۱۱ پاسخ

چقدر خوب بوده😍

خدا برات دختر نازتو حفظش کنه منم این دو هفته دردام شروع شده انشالله منم بتونم براحتی زایمان کنم

افرین چه قشنگ توضیح دادی 👍👍

من سزارین شدم وبچمم بستری بود بقول شمااصلاتصوراینکه انقدرقوی باشم وباوجوداون همه درد بتونم به بچم رسیدگی کنم برام قابل باورنبود❤این قدرت خداوند،

عزیزم چقد جذاب نوشتی
مبارکت باشه،
خدا قوت، درود بر تو زن قوی💪💪

مبارکت باشه عزیزم 🌹

خخخ دردامون باهم بود اما من دو روز درد داشتم یه روز بستری شدم فردا صبحش زایمان کردم یه روز بکوب معاینه میکردن کیسه ابم پاره نمیشد اصلا اما بعد زایمان همه دردا رف ب جاش دردای دیگه اومد

هزینه هات چقد شد ؟

انشالله ،مرسی ک تجربت و در اختیارمون گذاشتی

زایمانت چند ساعت طول کشید کلن؟
خیلی. راحت زایمان کردی خوش بحالت

چ قشنگ ..🎈

سوال های مرتبط

مامان میران💙(: مامان میران💙(: ۹ ماهگی
( پارت ۳ ) تجربه زایمان طبیعی 👶🏻💙
و بلاخره آقا میران ساعت ۹:۱۰ دقیقه ۶ اسفند بدنیا اومد 😍🧿🥰
من ۳۵ تا بخیه داخلی و ۵ تا بخیه بیرونی خوردم ک ۱ ساعت و نیم طول کشید بی حسی زیاد روم اثر نکرده بود و اذیت شدم با وجود این همه درد ک کشیدم بعد از زایمان وقتی پسرمو دیدم و ماما گذاشتش تو بغلم یه حس خیلی خوبی بهم دست داد و احساس سبکی کردم اون لحظه دردام فراموش کردم و همینطور باورم نمیشد ک من این فرشته کوچولو رو بدنیا آوردم راستی اینم بگم ک اون لحظه ک درد داشتم برای همه‌ دعا کردم بیشتر هم برا خانومای باردار ک‌ راحت و بسلامتی زایمان کنن
و اینکه از اونجایی ک ماما بخیه هامو بد زده بود منم ک بافت بدنم نرم و پوستم حساس بود بخیه رو پس زده بود من بعد از ۱ روز ک مرخص شدم همش درد و سوزش داشتم وقتی با آینه چک کردم دیدم ۲ تا از بخیه های داخلی و ۵ تا بخیه بیرونیم کلا باز شد با وجود اینکه هیچ فعالیتی نداشتم همش استراحت میکردم و تو رختخواب بودم ۲ بار هم تو آب و بتادین نشستم (در حد ۱۰ دقیقه) با سرم شست و شو و شامپو بچه هم خودمو میشستم قرص هامم سر وقت میخورم شیاف هم میزاشتم با اینکه این همه رعایت کردم بخیه هام یه ذره عفونت کرد بعد از ۴ روز دوباره رفتم بیمارستان و مجددا قسمت هایی ک باز شده بود رو با یه نخ دیگ ک مخصوص سزارین بود بخیه زدن و من دوباره درد کشیدم 😖
مامان هامین🩵 مامان هامین🩵 روزهای ابتدایی تولد
مامان هیراد مامان هیراد ۱ ماهگی
خانمایی که قراره بیمارستان خاتم الانبیا زایمان کنند :
قسمتی که زایمان می کنید با جایی که بعد از زایمان هستید همه شون تو یه بخش هست . اتاق های زایشگاه یه تخت هست اما بعد از تولد می برن اتاق روبرویی که سه تخته هست اگه اونجا پر باشه تو همون اتاق زایمان می مونی تا خالی بشه .
موقع زایمان یا دردهای قبلش از اتاق های دیگه ممکنه بی قراری های زیادی بشنوید . مثلا من اول هاش ک حدود ۲ سانت بودم از اتاق کناری داد و فریاد بدی میومد و راستش یه لحظه واقعااا ترسیدم (حالا این که واقعا واسه خودم چ طور گذشت رو تو تاپیک های بعدی میگم) ، اگه موقع زایمان شما همچین مواردی بود نترسید آگاهی داشتن خیلی بهتون کمک میکنه و فقط رو خودتون تمرکز کنید.
کاش بخش زایشگاه و قسمتی که بعد از زایمان منتقل میشی جدا بود چون تا آخرین لحظه ک اونجا هستید این صداها رو می شنوید هم قبل زایمان هم بعد زایمان .کلا این بخششون کوچیک بود . پرسنل ها هم اکثرا خوب بودن ولی همه جا گاهی یکی مهربون تر و یکی خشک و جدی تر پیدا میشه .
مامان cute ariel🧜🏻‍♀️ مامان cute ariel🧜🏻‍♀️ ۵ ماهگی
داستان زایمان 🩷

