پارت2
خلاصه ماماهمراهم نیم ساعت بعد اومد روتوپ یکم بشین گاشو کردم موقع دردام، خیلی تاثیرداشت، یکم اسکات زدم، باهام صحبت کرد، یه دارویی بهم زد وکم کم دردام منظم ترشد
کیسه آبم وپاره کرد که دردای اصلی ازاونجا شروع شد، همزمان با دردی که می‌گرفت یه دارویی تو دستم میزد که گفت سریع تر میکنه روند زایمان
دیدم خیلی دردام زیاده، 7،8سانت بودم به دکترزنگ زد، تا دکتراومد دردام خیلی شدید شد
بهم گفت چند تازور خوب بزن ببرمت اتاق زایمان، این دارویی که زده بود اینجوری بود که وقتی دردم می‌گرفت خیلی شدید بود وحالت زووور بهم میداد ولی آروم که می‌شد انگار گیج ومنگ میشدم تو خواب میرفتم انگار زایمان توخواب دارم میبینم😂باز دردا میومد چشمام باز میشد
خلاصه اینقد جیغ داد کردم🤦‍♀️😂 که در توانم نیستت، نمیتونمممم، خدایابسههه، اینقد التماس کردم به دکتر توروخدا ببر برش بزن راحت بیاد بیرون 😂🤦‍♀️
اونم میگفت تا چندتا زور خوب نزنی سرش نیاد گایین نمی‌برم، خلاصه دیگه داشتم میمردم مگه تموم میشد، آخر گفت بریم اتاق زایمان...

۸ پاسخ

خب ادامه 😁😁 لایک کن ادامشو بیا ببینم

چه حسی بود بچتو دیدی🥺

وای دقیقا زایمان منو داری تعریف میکنی خط به خطش و

دقیقا انگار خاطرات منو تو روز زایمانم تعریف کردی😂😂
اون حالتی ک درد قطع میشد ادم انگار تو رویا بود خیلی خوب بود ولی امان از لحظه ای ک باز درد میگرفت

دکترت کی بود عزیزم ؟

😭😭😭

خوب🥺

یا خدا

سوال های مرتبط

مامان همایون مامان همایون ۱ سالگی
قسمت دوم تجربه زایمان طبیعی:
ساعت ۸ صبح ماما همراهم رسید و منم دردام خیلی شدید شده بودن، بهم کمک کرد آب میوه و شربت و خرما و اینا خوردم یکم ماساژم داد و منو برد تو وان آب گرم. یک ساعتی اون تو بودم اونم حواسش بهم بود، گفت واسه اینکه دردات منظم تر بشن یکم سرم فشار بهت وصل میکنم. سرم فشارو که زد دردام خیلی بیشتر شدن و منم از درد داشتم میمردم، اونم موقع دردا ماساژم میداد.
دیگه حدودای ساعت ۱۰ و نیم شدم ۶ سانت گفتم بی حسی میخوام. دکتر بیهوشی اومد تو نخاع آمپولو زد و من آروم شدم اصلا دیگه انقباضا رو حس نمیکردم. ماما هم از موقعیت استفاده کرد و کلی بهم ورزش داد مخصوصا سجده.
دیگه حدودای ساعت ۱۲ اینا بود که احساس زور زدن داشتم ماما هم میگفت هر موقع احساس زور داشتی محکم زور بزن. دکترمم همون موقع اومد کیسه آبمو سوراخ کرد.
دیگه ساعت نزدیکای ۱ بود که دکترم اومد باز معاینه کرد گفت این آماده ی زایمانه، سریع مامای بخش اومد و منم خیلیییی احساس زور داشتم، با ۴ یا ۵ تا زور شدید بچه اومد تو بغلم.
خیلی سعی کردم جیغ و داد نکنم ولی نمیشد 😁 خیلی درد داشت اون زور زدنای آخر، بخیه نگفتن چندتا خوردم ولی کمه خودم نگاه کردم.
دیگه اگر سوالی داشتید بپرسید مامانا ❤️
آواتار مامان دلی مامان دلی دلی ۱ سالگی
عزیزم میشه بگین کدوم بیمارستان رفتین راضی بودین؟
مامان حافظ مامان حافظ ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی

