بعد با تلاش فراوان کیسه ابو زد و دردای من شروع شد توی ده دیقه چهارتا درد منو میگرفت.از ساعت یازده و ربع شروع شد تا ساعت یک که رسید به چهارسانت.با معاینه شد شیش سانت سریع اومدن برام اپیدورال وصل کردن که خیلیییی خوب بود.قبل اپیدورال درد و فشار داشتم ولی بعدش فقط فشار داشتم.دیگه ماما گفت زور بزن فشار بیار به واژنت توی دردات،خیلی تلاش میکردم ولی بچه تا پایین میومد دوباره برمیگشت بالا منم نفس کم میاوردم.بین دردام که اروم میشد خوابم میبرد ولی وقتی شروع میشدن خیلی بد بود،ساعت یه ربع به یک بود ماما گفت زور بزن زیاد که ساعت یک بدنیا بیاد خیلی تلاش کردم که نزدیک شد سریع بردنم رو صندلی زایمان اونجا دکتر دوسانت برش داد،دردم گرفت یه فشار اوردم ماماهم فشار اوردم به شکمم محکم بچه اومد ساعت یک و نیم .بنظرم زایمان طبیعی خیلی خوبه با اینکه زایمان سختی داشتم بنظر خودم همش اذیت شدم.ولی تو داری اذیت میشی که بچتو بدنیا بیاری،اینقد خسته میشی تو این مدت وقتی بدنیا میاد میزارنش رو شکمت فقط خداروشکر میکنی و گریت میگیره،باورت نمیشه اینهمه درد و کشیدی و این کارو انجام دادی🥺🥺🥺

۹ پاسخ

بنظرتون من بچه پايين و ٩٠٠ گرم بايد كلي زجر بكشم

براي مني ك بايد سقط كنم بچه مشكل داره سخت ترين درد 😢

فقط ميتونم بگم بهترين حسه دنياس بهترين لحظه زندگيه ادم.. خوشحالم تجربه اش كردى و خاطره خوب از زايمانت موند برات

اپیدورال چی هست میشه بم بگی
منم ازشون بخوام بم وصل کنن؟؟؟

مبارکاباشه عزیزدلم ان شالله قدمش پرازخیروبرکت ❤️🫂🌹منم هیچ علائمی ندارم میترسم برم امپول فشاربزنن عصرقراره برم بیمارستان ببینم چی میگن

اوخی عزیزم مبارکت باشه واقعا مادرا لایق بهشتن بااین سختی بچه به دنیا میاد با عشق مراقبشن خداروشکر که منم لایق این مقام شدم واقعا مادری والاترین مقامه

بسلامتی عزیزم
انشالله قدمش پراز خیر و برکت باشه براتون
چه اقبال بلندی داشتی تونستی طبیعی زایمان کنی 😍

عزیزم بسلامتی و دل خوش.ان شاءالله منم به خوبی وقتش برسه و زایمان کنم

خداروشکر واسه شما تجربه خوبی بوده ولی من با سرم فشار دوروز درد کشیدم اخرشم نتونستم طبیعی زایمان کنم برای من خیلی سخت گذشت