بعد ک گفتم اا سرش با دستای خودم 😂🤦🏻‍♀️مامای همراهم زود گفت بیایین بچه امده همین ک رو تخت زایمان دراز کشیدم بچه کشیدن همسرم کنارم بود توی همه این مراحل و بچه امد بدون برش دادن با اینکه لارا سرش بزرگ بود ولی برش پرینه نخوردم فقط دوتا بخیه خوردم ساعت ۱:۵۰ لارا بدنیا امد ، مامای همراهم گفت واقعا خوب تحمل کردی چون انقباض هات مصنوعی بود و تایم استراحت اصلا نداشتی ، مامای عامل هم گفت عالی رفتی جلو یه رگمم پاره شده بود و یه چیز دیگم بود جوری ک باید دیگ اخراش سزارین میشدم ولی طبیعی شد ، همه چی همون لحظه تموم شد دردام اینا ، حس های عجیب غریبی رو تجربه کردم ولی بهترینش وجود اول دخترم ، بعدشم مامای همراهم بود و مامان و همسرمم کنارم بودن واس همین حس خوب به آدم دست میداد ، چه طبیعی باشی چه سزارین درد داره ولی درداش شیرینه چون بچه دار میشی مامان میشی و یکی از ناب ترین حس هاست ، ☺️♥️خداروشکر که لارا رو دارم چون خیلی دوستش دارم🩷 نفس مامانش
مامان یار امام زمان مامان یار امام زمان ۵ ماهگی
تجربه زایمان :بعد وارد بخش ک شدم دوباره بعد چند دقیقه اومدن شکم فشار دادن این مرحله واقعا درد داره بعدش تا شب با پمپ دردام قابل کنترل بودن بعد اون اومدن سوند در بیارن دوباره ترس داشتم ک گفت نفس عمیق بکش پاهاتم باز کن اینکار کردم اصلا درد نداشتم گفتن باید بیایی پایین تا راه بری راه رفتن خیلی بد بود من دوقدم برداشتم حالم بد شد بعد دیگ گفت برگرد بخواب رو تخت بعد یک ساعت دوباره امتحان کردم باز حالم بد شد ولی برا بار سوم خوب شد و راحت تر بودم اینم تجربه زایمان من واقعا خدا کمک میکنه من فکر نمیکردم برام اینجوری پیش بره تا میتونین راه برین هر روز بخیه ها بشورین خشک کنید تا عفونت نکن من یه دو روز بخیه هام عفونت کردن اذیت شدم دیگ تا روز ۷ سرپا هستین اومدین خونه شیاف استفاده کنید تا درد نکشین ،کسایی ک شیر دارن تا میتونین با شیر دوش ندوشین ک زخم میشیم اذیت میشن با آب ولرم با دست سینه هاتون خالی کنید اینم تجربه هایی ک من داشتم امیدوارم کاربردی بوده باشه
مامان آریا🤍 مامان آریا🤍 ۲ ماهگی
پارت دوم/ ساعت حدودای 6 صبح بود ک ماما معاینه کرد گفت 4 سانتی، پیشرفتم خیلی کند بود دردام واقعا زیاد بود و بهم امپول فشار وصل کردن که دردام بیشتر بشه و دهانه رحمم زودتر باز یشه، تا یخرده درذم کم میشذ سعی میکردم یکی از حرکاتهای ورزشی رو انجام بدم ولی واقعاااا دردا داشت نفسمو ازم میگرفت، تا ساعت 11 صبح شدم 5 سانت تازه!! دیگه ماما سختگیری و ورزش و حرکاتهای کمکی رو بیشتر کرد و شدت سرم فشار رو هم بیشتر کرد، ساعت حدود 2 ظهر شد و بالاخره با هزاااااار بدبختی و سختی ک بود فول شدم و حالا نوبت این بود ک زور بزنم که فسقلی توی پوزیشن مناسبش قرار بگیره و بدنیا بیاد، این مرحله خیلی مهمه که انرژی داشته باشین و قبلش انرژیتونو صرف داد و فریاد نکرده باشین😁🤝🏻 چون باید با تمــــــــــــام قدرت زور بزنین، تو این مرحله بسته ب اینکه عضلات شکمتون قویه یا ن ممکنه شکمتون رو هم فشار بدن که نی نی زودتر بیاد بغلتون، بالاخره آریای منم بعد از اینهمه درد کشیدن ساعت 15 و 15 دقیقه روز23 شهریور اومد توی بغلم❤
بعد از زایمان هم جفت از بدنتون خارج میشه ک حسش مثل خارج شدن یه لخته خون، بخیه زدن هم که بیحسی براتون میزنن زیاد چیزی حس نمیکنین، من چون تا فیهاخالدونم پاره شدم یه جاهایی نخ بخیه ها حس میشد ک دردش در مقابل درد زایمان صفر بود، من درخواست اسپاینال داشتم ولی چون پیشرفتم کند بود ماما تشخیص دادن ک بهتره استفاده نشه
در کل بخوام بگم از ماما، بیمارستان و زایمان طبیعی راضی بودم ولی اگ برگردم عقب خیلی بیشتر بدنمو اماده میکردم، بیشتر ورزش و پیاده روی میکردم و حواسم بود ک وزنم بیخودی بالانره🤝🏻🐣
مامان پناه مامان پناه ۳ ماهگی
پارت ۳