از هفته سی و چهار شکسته بسته ورزش هارو انجام میدادم و این دو هفته اخر تقریبا روز در میون ورزشا رو میکردم
هر روزم یا شربت خاکشیر میخوردم یا دمنوش تخم شوید
دو روز بود لکه بینیم شروع شده بود
دیگه شب اخر هم رابطه داشتم هم شیاف گل مغربی گذاشتم که نصفه شب ساعت سه و نیم کیسه ابم پاره شد و بعدش دردام شروع شد تقریبا هر پنج شیش دقیقه انقباض داشتم
رفتم بیمارستان چهار و نیم صبح با سه سانت بستری شدم و تا ساعت هفت رسیدم به پنج سانت
دردام خیلی داشت شدید میشد که ماما اومد گفت اگه اپیدورال میخای بزنم الان موقعشه
گفتم وریدی نمیشه بزنین گفت خیلی تاثیر نداره اپیدوراله که هشتاد درصد دردو کم میکنه
اول گفتم نه ولی دیدم دیگه تحمل اون دردای اخرو ندارم گفتم اپیدورال بزنن
دکتر بیهوشی اومد به کمرم زد و دردام شد در حد دردای اولیه
دیگه ماما بهم توپ داد و حدود نیم ساعت با توپ ورزش کردم و دردام هم دوباره شدید شد
اومد معاینه کرد و گفت هشت سانتی یکم دیگه فول میشی
یکم دیگه با توپ ورزش کردم و فول شدم و البته دردای اخرش واقعا شدید بود یه دوز دیگه بهم بی دردی زد و رفتم اتاق عمل ساعت نه و نیمم پسرم با دو سه تا زور شدید خداروشکر به دنیا اومد😍🥰

هم دکترم هم ماما خیلی راضی بودن و میگفتم خیلی خوب بود زایمانت
امیدوارم همه مامانا بچه هاشون به سلامت و راحت بدنیا بیان
مامان جانان و آیهان مامان جانان و آیهان هفته سی‌وهشتم بارداری
خیلی حوصلم سر رفته بود همش میپرسیدم دردش همینه ؟ پس  چرابه دنیا نمیاد،  همه ی این مراحل درد خیلی کمی داشتم و راه میرفتم و دکترم وقتی میدید هنوز میخندم و ریلکسم  میگفت من برم یکم بخوابم تو حالاها نمیزایی 😅
منتظر بودم تا ساعت 12 شب که دردای شدید پریودی شروع شد  ، خیلی خوشحال بودم چون ماما میگفت دردش همینه دیگه منتظر چه دردی هستی ؟؟

بعدش یک دستگاه بهم وصل کردن که انقباض ها رو با عدد نشون میداد و دردام که شروع میشد  فقط چشمم به اون عددها بود چون بالا که میرفت دردا زیاد میشد و یکدفعه باز پایین میومد و دردا کم میشد و استراحت میکردم ( نمیگم دردش کم بود ولی تو اوج درد بازم قابل تحمل بود.   شایدم به خاطر قرانی که میخوندم بود ، ۱۰۰۰ بار سوره ی والعصر و خوندم تو زایشگاه که خیلی آرومم میکرد و شنیده بودم زایمانو راحت میکنه   )

