سوال های مرتبط

مامان سید‌ علی👼🏻🤍 مامان سید‌ علی👼🏻🤍 ۴ ماهگی
"تجربه بارداری🤰🏻و زایمان👩🏻‍🍼"
"قسمت شانزدهم👼🏻"

حس کردم شدیدا دسشویی دارم به مامام گفتم و کمکم کرد تا دسشویی برم با همون سِرُمی که بهم وصل بود رفتم دسشویی و وقتی اومدم گفت بازم بشین رو توپ
خونایی که ازم میومد خیلی رو اعصابم بودن🥲
دوباره دردام شدیدتر شد و منم توکل کردم به خدا و محکم تا میتونستم بپر بپر میکردم دیگه یه جاهایی گفتم نمیتونم میخوام برم رو تخت🫠
مامام گفت یکم دیگه رو توپ باش عالی پیش میری
یکم دیگه هم تحمل کردم و رفتیم رو تخت
موقع دردا سعی میکردم داد نزنم که گلو درد نشم و فقط نفس عمیق میکشیدم به جای داد زدن(توصیه میکنم حتما حتما حتما تکنیکای تنفسی موقع زایمان رو از یوتیوب یا گوگل یاد بگیرین چون خیلییییی موثره)❤️
رو تخت دراز کشیدم و موقع دردا مامام میگف نفس عمیق بکش و وقتی درد داری بگو من نقاط فشاری رو برات ماساژ بدم
موقع دردا بهش میگفتم و اون نقاط فشاری رو میگرفت مث ساق پاهام و دردام خیلی اروم میشد
مامام گفت خب بسه حالا به حالت سجده شو و وقتی درد داری خودتو تاب بده و وقتی درد نداری عقب جلو شو(یکی از سختتت ترین قسمت ها برام همین حالت سجده بود ، واقعاااا به زور تحملش میکردم و بعضی جاها مخصوصا موقعی که دردام شروع میشد خیلییی درد داشت😅)
هعی میخواستم پاشم ولی مامام نمیزاشت و میگف یاسمن جان ادامه بده تو میتونی منم زود خر میشدم ادامه میدادم😂 و فقط میگفتم یازهرا🥲
مامان فاطمه‌خانوم❤️ مامان فاطمه‌خانوم❤️ ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی

پارت۲
دیگه سریع وسایلمو برداشتم رفتیم بیمارستان توی آسانسور بیمارستان هم یه دفعه یه عالمه آب ازم ریخت و رفتم زایشگاه گفت کیسه آب پاره شده ولی هنوز ۲سانت بازی بخواب که ساعت ۷صبح آمپول فشار تزریق کنیم جون داشته باشی برای زایمان زور بزنی 😁
ساعت ۷صبح آمپول فشار تزریق شد ساعت ۹صبح تازه ۵سانت شدم با ورزش و ماساژهایی که ماماهمراهم میداد دردام یکم آروم میشد و بعد اینکه ۶سانت شدم آمپول پتدین که آرام بخش هست تزریق کردن و اینکه از اینجا به بعدش یکم سخت شد دردا شدید شد ساعت ۱ظهر ۱۰سانت فول شدم و رفتم توی اتاق زایمان که هرچی زور میزدم بچه نمیومد که ساعت ۱ونیم با وکیوم بچم بدنیا اومد و لحظه ای که دنیا اومد انقد توی کانال زایمان اذیت شده بود که نفس کم آورد و یه ربع اکسیژن گرفت ولی الحمدلله راضی بودم
هم از کادر بیمارستان آریا مشهد که عالی بودن هم از ماماهمراه عزیزم خانم علیزاده که با جون و دل از ۳سانت اومدن بالای سرم و تا لحظه آخر همراهم بودن
مامان محیا 🩷 مامان محیا 🩷 ۴ ماهگی
تجربه زایمان
بقیشو تو کامنتا میزارم براتون پارت به پارت
پارت یک
خب من اومدم تجربه زایمانمو بگم اول اینکه من با جزئیات براتون نمیگم چون بالاخره میگذره هر چیزی و لازم نیست استرس به خودتون وارد کنید🥰