سوال های مرتبط

مامان حسنا مامان حسنا ۶ ماهگی
😍تجربه زایمان من 😍
سلام مامانا من دیروز ۱۳اردیبهشت سال ۱۴۰۳ساعت ۲:۲۰دقیقه دختر کوچولوم بدنیا اومد
قبل از هر چیزی بگم که فقط خودتون میتونید به خودتون کمک کنید با ورزش و پیاده روی که خیلی مهمه
من ساعت پنچ صبح وقتی بستری شدم دهانه رحمم دو سانت بود بدون هیچ دردی رفتم بعد از اینکه قرص فشار بهم دادن کیسه آبم پاره شد ساعت هشت کم کم دردام در حد پریودی شروع شد که قابل تحمل بود بعد از دو ساعت ماما معاینه کرد گفت داری میشی سه سانت بازم دیگ ساعت ده به بعد دردام زیاد شد که بلاخره با تکنیک تنفس ماساژ روغن که همراهم باهام بود تا ساعت یک تحمل کردم بعد ماما اومد گفت هنوز چهار سانت نشدی دیگ داشتم نا امید میشدم اخه خیلی درد داشتم بلند شدم با هر توانی که داشتم ورزش ،ماساژ،کیسه اب گرم خودمو اروم میکردم اما نمیشد که آخرش گفتم فقط بیاید بی حسی که از کمر کنید که اپیدوراله ماما اومد گفت یه نیم ساعت تحمل کن میایم که نیم ساعتتش شد یک و نیم ساعت دیگ از تحملم خارج شد وقتی اومد معاینه کرد گفت تو که داری زایمان میکنی دیگ نیاز نداری و دکترمو خبر کردن تا دکتر اومد دیگ با دو تا زور زدن بچم بدنیا اومد خودمم باورم نمیشد که یهو از چهار سانت رسیدم به ده سانت فقط یاری امام علی و حضرت زهرا و اهل بیتش بود که من تونستم راحت زایمان کنم ❤️😍
مامان پناه💞 مامان پناه💞 روزهای ابتدایی تولد
خب خانما تجربه زایمان طبیعی من!!!
اول از همه بهتون میگم هر روشی که خودتون دوست دارید برای زایمان برید
من تا دقیقه نود سزارین میخواستم هیچکس قبول نکرد ولی خداروشکر الان از طبیعی هم راضیم
من از ۲۲ آبان درد داشتم ولی نرفتم
۲۴ م دردام خیلی خیلی ناجور شد‌
که رفتم بیمارستان ساعت ۲ و نیم ظهر چکم کرد گفت ۲ سانتی احتمالا ترخیص بشی معاینه تحریک انجام داد که درد نداره
دیگه نشستم توی سالن که شد پنج و نیم رفتم گفت چهار سانتی و نامه بستری داد
ساعت ۶ و نیم وارد زایشگاه شدم
دردام بیشتر و بیشتر شد
رفتم توی اتاق زایمان که ماما همراه هم هم اومد شروع کردم باهام صحبت و اینا یک ساعت بعد شدن ۵ سانت و برام سرم فشار زدن شروع کردم ورزش که بعد حدود یک ساعت و نیم دکتر اومد گفت باورت نمیشه هشت سانته و کیسه آبم و زد و منم دیگه دردام مداوم شد که بهم گفت زور بزن زمانی که دردا میااااد من یه کم همکاری بد بود چون واقعا ترس داشتممم از این قسمت و اما یهویی با کمک دکتر و فشار روی شکمم دخترم به دنیا اومد کههه من از لحظه تولد ترس داشتم اصلا بی درد ترین قسمت بود انگار اون لحظه تمام دنیا بهم دادن شکممم‌ یهویی خالی شد 🙂و اینم بگممممم اصلا برش و بخیه درد نداره اصلاااااااا من برای این موضوع هم ترس داشتم فقط بعد زایمان خوب بهشون رسیدگی کنید ❤️اینم از تجربه زایمان طبیعی من❤️
