تا چند شب پیش شبا وقتی میخواستم لامپ و تلویزیون رو خاموش کنم گیلدا گریه میکرد و مخالف می‌کرد من بهش میگفتم باشه روشن میکنم بهش زور نمیکردم و صدامو بلند نمیکردم براش که نه الان باید بخوابی با اینکه خسته بودم ، الان دوشب وقتی خاموش میکنم گریه نمیکنه بهش میگم وقت خوابه بدو بخواب گوش میکنه.
هیچ وقت باهاش لجبازی نمیکنم چون میدونم اگه اصرار بر چیزی میکنه کنجکاو هست و میخواد بشناسه و درک کنه و تجربه کنه منتها چیزی که خطر داشته باشه نمی‌ذارم و نمیدم خودشم فهمیده این مسئله رو چون هی بهش نمیگم نکن دیگه ای بابا چرا آبو ریختی و فلان.....،
بیشتر موقع ها میگه آب براش میارم دستشو میکنه توش در میاره آخر سرم میریزه روی فرش وقتی میریزه منم سریع میگم باصدای آروم ای وای ریختی[چون میدونم بعدش میخواد بگه بازم بیار😂] بعد استکان رو میگیره سمتم میگه اوم میگم نه دیگه ریختی دیگه نمیارم.
چیزی که طلب کنه اگه خطر نداشته باشه براش میارم گیلدا هم متوجه شده من مامانی نیستم که اهل مخالفت باشم پس اگه واسه چیزی میگم نه حتما دلیل دارم اونم زیاد اصرار نمیکنه.
درسته بعضی کاراشو دوست ندارم متلا همین آب ریختنش روی فرش یا کل بشقابها رو میگه بده با این حال چون خودم دوست ندارم بهش نمیگم نه براش میارم میگم شاید تو ذهنش چیزی میگذره و میخواد عملا انجام بده ببینه چه جوری میشه چون بچست دیگه ذهن کنجکاو و ذات کشف کردن داره.

۲ پاسخ

عزیزم
کار درستی میکنی منم همینکارو میکنم اما گاهی جواب نمیده ینی بستگی به مود اون لحظه بچم داره😂