راستی اتاق دردم دقیقا کنار اتاق زایمان بود و همه ی جیغ و دادا رو میشنیدم ولی وقتی خانوما زایمان میکردن از اتاقم رد میشدن  میپرسیدم همه میگفتن  راحت بود و این خیلی دلگرمم کرده بود و کلا دیگه ترسی نداشتم
مامان اقا امیرمهدی🩵 مامان اقا امیرمهدی🩵 ۳ ماهگی
پارت ۹
یه چیز پلاستیکی کرد داخل و یهو یه آب شدیدی ازم خارج شد پرسیدم این چیه گفت کیسه آبته ... کل تخت خیس شد
سریع منو بلند کرد برد تو اتاق زایمان و زنگ زد به بادی که بیاد
بعد پاره شدن کیسه آبم خیلی بیقرار بودم از یه طرفم اتاق روبرویی داشت زایمان میکرد جیغای وحشتناک میزد باعث شد منم حساس بشم ... یکم ناله کردم وقتی میگرفت ... به دکتره گفتم اپیدورال دارید گفت نه گفتم میشه یچیزی بزنید دردام کمتر بشه؟ گفت باید پنج سانت بشی ده دیقه درد کشیدم اومد معاینه کرد گفت پنج سانت شدی گفتم توروخدا مسکن بزن
همون موقع خانوم بادی رسید لباسشو عوض کرد اومد پیشم
منم گیج خواب بودم بشدت ولی درد داشتم خیلی زیاد
بادی گفت سجده شو رو تخت و لگنتو بچرخون تا سر بچه درست قرار بگیره
اون دکتره هم گفت دردت شروع شد بهم بگو مسکنو بزنم
دردم که گرفت بادی میگفت تند تر لگنتو تکون بده کمرتو بده داخل اون خانومم مسکنو زد توی رگ دستم اروم اروم
دردام تغییری نکرد ولی گویا خواب آورد بود باعث شد از خستگی رو حالت گیجی باشم و نفهمم دردام چقده
تا هفت سانت حالت سجده موندم که معاینه کرد گفت نرگس میتونی بریم دوش بگیری؟ گفتم اره اتفاقا بهش نیاز داشتم
خودمم دسشوییم گرفته بود
کمکم کرد رفتم دسشویی کردم
مامان کایرا مامان کایرا روزهای ابتدایی تولد
پارت اول
ساعت ۱۱ شب بود که با دکترم تلفنی صحبت کردم طبق تمام سونو گرافی ها ۴۱ هفته بودم که گفت هرچه زودتر باید امشب بستری بشم شوهرمو و مامانمم و هل شدن و نمیدونم چیا اماده کردم و رفتیم بیمارستان که از شانس من دکتر دستش شکسته بود و ارجاعم دادن بیمارستان دیگه به زور رفتم اون بیمارستان ساعت ۱ تحویلم گرفتن و منو بردن زایشگاه معاینه کردن و گفتن یک سانت باز شدم برام سوند گزاشتن که کیسه ابم پاره شه که ساعت ۶ صبح بود سوند پر شد و بهم قرص فشار دادن که دردام شروع بشه کمکم شروع میشدن که دکتر گفت سه سانتی و تا ظهر زایمان میکنی خیلی شکمم سفت شده بود و دردام مثل درد پریودی بود ساعت ۹ صبح ماما اومد و کیسع اب اصلیو پاره کرد و منم همچنان دردم مثل درد پریودی بود ولی فاصله کم که ساعت ۱۲ اجازه دادن مامانم بیاد پبشم به خاطر اینکه سنم کمه مامانم خیلی مالشم میداد تا ساعت سه و نیم که همه قطع امید کردن که زایمان کنم و مامانم رفت پایین من دردم هنوز مثل پریودی بود که ماما اوند واسه معاینه گفتم نمیزارم من ۴سانتم به زور معاینم کرد و گفت من سرشو میبینم اگه میخوای زایمان کنی زور بزن و رفت منم شروع کردم بع زور زدن هرچی ماما رو صدا میزدم نمیومد که گفتم سرش اومده که ماما گفت وایی زود بریم اتاق زایمان که من دردام تموم شد که تا دکتر لباس پوشید و منم یه زور زدم که سر بچه اومد من ساعت ۴ و ربع فارغ شدم انشاالله همتون مثل من زایمان راحتی داشته باشد جفتو خارج کرد و ۳ تا بخیه خوردم
مامان هاکان مامان هاکان ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۱