مامان سامیار💙 مامان سامیار💙 ۴ ماهگی
دیگ خیلی دردام عجیب بود اصلا نمیتونستم تحمل کنم مثل دیوونه ها شده بودم حالم بد بود دوست داشتم بلند شمممم خیلی خراب بودم اومدن معاینه کردن ۳ ونیم سانت بودم ساعت ۱۲ ظهر دیگ دیدن خیلی خرابم اپیدورال زدن برام که هم وقتی دارو وارد کمرم شد خواب عجیبی اومد سراغم در حد یه ربع هن خوابیدم ولی خب گه گاهی هم درد داشتم که دیگ سوزش خیلی خیلی کمی شده بود
بلند شدن به ورزش کردن با ماما همراهم نزدیک یک ساعت ورزش کردم و معاینه شدم شده بودم ۶ سانت ساعت ۲ ظهر و خب باز دردام شروع شده بود و یکم تحمل کردم وقتی باز غیر قابل تحمل بود یه دوری دیگ اپیدورال گرفتم و باز ورزش کردم ولی خی این دفعه دردام سکزشی نبود شدتش کم شده بود فقط ولی تند تند دردم می‌گرفت
دیگ ساعت ۳ونیم معاینه شدم ۹ سانت بودم و سر بچه هم پایین بود و خب به باسنم فشار و زور میومد همش حس دسشویی داشتم و بشدت درد داشتم ولب خب حس میکنم اگر اپیدورال نبود دردام بیشتر بود دیگ با هر توانی که داشتم زور میزدم وقتی سر بچه قشنگ اومد پایین و دیده می‌شد بردنم رو تخت زایمان و خب با دو تا زور ساده پسرم و بغل گرفتم 🥰😍
پارت ۲
مامان یزدان مامان یزدان روزهای ابتدایی تولد
خانما این تجربه زایمان منه با امپول فشار بیاین بگین ببینم شما هم مث من اینقد زور زدین؟؟
من ساعت ۶ عصر بستری شدم سرم زدن تا ساعتای ۹ اینا درد خاصی نداشتم تا ۱۰ یک کم انقباض داشتم. ساعت ۱۰ که انقباضم بیشتر شد دکتر اومد و کیسه ابمو پاره کرد. دردام بیشتر میشد با فاصله بیشتر مثلا ۵ دقه یه بار. تا ساعتای ۱۲ قابل تحمل بود ۱۲ به بعد دیگه نمیتونستم تحمل کنم خیلی درد داشتم ولی ورزش میکردم اپیدورال نزدن چون سربچه پایین نیومده بود یه امپول تو سرمم زدن که خواب اور بود ولی دردمو کم نکرد فقط گیج خواب بودم . چند بار اومدن سر بچه رو تحریک کردن. ساعت یک به بعد. دیگه فقط اومدن و گفت زور بزن. چشمت روز بد نبینه موقعی که درد داشتم باید زور میزدم . توی هر انقباض سه تا زور میزدم جوری که ببخشید مقعدم داشت پاره میشد از شدت فشار. منی که خجالت میکشیدم میگفتم دازه مدفوعم میاد دکتره میگفت منم ازت همینو میخوام ینی زورات خوبه. خلاصه زور اول یه کم درد داشت ولی دومی و سومی انگار با زور زدنم دردا هم میرفت بیرون. خلاصه اینقد زدم که مقعدم هنوز درد میکنه.😂 اون وسطم فقط میپرسیدم بچم کی میاد. میگفتن ساعت ۲ و نیم منم چشمم به ساعت بود که دو نیم بشه. بعد ساعت ۲ و ربع رفتم اتاق زایشگاه و با چند تا زور که واقعا باهرکدومش چشام سیاهی میرفت بچم دنیا اومد و بهترین حس دنیا شد
مامان محمد حسن👶 مامان محمد حسن👶 ۴ ماهگی
سلام مامانا منم بعده ۹ ماه انتظار بعده کلی درد و سختی زایمان کردم 😍🥲
