شدم. و فک کنم بیشتر و بیشتر عاشقت بشم. فقط خدا کنه رسم عاشقی رو خوب به جا بیارم و یه مادر خیلی خیلی خوب برات باشم.

۷ پاسخ

دقیقا همینطوره.... وقتی زایمان کردم، بیمارستان، راستش رو بگم حس خاصی بهش نداشتم اما از روز بعد و بعدتر معتادتر، عاشق تر و وابسته تر شدم، نفسم به نفسش بنده😍

و من علاوه برهمه اینا ک گفتی بیشتر عاشق مامان خودم شدم از لحظه تولد پسرم تااالان بیشترم شده

خیلی قشنگ بود 😍😍⁦❤️⁩

چقدر قشنگ گفتی دقیقا منم همینجور بودم🥰

ای جانم
منم این حس زیبا رو دارم
میگم خدایا ما که اینقدر بچه هامونو دوست داریم
ببین تو چقدر مارو دوست داری
من با بچه دار شدن بیشتر عاشق خدا شدم

ای خدااااا دقیقا منم هرروز ک میگذره بیشتر عاشقش میشم خیلی عجیبه

خدایا هیچ پدر ومادری داغ فرزندشو نبینه هیچوقت ان شاءالله🤲
الهی آمین یا رب العالمین 🤲❤️🙏

سوال های مرتبط

مامان هدیه ماندگار 💙 مامان هدیه ماندگار 💙 ۴ ماهگی
پسر بزرگم می پرسه مامان منم بچه بودم اینجوری باهام بازی می کردی 🥺🥺دلم گرفت چون وقتی بچه بود ما طبقه ی بالای خونه ی مادر شوهرم زندگی می کردیم اون زمان بیست سالم بود و خودم کم سن و سال بودم برای بچم فقط حکم یه دایه رو داشتم شیرش میدادم جاشو عوض می کردم بعد می دادم مادر شوهرمم مادر شوهرم صدام میکرد ومن می رفتم پایین پسرمو شیر میدادم بعد اصلا مادر شوهرم نمی ذاشت بشینم توی خونه اش پیش بچه ام همش میگفت پاشو برو سراغ کارات غذا واینا بپز برای شوهرت نمی ذاشت کنار بچم باشم واقعا هیچ خاطره ای از بچگی پسر بزرگم ندارم حتی یه بار اونقدر که پسرمو نمی دیدم زنگ زدم به خواهرم با گریه که نمی ذارن بچمو‌ببینم 🥲🥲خواهرم زنگ زد به مادر شوهرم که بچه رو بذارید مامانشم ببینه مادر شوهرم اونرمان کلی قاطی کرد که اره لیاقت نداری من بچتو نگه دارم 😞😞😞دخترم که به دنیا اومد واقعا عاقل بود اصلا پایین نمی رفت فقط پیش خودم بود الآنم شکر خدا از اون خونه در اومدم ودارم نهایت لذت رو از وجود پسر کوچیکم میبرم ولی همیشه یه حسرت ته دلمه که نذاشتن از بچگی پسرم نهایت لذت رو ببرم .خلاصه اگه خانواده ی شوهرتون زیاد دوروبر بچه هاتون نیستن خوشحال باشید بچه باید کنار مادرش باشه ناراحتم که کم سن و سال بودم و نتونستم از حق مادریم دفاع کنم 😞😞در عوض الان دارم از جوونی پسرم لذت می برم .در جواب پسرم گفتم مامان تو بچگیت پیش من نبودی اما از دوسه سالگیت همش باهات بازی می کردم گفت آره مامان اون موقع ها رو یادمه که با هم قایم موشک بازی می کردیم من پشت پرده قایم می شدم تو همش دنبالم می گشتی بعد پیدام که می کردی تو خونه دنبالم می کردی بغلم می کردی بوسم می کردی 🥹🥹
مامان آرش کوچولو مامان آرش کوچولو ۹ ماهگی
♦️بچه‌دار شدن مثل یک معجزه است. مثل افسانه ای شیرین و عجیب و غریب که سخت می شود باورش کرد.