من ۴۰ هفته کامل بودم که دکترم گفت برم بیمارستان بستری شم با امپول فشار منم رفتم و بستریم کردن امپول که زدن ۲ سانت و نیم بدون درد باز شدم ولی کم کم دردام بیشتر میشد بعد یه ساعت معاینه کرد شدم ۴ سانت و دردام بیشتر شد و تایماش نزدیک تر و دیگه ماما همرام اومده بود خیلی کمک کننده بود بنظرم حتما بگیرید معاینم کرد شدم ۵ سانت و ساعت ۹ شب شدم ۶ سانت که گفت تا ۱۱ زایمان میکنم و من دردام بیشتر میشد (( دردا رو اگه با تنفس و هر چی ماما همراه بگه رد کنید خیلی کمک کنندس اصلا هم جیغ نزنید )) ولی متاسفانه تا اینجای داستان خوب پیشرفتم😅 ولی دیگه دهانه رحمم از ۶ سانت بیشتر نشد و تا ۱۱ شب فقط دردم بیشتر میشد و دهانه باز نمیشد دردم چون بچه داشت با رحم میومد پایین بیشتر میشد جوری که مامام معاینه میکرد میگفت سر بچه رو حس میکنه که تکون میخوره ولی پیشرفتی نداشتم و زنگ زدن دکترم ، دکترم گفت امکانش هست بچه گیر کنه تو کانال زایمان و باید سریع سز بشه
من خیلی ناراحت شدم اخه بعد اون همه درد حالا سز🥲 ولی خب شد دیگه ...
مامان شکوفه گیلاسم🍒🤍 مامان شکوفه گیلاسم🍒🤍 ۲ ماهگی
سلام مامانا من پنجشنبه زایمان کردم
انشالله همه به خوبی بچه هاشونو بغل بگیرنو زایمان خوبی داشته باشن
تجربه زایمانم برای کسایی که طبیعی هستن
من چهارشنبه ساعت ۱۰شب مطب دکترم معاینه تحریکی شدم از ساعت ۱۲شب کم کم دردام شروع شد تا ساعت ۲شب تحمل کردم رفتم دوش آب گرم گرفتم و دردام داشت بیشتر میشد…با کمی خونریزی رفتیم بیمارستان و ساعت۲شب بستریم کردن تا ساعت ۵صبح ۳سانت بودم از ۶امپولو باز کردن برام و دردام بیشتر شد که شد ساعت ۸صبح که ماما همراهم اومدو شروع کرد نقاط فشاری برام ماساژ دادن و تا ۹صبح ۸شده بودم با درد فراوان ولی بدون دادو فریاد فقط تنفس انجام میدادم و کم کم زورام میومد که ساعت۱۰فول شدم دکترم اومد و با چندتا زور و تنفس زیاد زایمان کردم…بدون اپیدورال بودم…شکم اول..و چون تو طول بارداری کمو بیش ورزش انجام میدادم همین باعث شد موقع زایمان اصن ورزش نکنم…خلاصه مامانایی ک طبیعی هستین دردش هست در حدی ک میگی من دیگه میمیرم ولی هم میشه تحمل کرد هم ب خودتون بسگی داره ک دادو فریاد نکنین زیاد و فقط تنفس انجام بدین تا زود فول بشین…انشالله خدا کمک همتون بکنه..منو هم دعا کنین🌹
مامان آتوسا💕 مامان آتوسا💕 ۳ ماهگی
پارت ۲ #
رسیدم بیمارستانو شرایطمو به مامای بخش توضیح دادم اونم گفت باید معاینه بشی منم که به شدت از معاینه میترسیدم با اینکه قبلشم یه دوباری معاینه شده بودم ولی خب بازم ترس داشت..‌
وقتی معاینه کرد با تعجب بهم نگاه کرد گفت تو اصلا کیسه آب نداری بعد یه مامای دیگه رو صدا کرد اونم اومد معاینه کرد همین حرفو زد بازم با اینکه دیده بودن کیسه آب ندارم منو فرستادن دنبال آمنیوشور که تست بگیرن
به بدبختی تستو پیدا کردم بردم بالا برام گذاشتن مشخص شد که کیسه اب ندارم ان سی تی به شکمم وصل کردن ضربان قلب بچه خوب بود ولی چون حرکاتش کم بود بهم گفتن بستری میشی ولی چون از روز قبل نشتی کیسه آب داشتی فقط ۴ ساعت فرصت داری طبیعی زایمان کنی و اگه از ۴ ساعت بگذره سزارین میشی و اگه خودت بخوای طبیعی زایمان کنی باید امضا کنی که تمام عواقبش به گردن خودته