پسر منم همش آب میریزه رو فرش

سوال های مرتبط

مامان گیسو و گیلدا مامان گیسو و گیلدا ۲ سالگی
وقتی در مقابل بچه همیشه صبور و مهربون باشی و محبتش کنی تحت هر شرایطی که داری بدون اینکه بخوای چشات رو قلنبه سلنبه کنی حرفت رو بگی بچه حرفت رو میگیره و گوش میده ولی اگه همیشه با بچه جدی باشی همش غر بزنی بچه نمیتونه تشخیص بده الان باید گوش کنه یا بازی گوشیشو بکنه و به عبارتی براش عادی شده حالا تو هی محکم بدون داد زدن حرفت رو بگو بچه کار خودش رو میکنه.
من خودم همیشه تحت هر شرایطی سعی کردم گیلدا رو محبت کنم در آغوش بکشم بوسش کنم حتی زمانی که متوجه نمیشم چی میگه و خودم خستم و اون به شدت جیغ میزنه بازم با محبت باهاش حرفزدم و با محبت صداش زدم و رفتم سمتش تا بغلش کنم و اون آغوشمو رد کرده و به گریه و جیغ زدنش ادامه داده من میشینم و با محبت بهش زل میزنم و دستامو دراز میکنم و احساسمو بیان میکنم میگم مامانی گیلدای نازم خوشگلم متوجه نمیشم چی میگی و کنارش میشینم و تو دلم دعا میکنم خدایا کمک کن توی این لحظه آغوش منو بپذیره بعدش میبینم گیلدا نگام میکنه درحالی که گریه میکنه دستاشو باز میکنه و من بدون معطلی بغلش میکنم و جوری تو آغوش میگیرم که متوجه شه که هیچ کدوم از کاراش منو از بغل کردنش منصرف نمیکنه بغلش که میکنم میگم مامانی میفهمم ناراحتی درک میکنم قشنگم بوسش میکنم نوازشش میکنم اونجاست وقتی میگم مامانی بخواب الان سوسکام خوابن[از شوخی بگذریم] حتی اگه دوساعت قبل هم خوابیده باشه و بعداز چندبار سعی کردن که با رفتارش به من بفهمونه الان نمیخوام بخوابم در نهایت گوش میکنه و می‌خوابه این چیزیه که من با دلبندم تجربه کردم☺️
مامان اقاکیان وفندق مامان اقاکیان وفندق هفته هشتم بارداری
سلام مامانا خواستم تجربه خودمو در مورد از پوشک گرفتن اقا کیان بهتون بگم شاید مفید باشه براتون
الان دو هفته ای میشه که کیان رو از پوشک گرفتمش اصلا نمیخواستم الان بگیرمش اما خودش خیلی علاقه نشون داد دیگه منم دیدم امادگی های لازم رو داره بخاط همین از پوشک گرفتم
امادگی هایی که دیده بودم یکی اینکه
شب ها پوشکش خشک بود و اصلا خیس نمیشد حتی بعضی از شب ها بدون پوشک میخوابوندمش چون اینجا گرمه میگفتم راحت باشه
دوم اشنا بود با جیش و پی پی یعنی فرق چیش و پی پی رو میدونست
وقتی میپرسیدم که جیش کردی یا پی پی کردی درست جواب میداد
وقتی من یا باباش میرفتیم دستشویی علاقه نشون میداد که اونم میخواد بره حتی دیگه این اخریا بعد باباش منو مجبور میکرد مامیش رو در بیارم که بره دست شویی وقتی میرفتیم توی دست شویی شاید جیش میکرد که اونم من اصرار نمیکردم فقط من پاشو میشستم میومدیم بیرون
از مامی هم بدش اومده بود میدیم هی تلاش میکنه در بیاره دوست نداره بپوشه گاهی ب باباش میگفت در بیار گاهی نمیزاشت براش ببندم
چن روز اول خیلی خوب بود اصلا خطا نداشت ب حدی که میگفتم چقدر اشتباه کردم کاش زودتر گرفته بودم ولی بعد چن روز که دیگه براش جذاب نبود خطا داشت دیگه خیلی باهاش حرف زدم گذاشتم توی دست شویی اب بازی کنه بعد دست شویی خوش مایع بزنه الان خوبه ولی وقتی سر گرم بازی یا تلوزیون هس باید بهش یاداوری کنم تا یادش باشه مخصوصا واسه جیشش
پی پی رو میگه و خودش سریع میدوعه سمت دست شویی و تند تند میگه پی اما مشکل اصلی اینجاست که وایمیسه کارشو انجام میده مثل وقتی که تو پوشک پی پی میکرد بهش میگم بشین ولی انگار ایستاده راحت تره واینکه توجه کردم نشسته نمیتونه ولی بلا فاصله تا وایمیسه کارشو انجام میدم
مامان حسنا مامان حسنا ۲ سالگی
دخترم بعد از این مریضیش تبدیل شده به لجباز ترین بچه ای که میتونستم تصور کنم
بچه ای که شیشه شیرش رو قایم میکردم نبینه و شیر نخواد حالا براش میخوام درست کنم میاد جیغ میزنه گریه میکنه شیشه و شیرخشک رو از دستم میگیره میبره میذاره سر جاش
سفره میارم پهن میکنم وسیله میارم روش با گریه بدو بدو میاد که بَه بَه نههههه به به نهههه وسایل سفره رو برمیگردونه آشپرخونه سفره رو جمع میکنه گوله میکنه میاره میزنه تو کابینت . همه اینکارا رو هم با گریه شدید میکنه .
بچه ای که عاشق دَدَ بود الان میگم بریم دد با گریهههه دد نهههه ددنهههه
میخوام پوشکش رو عوض کنم وای یا خدااا جیغ گریه دادو بیداد فرارررر
لباساش رو عمرراااا نمیذاره عوض کنم اگه موفق بشم در بیارم دیگه بعدی رو ابداااا نمیتونم تنش کنم الان یعنی باور کنید سه روزه یه حوله میپیچه دور خودش شب و روز لخخخت مادرزاد میخوابه بعد وقتی خوابش میبره من اروم اروم تو خواب پوشکش میکنم لباس تنش میکنم فقط فقط میگه بغلم کن سرشو بذاره رو شونم و راه ببرمش همین نیم ساعت یک ساعت میگه راهم ببر عاشق تاب بود میگفتم خدایا چجوری تابو از سرش بندازم الان میگم برو تاب فقططط گریه میکنه وای قطره خوردناشو بگوووو قبلا قشنگ اهن و مولتی میخورد الان هر تررررفندی فکر کنی زدم تشویق ترغیب تنبیه هرچی اصلا رضایت نمیده من نمیدونم واقعا این منم که اینقدر صبور شدم؟... از خودم واقعا همچین صبری رو تصور نمیکردم