چهارشنبه ساعت7عصر بود که من خیلییی خفیف درد پریود داشتم اینم بگم که رحمم از دوهفته قبل2سانت باز بود و روز قبلش هم رفتم دکتر معاینه کرد3سانت بودم خلاصه که هر بیست دقیقه یه بار درد خفیف میگرفت که بینشون بعضیاش یکم دردش زیاد بود ساعت 11ینا بود که من زنگ زدم مامانم اومد خونمون هنوز دردام زیاد نشده بود اون موقع ها تا ساعت2منتظر موندم دیدم دردام یکم بیشتر شد شوهرمو بیدار کردیم رفتیم بیمارستان اونجا نوار قلب گرفتن گفتن انقباض ندارم و اینا درد زایمان نیست ماه درده🤦🏻‍♀️برگشتیم خونه من دردام داشت بیشتر میشد اما قابل تحمل بود نفس عمیق میکشیدم تو خونه راه میرفتم دیگع دردام هر5دقیقه میگرفت بازم صبر کردم چون میدونستم که اگه برم بستری نمیکنن ساعت6صبح بود که دردم زیاد شد زودی حاضر شدیم رفتیم بیمارستان اما این بار رفتم بیمارستان شخصی اونجا قشنگ منو پایین گذاشتن رو ویلچر بدون هیچ اذیتی بردن طبقه2بخش زایمان خیلی خوب رسیدگی کردن ولی من تا رسیدم اونجا دردام قط شد گفتم الان اینم میگه درد زایمانه😂خلاصه سوال هارو پرسیدن بعد ازم نوار قلب گرفتن که و معاینه کردن گفتن4سانتم بعد معاینه من خونریزی کردم اما نه زیاد بعدش دیگه دردام بازم شروع شد کارای بستریمو کردن بهم لباس دادن بازم نوار قلب گرفتن من دیگه دردام داشت بیشتر میشد مخصوص واسه خودمم یه پرستار داده بودن فقط اون میومد معاینه میکرد دکترمم رسیده بود اونم اومد معاینه کرد گفت خیلی خوبه رفت تو همون بیمارستان عمل سزارین انجام بده گفت تو هروقت رفتی واسه زایمان من سریع میام نگران نباش ساعت9:۳۰بود
مامان امیرسام❤️دلارام مامان امیرسام❤️دلارام روزهای ابتدایی تولد
پارت دوم
آهرش نوار خوب نبود بستریم کردن یه ماما داشتم خیلی معاینه تحریکی انجام میداد برام که سریع دهانه رحمم باز بشه آمپول فشار هم بهم زدن آمپول فشار خیلی بد بود دردام و شدید شدید کرد از ساعت هشت بستری شدم تا نه خوب بود درام از وقتی سوزن فشار زدن به شدت دزدان زیاد شد
از ساعت نه تا ده دردام خیلی بد بود مامانم با روغن کمرو ماساژ میداد تار آورم بشه همین ماساژ و کیسه اب گرم خیلی جوابه
بعد دکتر می‌گفت تا ساعت 12 الا 1 نصف شب زایمان می‌کنی و گفت هر موقع فشار به عقبمخ اومد صداش بزنم منم یهو ساعت 10و ربع دزدان شدید بود و مثل فشار سریع اومد معاینه کرد و تعجب کرد گفت فولی برو تا بریم برا زایمان همه چی آماده کرد و رسید به قسمت زور زدن گفت زور بزن اولش نمی‌تونستم بعد انگا. مدفوع داشتم. اصلا انگار یکی جای من زور میزد هر چی زور داشتم و زدم تو مقعد اول یکم مدفوع اومد بعد سر بچه گفت آفرین سر بچه رو دارم میبینم بعد در حد سوزش حس کردم اینم بگم قرار بود برش پرینه بزنه می‌گفت چون 20 سالته اگه نزنم داغون میشی ولی من پرینه ام نرم بود بدون برش البته بماند خودش یکم پاره شد 🤦 ولی خوب چهار تا بخیه بیرون چهار تا بخیه داخل سوزن سری هم اصلا نزد 😭 خیلی درد داشت بخیه هر چی هم التماس میکردم بزنه می‌گفت فرقی نداره🤕
مامان محمد ایلیا مامان محمد ایلیا ۴ ماهگی
پارت دو تا ساعت هشت صبح درد میکشیدم ولی قابل تحمل بود بد بزور مامانم رفتم بد معاینه شدم گفت چهارسانت بازی رحمتم خیلی نرم شده بستری بشو تا کارا بستریم کردم رفتم اتاق زایمان شد ساعت نو گفتن نیاز ب امپول فشار نداری یگ سرم تقویتی زد بهم گفت راه برو نیم ساعتی را رفتم بد اومد کیسه ابمو پاره کرد ولی درد نداشتم زیاد هی ول میکرد میگرفت بد دوبار اومد معاینه کرد گفت شدی شیش باز یکم راه رفتم دوبار معاینه کرد گفت شدی هفت هشت وقتی درد داری زور بزن من بازم دردام قابل تحمل بود باز معاینه کرد گفت نو شدی زور بزن از نو سانت ب بد دردام خیلی شد دیگ هرچی زور میزدم رحمم تنگ بود باز نمیشد پارع کرد باز گفت زور بزن منم چون بی دردی بهم زده بودن گیج بودم و زیر اکسیژن بودم بد میگفت سرش دیده میشه زور بزن منم نمیتونستم بد یکی اومد شکممو فشار میداد یکی از پاین رحممو باز میکرد بد بچه اومد بیرون ک ساعت یک نیم بود کلن من چهار ساعت درد کشیدم اونم قابل تحمل بود فقط اخرش درد داشت و الان بخیه هام درد میکنه و خیلی ب دردش ارزش داشت اینم از ترحبه من ایشالا همه مثل من زایمان راحتی داشته باشین