خلاصه که خودم رفتم پایین تشکیل پرونده دادم بعد زنگ زدم به شوهرم که وسایلای بچه رو بیار طفلک تعجب کرده بود نمیدونست که رفتم بیمارستان😂
مامان مهیار مامان مهیار ۹ ماهگی
تجربه زایمان ۲
دیگه دردا داشت شدید می‌شد بهترین چیز تو این موقعیت ماما خصوصی بود حتما بگیرین من و می‌برد تو دسشویی زیر آب گرم میومد کارمو با روغن ماساژ میداد منم هی ورزش میکردم تا درد شرو می‌شد داد میزنم خانم بمانی(اسم مامام ) اونم می‌فهمد میومد کمرم ماساژ میداد منم فقط نفس عمش میکشیدم گریه و اینا خبری نبود
تا دردام شروع می‌شد میگفتم آمپول اپیدورال بزنین میگفتن زوده
دیگه ساعت شد ۷ معاینه کردن من میگفتم خوبه چیشد چند سانته هی به من میگفتن آره خوبی ک ۵ سانت شده عالی داره پیش میره میرفتن اونور باهم حرف میزدن
قرار شد یه استراحت بهم بدن دوباره شروع کنن تا آمپول فشار قطع شد و مسکن زدن من دردام بیشتر شد دیگه اینجا جیغ میزدم اومدن معاینه کردن میگفت زور بزن از درد دست مامامو فشار می‌دادم اونم میگفت آروم باش چیزی نیست که بازم گفتن خبری نیست
دوباره رو تخت شروع به ورزش کردم فاصله بین دردا از خستگی زیاد چشام بسته می‌شد خواب دو سه دقیقه ای میرفتم تا درد میومد می‌پریدم بالا
تا ساعت شد ۱۰ اومدن معاینه کردن دیگه سر بچه بالا بود نمی افتاد تو لگن رفتن زنگ دکتر زدن دکتر گفت ۲ ساعت دیگه میام برا سزارین
مامان ابوالفضل.آیلین مامان ابوالفضل.آیلین ۴ سالگی
شب ساعت ۹ ونیم بود ماما یهو گفت ضربان بچه خوب نیست حاضرشو به دکتر بگم احتمالا ببریمت اتاق عمل سزارین بشی بعد رفت پیش دکتر و اومد اکسیژن وصل کرد بهم و ضربان بچه خوب شد تا ساعت ۱۰ ونیم صبرکردن و بعدش آوردن یه قرص زیر زبانی گذاشت زیر زبونم و گفت کم کم دردات شروع میشه ساعت ۱۱ درد و انقباضام شروع شد ولی خیلی کم بود و با فاصله ده دقیقه یبار بود وکم کم شد پنج دقیقه یه بار ساعت ۱۲ ونیم بود ماما اومد معاینه کرد گفت دو سانت شدی خیلی تعجب کرده بود که دهانه رحم کاملا بسته چجور یهو دوسانت شد ساعت ۱ شب اومد سرم وصل کرد وآمپول فشار رو تزریق کرد گفت کم کم دردات بیشتر میشه دوباره یه ساعت بعدش ساعت ۲ شب اومد گفت ۴ سانت شدی و زنگ زد مامای همراه هم اومد ولی گفت اجازه بده تا اون میاد من یه معاینه تحریکی هم بکنم گفتم باشه انجام داد و نیم ساعت بعدش مامای همراه هم رسید دوباره معاینم کردن و گفتن شدی ۵ سانت و کیسه آبم رو ترکوند و تا اینجا دردام خیلی قابل تحمل بودن تنفسارو همش انجام میدادم دردام کمتر میشد مامای همراه برام ماساژ میداد کمر و شکمم رو با روغن زیتون ماساژ میداد بعد گفت پاشو بریم حموم و اونجاهم دوش آب گرم رو گرفت رو شکمم و حرکتای ورزشی رو انجام میدادیم که یهو گفتم من دستشویی دارم گفت دستشویی نیست سر بچس میخواد بیاد بیرون بریم رو تخت حاضرشو