۹ پاسخ

الحمدلله که حال جفتتون خوبه
من فقط به این فکرمبکنم خدایی نکرده اگه نی نی نیازبه اکسیژن داشت یاخودت خونریزی میکردی وسایل مورد نیاز داشتن؟دستگاهاکسیژن و …

عزیزم نمیترسیدی خونه کثیف بشه من همش ب فکر اینم😶😑🤦‍♀️

چقدر خوب واقعا

عزیزمممم 😍😍

خب همه جایه بچتو میذاری جز چشماش همونک بذار ببینیم دگ

خدا حفظش کنه برات

من خیلی خیلی از زایمان میترسم،دو هفته پیش رفتم دکتر گفت دور سر جنین ۲ هفته🥺 کوچیکتر گفت میکروسفالی و منم خیلی خیلی نگران و استرس و گریه این هفته رفتم میگم زایمان چه کنم سزارین بشه میگه بخاطر بچه عقب مونده میخوای خودتو ناقص کنی🥺 مگه به سالم و عقب مونده بودن من حتی از سزارین هم میترسم میدونم توانش ندارم تورو خدا تو الان پاکی برام دعا کن دخترم سالم باشه حال من و همسرم بدجور خرابه دردمونو به هیچ کس نمیتونیم بگیم

ماشاالله به شما ونی نی، زایمان طبیعی با وزن زیاد نی نی هم بعد سزارین میشه انجام داد؟؟

خوب بقیش

سوال های مرتبط

مامان تیام مامان تیام روزهای ابتدایی تولد
مامان نی نی(لیا🍓) مامان نی نی(لیا🍓) ۶ ماهگی
پارت2
خلاصه ماماهمراهم نیم ساعت بعد اومد روتوپ یکم بشین گاشو کردم موقع دردام، خیلی تاثیرداشت، یکم اسکات زدم، باهام صحبت کرد، یه دارویی بهم زد وکم کم دردام منظم ترشد
کیسه آبم وپاره کرد که دردای اصلی ازاونجا شروع شد، همزمان با دردی که می‌گرفت یه دارویی تو دستم میزد که گفت سریع تر میکنه روند زایمان
دیدم خیلی دردام زیاده، 7،8سانت بودم به دکترزنگ زد، تا دکتراومد دردام خیلی شدید شد
بهم گفت چند تازور خوب بزن ببرمت اتاق زایمان، این دارویی که زده بود اینجوری بود که وقتی دردم می‌گرفت خیلی شدید بود وحالت زووور بهم میداد ولی آروم که می‌شد انگار گیج ومنگ میشدم تو خواب میرفتم انگار زایمان توخواب دارم میبینم😂باز دردا میومد چشمام باز میشد
خلاصه اینقد جیغ داد کردم🤦‍♀️😂 که در توانم نیستت، نمیتونمممم، خدایابسههه، اینقد التماس کردم به دکتر توروخدا ببر برش بزن راحت بیاد بیرون 😂🤦‍♀️
اونم میگفت تا چندتا زور خوب نزنی سرش نیاد گایین نمی‌برم، خلاصه دیگه داشتم میمردم مگه تموم میشد، آخر گفت بریم اتاق زایمان...
مامان سوشیان مامان سوشیان ۳ ماهگی
ساعت 8ونیم ماما گفت بریم اتاق زایمان رفتیم و واسم امپول فشار رو زد تو سروم. و دستگاه نوار قلب و انقباض رو واسم گذاشت بعد یک ساعت دستگاه رو چک کرد میگفت درد داری میگفتم ن میگفت دستگاه داره نشون میده ک درد داری گفتم ندارم این لحظه گوشیم دستم بود و داشتم سوره انشقاق میخوندم کم کم بعد چند دقیقه و بالا بردن دوز امپول و سروم دردام شروع شد میتونستم تحمل کنم هر 20دقیقه یک ربع بود کم کم شدن هر 5دقیقه در صورتی ک تو اوج دردام منو معاینه کرد و من یک سانت بودم موقع دردام میگفت معاینه کنم بهتره دهانه رحم تحریک میشه ولی من با معاینه کردن دردام خیلی زیاد میشد و ماما با روغن بادام شیرین کمرم و شکمم ماساژ میداد کشاله رونام و رونام و کف پاهام مرتب ماساژ میداد بعد 3ساعت درد کشیدن من تازه 2سانت شده بودم دکترم اومد و معاینه ام کرد گفت رو به سه سانتی به ماما گفت هر لحظه 6سانت شد خبر بدین بیام ک این زود زایمان میکنه من از 8تا 12ونیم تازه شده بودم 4سانت ولی نمیدونم بخاطر امپول بود دردام وحشتناک بود هر دو دقیقه میگرفت فقط میگفتم مادر کجایی مردم😂😂😂
مامان هامین مامان هامین ۵ ماهگی
پارت ۲

خب خلاصه من اون شب رو گذروندم و خوابیدم از فردایی صبح یکشنبه تقریبا دردای خیلی جزئی پریودی داشتم که شروع شده بود
و خب قطع‌و وصل میشد و کاملا قابل تحمل بود شب که شد یکم دردام بیشتر شد جوری که تاصب هر بیست‌ دیقه بیدار میشدم و تند تند باید پهلو به پهلو میشدم دردم بیشتر شده بود ولی خب قابل تحمل بود صبح دوشنبه بیدار شدم و تا ظهر هی دردام داشت شدت پیدا می‌کرد جوری که وقتی می‌گرفت به خودم میپیچیدم یکم و زمانی که قطع میشد نفس راحت میکشیدم دیگه عصری رفتم یکم هرجور بود خوابیدم ولی بخاطر دردام هی بیدار میشدم ساعتای ۵ غروب اینا بود که دیگه دردا هی بیشترو بیشتر میشد
گفتم برم حموم تو لگن آب گرم بشینم دردام اروم‌ شه رفتم یه نیم ساعتی نشستم واقعا تاثیر داشت دردامو اون لحظه تسکین میداد
دیگه ساعت ۷ غروب از حموم اومدم بیرون
یکم گذشت دیدم نه دردام خیلی داره بیشتر میشه به مامانم گفتم اگه دردام قابل تحمل نبود شب بریم بیمارستان
که دیگه هرچی می‌گذشت واقعا برام قابل تحمل نبود و بزور میتونستم راه برم دیگه ساعتای ۸ بود دیدم واقعا نمیتونم بیشتر‌ از این تحمل کنم آماده شدیم بریم بیمارستان
تا رسیدیم بیمارستان ساعت نزدیکای ۹ شب بود
من ۹ شب روز دوشنبه ۲۸ خرداد بخاطر دردام که داشت شدت پیدا می‌کرد رفتم بیمارستان
خب خلاصه رسیدیم من گفتم که درد دارم‌ و اینا گفتن برو معاینه کنیم ببینیم شرایطتت‌ چجوریه




پارت ۱ تو کامنتای تاپیک قبلیه....