💟 همین که اولین بار نقطه‌ای تپنده را نشانت می دهند و می گویند این بچه شماست، همه چیز تغییر می کند.

دستت را می گذاری روی شکمت و حس می کنی از همین حالا باید قوی تر باشی.
باید محافظت کنی از این نقطه تپنده کوچک.
باید حامی اش باشی، همراهش باشی.

🌟شروع به تکان خوردن که می کند فکر می کنی دیگر خودت نیستی، دیگر پاهایت روی زمین نیست.

💝لذتی وجودت را می گیرد که با کمتر چیزی قابل قیاس است.

💛با گذشت هر روز و هر ماه چقدر عاشق تر می شوی.
چقدر قلبت می تپد برایش.
برای اویی که هیچ نمی دانی چه شکلی خواهد بود.
چشم هایش، دهانش، انگشت هایش.
💫از همین روزهاست که نگرانش می شوی. که چرا تکان نمی خورد، چرا نمی چرخد، چرا با لگدهایش نمی گوید من اینجام.

💖 بارداری مثل یک جور جادوست.
جادویی که همه چیز را تغییر می دهد.
جادویی که تو را تغییر می دهد و دیگر اسمت را برای همیشه عوض می کند.
❤️بعد از این کسی هست که تو را مادر صدا خواهد کرد....



♂️♀️

👩🏻‍⚕️ برای سلامتی بیا، برای بهترین شدن بمون👇

🤰👼
سلامت بانوان
ـــــــــــ🌺🌺ــــــــــــ
@drbanvann
ــــــــــ🌺🌺ــــــــــــــ

🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 ༻
خدا این حس قشنگ رو نصیب همه‌ی مامانای اقدامی کنه انشالا
انشالا بیان خبر بارداریشون رو بدن 🍓🍓🍓🍓🍓
مامان ماهان مامان ماهان ۹ ماهگی
چی کار کنم حالم خوب شه ؟
از حدود یک ماهگی ماهان به خاطر زردی طول کشیده و به تجویز دکتر دو رو فقط با شیر خشک تغذیه شد ، تو اون دو روز خیلی آروم بود و خوابش خیلی بهتر شد تصمیم گرفتیم بازم بهش یکی دو وعده به خصوص تو شب شیر خشک بدیم اما یه هفته نشد که دیگه سینمو پس زد اوایل که با جیغ و داد و گریه الان ولی در حد دو دقیقه آروم میک میزنه و بعد با زبونش هل میده بیرون
هر کاری بگی کردم نشد اوایل انقدر سعی کردم مقاونت کنم شیشه نرم بعداز ظهر که می شد انقد گریه و بی قراری می کرد تسلیم میشد همین که شیرخشک می دادم می گرفت می خوابید سعی کردم با قطره چکون و سرنگ نمی تونست بخوره میپرید گلوش دوباره شیشه دادم ،با محافظ سینه دادم نخورد ، شیرمو می دوشیدم تو شیشه می خورد ولی الان از هفته پیش حجم شیرم خیلی کم شده در حد ۱۰ سی سی تو هر بار دوشیدن... داره خشک می شه ...
بهش فکر می کنم روح و روانم بهم می ریزه ... ناامیدم کاری از دستم برنمیاد
خسته ام !
به خاطر حرف خانواده ازشون فاصله می گیرم ولی خیلی احساس تنهایی می کنم.
عذاب وجدان دارم خیلی اوایل همیشه لباسم خیس بود شب و روز الان داره خشک می شه .... گفتم چند ماه دیگه می خوام برم سرکار شیشه بگیره خوبه ... خیلی اشتباه کردم ... حال روحیم اصلا خوب نیست تو تنهایی همش گریه می کنم ولی سعی می کنم جلو کسی به روی خودم نیارم
از شیر دادن که ناامیدم از وقتی که احساس کردم شیرم داره خشک می شه حس کسیو دارم که بهش گفتن باید قطع عضو شی
چی کارکنم حالم بهتر شه