همونجور که تو تاپیک قبلی گفتم قرار بر این بود سزارین بشم ولی رفتم بیمارستان و اونجا ماماها و دکترم معاینه کردن و گفتن طوری نیست از پایین لگن جا داری و شانستو امتحان کن من دو سانت بودم ساعتای یک ماما کیسه آبمو پاره کرد و کم کم دردایه من زیاد شد درداش میگرفت و ول میکرد برای من مثه درد پریودی بود و شدتش فقط بیشتر بود
از ساعت ۱ تا یه ربع ۴ درد کشیدم و ۴ سانت شدم اونزمان بهم اپیدورال زدن در عرض ربع ساعت دردام افتاد و تونستم از تخت بیام پایین
بعده نیم ساعت ماما معاینه کرد و گفت ۹ سانتی منم شروع کردم به کارایی که ماما میگه و راه و زور زدم به روشهایه مختلف ولی همونجور که گفتم بودم اون استخون لگن مانع از این میشد سرش بیاد پایین ساعت ۶ رفتم اتاق زایمان و ۶ و نیم بعد از کلی زور بالاخره بدنیا اومد اما بدترین چیز این بود که بچه از بس تو کانال زایمان بود وقتی بدنیا اومد نفسش رفته بود و انگار پنح دقیقه مرده بود 😪خیلی لحظه بدی بود و هم دکترم هم ماما ایقدر تلاش کرد تا بالخره صدای گریشو شنیدم😊خدا برای هیچ کس این لحطه رو نیاره
بعدشم دکتر اومد بخیه زد و تا الان که ۲۴ ساعت گذشته خونریزیم کمتر شد ولی درد بخیه ها خیلی بده و نمیتونم بشینم نمیتونم بگم طبیعی بده چون سزارینو تجربه نکردم و استخون لگنه من مشکل داشت ولی میتونم بگم اپیدورال بهترین تجربه بود
ان شاءالله همه مامانا به سلامتی زایمان کنن🥲🥲
مامان آنیسا و یسنا مامان آنیسا و یسنا ۳ ماهگی
خانمایی که پا به ماه هستین بیاین براتون از زایمان طبیعیم بگم من روز پنجشنبه ۴/۵رفتم بیمارستان برا ان اس تی طبق پریودم دیگه چهل هفته کامل بودم ولی طبق ان تی ۳۹هفته و ۴روز از شانس خوبم اون روز دکتر خودم شیفت بود اول ماما معاینه کرد گفت یه فینگری نمیشه با آمپول فشار زایمان کنی دکتر خودم اومد گفت بزار منم معاینه اش کنم با معاینه ی تحریکی دهانه رحمم رو دو فینگر کرد که خیلی درد داشت گفت باید بستریش کنید دهانه رحمش یک سانت نیست دو سانته و چون ۴۰هفته است پس بستری بشه من ساعت ۸شب روز پنجشنبه بستری شدم و آمپول فشار بهم وصل کردن ولی هیچ دردی نداشتم و هرچی معاینه میکردن دهانه رحمم همون دو سانت بود تا صبح دکترم بهم آموزشای باز شدن رحم رو میگفت ولی هرچی تلاش کردم درد زایمانم شروع نشد دیگه روز بعد که دکتر بعدی شیفت رو تحویل گرفت دوز دارو رو بیشتر کرد و من بلاخره از ساعت ۱۰دردم شروع شد ولی خیلی کم و با فاصله ی دو دقیقه ای کم کم دارو اثر میکرد و تا ساعت دوازده کیسه ی آب بچه پاره شد من با انقباض هام زور زدم و بچه هم کمک کرد تا کیسه ماره بشه ساعت دوازده بود دردای شدید شروع شد هربار دو سه تا نفس عمیق میکشیدم و یه زور محکم میزدم ساعت یک و نیم زایمان کردم و این درد سخت تبدیل شد به یک شادی از ته دل وقتی دخترم رو دیدم همه دردام از یادم رفت ۵/۵/۱۴۰۳
