پارت ۴ تجربه زایمان
دیگه اتاق و واسه زایمان آماده کردن و خانم دکتر هم اومد و چند تا ماما هم بودن انقد خوشحال شدم که داره تموم میشه دیگه من فقط داشتم زور میزدم و جیغ یکی از ماما ها شکمم و فشار میداد ک خیلی درد داشت بعد دیگه نفهمیدم چی شد که اون حس خوبه اومد و صدای دختر مو شنیدم و گذاشتنش روی شکمم و منم بغلش کردم و جاتون خالی کلی کیف کردم 😍و بعد که بچه رو ورداشتن گذاشتنش اون طرف و منم فقط چشمم بهش بود فقط اون جایی ک شکمم و فشار میدادن خیلی بد بود درد داشت زیاد خلاصه همون ساعت ۱و نیم زایمان کردم و بخیه هامم یک ساعت طول کشید و تمام مدت من چشمم به دخترم بود و دو ساعت هر یک ربع به یک ربع میومد و شکمم و فشار میداد
بعدشم ک بردنمون بخش و این شد زایمان من

ای وای از این فشار دادن شکم
یعنی چی آخه
شکم اول فشار دادن
شکم دوم ماما آشنا از آب در اومد گفتم فشار نده و بخیه هم نزن
که خدا رو شکر به خیر گذشت
الانم حدود سه سال هست بخاطر ترشح سبز که هیچ دارویی جواب نمیده بار دار نمیشم.
سومی رو خیلی دلم میخاد نمیدونم دور از جون شما چرا خررر ر شدم وهمه سختی‌ها یادم رفته

کجازایمان کردی مبارکه

ای جانم مبارک باشه😍دل منو که حسابی آب کردی دختر🫠🫠🫠🫠

خداروشکر انشالله منم به زودی بتونم زایمان خوبی داشته باشم...
موقع زایمان حالت تهوع نداشتی؟؟؟

چند کیلو بود دنیا اومد ؟؟

بسلامتی عزیزم.بارتو زمین گذاشتی ایشالا همه ما بسلامتی فارغ بشیم و نی نیمو بغل کنیم

چقدربرات خوشحالم که به سلامتی بارداریتوطی کردی مامان قهرمان💚

اینم دختر قشنگم

انشالله این حس خوب و همتون تجربه کنید😘