۱۲ پاسخ

خب شوهر شما میدونی به بچش محبت میکنی واین و قبول داره مشکل از شما نی یواشکی از کاراش فیلم بگیر نشونه باباش بده و رفتارتون باهاش عوض نکن

خب اومدی جای مادرش عزیزم حق داره واقعامادرپدری که کنارهم میدیدتشون الان داره پدرشوبایکی دیگه میبینه فقط تامیتونی محبت کن همین

سعی کن از قبل غذای این یکی دو روز رو آماده یا نیمه آماده کنی ، ظرفها رو بزاری ماشین ظرفشویی و جارو و اینجور کارها رو بزاری وقتی رفت
سعی کن همش پیششون باشی وقتی موقعیتشو نداشته باشه کم کم از ذهنش میره

نمیخواد بگی دورا دور مراقب باش فقط
بلاخره حس حیادت داره طبیعیه بنظر من

بچهای منم ک خواهربردار تنی هستن گاهی همدیگرو میزنن گاهی هم همو میبوسن طرفداری همو میکنن...بچن دیگه یه حالت نیستن...

دختر عمو پسر عمو دختر من وقتی باهاش بازی میکنن اولش خوبن بعد سر بچم یا داد میزنن یا گه گاهی دیدم میزننش بزرگم هستنننن طبیعی ناراحت میشم ولی وقتی خانواده هاشون میبینن هیچ غلطی نمیکنن چی بگم دیگه

تو هم شوهرت هس قربون صدقش برو شوهرت نیس اخم و بداخلاقی کن باهاش تا بفهمه چقد بده😂😂😂

یواشکی فیلم بگیر .که بعدا دختره نگه الکی میگی و پیش شوهرتون خراب بشین

منم دقیقا مشکل شمارو دارم فقد با این فرق ک دختره با من زندگی میکنه خیلی دختر منو اذیت میکنه خیلی حسادت میکنه انقد از جلو من حسادت میکنه تمام موهاش ریخته تاس شده سرش هرچی دکتر میبرن میگن از اعصاب و حسادت دارو مصرف میکنه الان خیلی وضع بدیه هر روزم جهنمه شوهرم خیلی خوبه خیلی اما دخترش روزگارم جهنم کرده

والا بچه منم ده سالش دخترم دو سال و نیم درنبود من پسرم دخترمو میزنه اذیتش میکنه

ببین گلم بچه هست و به شوهرت به نظرم لازم نیست بگی و خودت خیلی دوستانه باهاش حرف بزن.این دعوا هم بین همه خواهر برادرای کوچیک هست اصلا نگران نباش

اره چرا نگی بگو در جریان باشه شایدم باورش نشه فیلمشو بگیر ی بار که حواسش نیست تا ثابت بشه به شوهرت

سوال های مرتبط

مامان فسقلیا مامان فسقلیا ۲ سالگی
مامانا بنظرتون من با این اخلاق بد شوهرم چیکار کنم
مثلا هر وقت بچه اولمو بزرگه تقریبا دعوا میکنم بخاطر کار بدش که انجام میدم جلو بچه با من دعوا می‌کنه
حالا بچمم یاد گرفته تا من هر چی بگم زود میدوه میره جای باباش که مثلا به من چیزی بگه
مثلا دیروز اینا انقد خونه رو ریخته بودن خدا شاهده من از وقتی اومدم خونه تا یک شب داشتم جمع میکردم تموم نشده بازم(شوهرمم دراز دست نزده سرش گوشی)
امروز صبح زود بیدار شدم تمیز کردم کرد گیری کردم جارو کشی کردم مرتب
باز الان جا نیست پا بزاری تا پشت مبل ریختن حالا این دومی کوچیکه بچم بچه اولم که بزرگه میگم مامان جان نریز تروخدا جمع کن حداقل
الان دعواش کردم رفته یک ساک پر خالی کرد وسط حال بعد میگم مگه من صبح همه اینا رو جمع نکردم بابا منم خستم بقران دعواش میکردم
باباش از اون طرف میگه خوب نریز دیگه مجبور باشی حرف زدن اونو یعنی من تحمل کنی میگه به بچم میبینی که چیکارتون می‌کنه در صورتی که من هیچی نگفتم و کاری نکردم همینو که گفت بچم صدای گریشو برد بالا که باباش منو دعوا کنه که دعوامون هم افتاد گفت گوهی تو به من
گفتم آره صبح پاشو تمیز کن گرد گیری کن غذا بزار جارو بکش بالکن تمیز کردم این وسط بچم کلی مشق داشته نقاشی داشته کاردستی داشته
غذا بیار بخورن برم بشورم اومدم دراز بکشم میبینم تا پشت مبل ریخته وسط خونه مداد هاشو همشو بخش کرده تراش کرده تو ظرف چپه شده به خودش نیاورده
بعد باباش به من میگه گوهی تو جلو بچم که من گفتم چرا تمیز نمیکنی وسایل خودتو