مامان امیر حسین مامان امیر حسین ۵ ماهگی
سلام مامانا من دیروز درد داشتم زیر شکمم و کمرم یکم درد میکرد ساعت شیش صبح رفتم خونه مادرم تا ساعت ۱۰ درد کشیدم بعد رفتم بیمارستان اونجا معاینه شدم گفت سه سانت دهانه رحمت باز شده بستری شدم اینقدر درد کشیدم بعدش یه سیخ پلاستیکی زد کیسه آبم پاره شد بعد گفت هر موقع دردت زیاد شد بشین زور بزن تا سر بچه بیاد پایین منم همین کار رو میکردم اما فایده نداشت دو ساعت زور زدم تا بلاخره منو بردن اتاق زایمان اونجا برام برش دادن یه نفر محکم با دستاش رو شکمم رو با تمام زور فشار میداد تا سر بچه اومد بیرون بچه شروع کرد به گریه کردن بعد بچه رو بردن که تمیز کنن بعد از اون شکمم رو فشار میدادن تا جفت بیاد بیرون نزدیک به ۱۰ بار فقط شکمم رو فشار دادن چون جفتم تیکه تیکه شده بود هعی دست مینداختم در بیارن یه تیکه آخر جاموند گفتن همراه خونت میاد بیرون بعدش ۱ساعت فقط خانومه داشت بخیه ام میکرد تا ساعت ۶ رفتم بیرون بعد بخیه هم اومدن دیدن که جایی که بخیه زدن ورم کرده یه دارویی زدن بهم که جای بخیه هام می‌سوخت ولی بلاخره به هر سختی بود زایمان کردم اینم از جوجه من 🥺💖
مامان کایرا مامان کایرا روزهای ابتدایی تولد
پارت اول
ساعت ۱۱ شب بود که با دکترم تلفنی صحبت کردم طبق تمام سونو گرافی ها ۴۱ هفته بودم که گفت هرچه زودتر باید امشب بستری بشم شوهرمو و مامانمم و هل شدن و نمیدونم چیا اماده کردم و رفتیم بیمارستان که از شانس من دکتر دستش شکسته بود و ارجاعم دادن بیمارستان دیگه به زور رفتم اون بیمارستان ساعت ۱ تحویلم گرفتن و منو بردن زایشگاه معاینه کردن و گفتن یک سانت باز شدم برام سوند گزاشتن که کیسه ابم پاره شه که ساعت ۶ صبح بود سوند پر شد و بهم قرص فشار دادن که دردام شروع بشه کمکم شروع میشدن که دکتر گفت سه سانتی و تا ظهر زایمان میکنی خیلی شکمم سفت شده بود و دردام مثل درد پریودی بود ساعت ۹ صبح ماما اومد و کیسع اب اصلیو پاره کرد و منم همچنان دردم مثل درد پریودی بود ولی فاصله کم که ساعت ۱۲ اجازه دادن مامانم بیاد پبشم به خاطر اینکه سنم کمه مامانم خیلی مالشم میداد تا ساعت سه و نیم که همه قطع امید کردن که زایمان کنم و مامانم رفت پایین من دردم هنوز مثل پریودی بود که ماما اوند واسه معاینه گفتم نمیزارم من ۴سانتم به زور معاینم کرد و گفت من سرشو میبینم اگه میخوای زایمان کنی زور بزن و رفت منم شروع کردم بع زور زدن هرچی ماما رو صدا میزدم نمیومد که گفتم سرش اومده که ماما گفت وایی زود بریم اتاق زایمان که من دردام تموم شد که تا دکتر لباس پوشید و منم یه زور زدم که سر بچه اومد من ساعت ۴ و ربع فارغ شدم انشاالله همتون مثل من زایمان راحتی داشته باشد جفتو خارج کرد و ۳ تا بخیه خوردم
مامان باقلوا مامان باقلوا ۲ ماهگی
#تجربه زایمان
#پارت ۳

بعد زدن کیسه آب دیگه دردام شدید شد، بعضی جاها از عمق وجودم جیغ می‌کشیدم، انقباض های طولانی و دردای خیلی شدید، بهم گفتن الان اپیدورال بزنیم گفتم نه یه ذره دیگه صبر میکنم، اما ازشون خواستم برام گاز بی دردی بیارن، دیگه دردا خیلی خیلی داشتن وحشتناک می‌شدن و موقع انقباض از گاز استفاده میکنم، از یه جا به بعد دیگه حس میکردم دارم کم میارم اینقدری که جیغ میزدم که سزارینم کنین یا لااقل برام اپیدورال بزنین که ماما اومد معاینه کرد گفت نه سانتی یکم دیگه تحمل کنی بچه دنیا میاد
همراه با هر انقباض باید به سمت عقب فشار می‌آوردم، از یه جایی به بعد دیگه دست خودم نبود ناخودآگاه فشار میومد به عقبم که یهو ماما بخش گفت دیگه فشار نیار که پاره میشی ، سریع منو بردن اتاق زایمان و به پزشکم زنگ زدن چون داشت سزارین میکرد
اما من دست خودم نبود و خیلی بهم فشار میومد، اینقدری که داشتن آماده میشدن اگر دکتر نرسوند خودش رو سریع از طبقه بالا به پایین خودشون برش بزنن که دکترم سریع رسید و بی حسی رو زد و برش زد، گفت یه زور بزن بچه بیاد بیرون
که زور آخر رو زدن و پسر قشنگم رو گذاشتن بغلم 🤭😍
مامان مهدیار مامان مهدیار ۸ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی من تو بیمارستان نجمیه تهران :
تو ۴۰ هفته و دوروز با نامه دکترم بستری شدم ساعت ۶ صبح بیمارستان بودم کارامو کردم معاینه شدم نیم سانت باز بودم بعد رفتم تو اتاق لیبر که یه تخت بود و وسایل ورزش و حموم اینا تخت زایمان فقط خودم بودم همراه خانوم میتونستم داشته باشم مامانم اومد آمپول فشار زد برام ساعت هفت و بیس دیقه صبح
دیگه بعد یه ربع کم کم دردام شروع شد یه ربع یه بار میگرفت ول می‌کرد ساعت ۹ صبح شدم دو سانت
ماماهمراهم گرفته بودم گفت ۴ ۵ سانت شدی من میام
دیگه پاشدم را رفتم ساعت ده صبح معاینه شدم بچه اومده بود تو لگن کیسه ابمو پاره کرد بعدش پاشدم ورزشامو توپ اینارو شروع کردم از ساعت ده تا ساعت یازده دردای وحشتناک داشتم که داشتم میمردم مامانم از اه و ناله من گریش گرفته بود ساعت یازده فول شدم ماماهمراهمم بود یکم ماساژ اینا داد یهو گفت فول شدی فول شدی برو رو تخت زایمان سریع دکتر خودمم مثه برق و باد اومد من دیگه دردام همراه زور بود شیش هفت تا زور زدم و برش داد البته سر کرده بود دیگه بچرو کشید بود ماماهمراهمم به زور من کمک می‌کرد شکممو فشار میداد ضربان قلبشم چک می‌کرد خلاصه پسر ما ساعت یازده ونیم صبح به دنیا اومد
با وجود نیم سانت باز بودن بعدم دکتر بخیه زد با اینکه سر کرد ولی یه کوچولو فهمیدم قبلشم که جفتو کشید بیرون و شکممو فشار اینا داد
سوالی بود در خدمتم
مامان جوجه مامان جوجه ۲ ماهگی
رفتم بیرون و به همسرم گفتن قراره بستری بشم و اونم کلی تعجب کرده بود که الان وقتش نیس هنوز دو هفته مونده ...رضایت نامه  برا بیحسی گرفتن وخداحافظی کردیم و من با کلی استرس رفتم تو اتاق یه نفر دیگه هم بستری بود و میگفتن از روز قبل اونجاس و هنوز زایمان نکرده ...منم ترسم بیشتر شد ولی هنوز دردام قابل تحمل بود
   دستگاهی که برا نوار قلب بود و وصل کردن ساعت نزدیکای چهار بود منم داشت دردام زیاد میشد دوباره معاینه شدم که کیسه ابم پاره شد و دردام بعد از
اون خیلی شدید غیر قابل تحمل شد  اپیدورال خواستم گفتن باید صبر کنی نیم ساعت دیگه زنگ میزنم به دکترت و اگه تایید داد برات میزنیم
ساعت پنج اپیدورالو زدن و اصلا دردی حس نکردم دردامم خیلی کم شد فقط پایین شکمم حالت گرفتگی و انقباضو حس میکردم  مامایی ک اونجا بود میگفت انقباضات خیلی زیاده و حتما یه چیزی خوردی که انقدر زیادن ولی من هیچی نخورده بودم ... یکساعت بعد معاینه شدم که گفتن دهانه رحم کاملا بازه و تا یساعت دیگه زایمان میکنی منم امادگی هرچیزیو داشتم جز این 🤐
  خود ماما هم انگار فهمید خیلی تعجب کردم و گفت خداروشکر کن سریع پیش رفتی من الان سر بچه رو کامل دست زدم  دستشم کنار سرش بوده 🥲
گفت تو انقباض هات زور بزن و خودشم شکممو فشار میداد ...
تا ساعت هفت همینجوری ادامه داشت وبعد بردنم تو اتاق زایمان
دردام داشت برمیگشت که دوباره برام بیحسیو زدن  میگفتن زور زدنت کافی نیس و کلی شکممو فشار دادن که باز حالت تهوع برگشت و بالا اوردم دکترم میگف بالا اوردنت بیشتر کمک کرد تا زور زدنت 😅😑 بعد یک ربع هم بچم به دنیا اومد 🥲