تا گفت وسایل استریل فهمیدم ک میخوان برش بزنن
قبل برش امپول بیحسی زدن به اون قسمتی ک قرار بود برش بخوره بعد برش دادن ک من از برش هیچی نفهمیدم فقط موقعی ک دخترم سرش داشت فشار میاورد به دهانه واژنم یکم حس سوزش داشتم
ساعت ۱۸ و ۱۰ دیقه تقریبا دخترم دنیا اومد و گذاشتنش رو شکمم ک واقعا بهترین حس دنیا بود تا موقعی ک تو بغلم بود همه دردام تموم شد ک بعدش ازم گرفتن و گذاشتنش رو تخت مخصوصش و اونور دخترمو تمیز کردن این سمت هم مامایی ک عامل زایمانم بود دوباره یه بی حسی به قسمت برش خورده زد و شروع کرد بخیه زدن ک خب حرکت رفت و امد نخ و سوزن بخیه رو حس میکردم ولی درد و سوزش اصلا فقط یکی از بخیه هام یکم سوخت
بعدش گفتن همسرم اومد بالا سرم و بعد اون مامانم و مادرشوهرم اومدن بالا سرم یکی یکی بعد بچه رو بردن بخش نوزادان و ماما هایی ک بالا سرم بودن شروع کردن به فشار دادن شکمم ک خوب اینم یکم درد داشت ولی قابل تحمل تر بود برام
دوساعت بعدش هم منو انتقال دادن به بخش و دخترمو اوردن پیشم
من اصلا دوست نداشتم طبیعی زایمان کنم چون واقعا بعدش مراقبت از بخیه ها یکم برام سخت بود و تا حدودا یه هفته هم موقع نشستن و بلند شدن حس سوزش تو قسمت اخرین بخیه داشتم ولی الان کاملا خوب شدم فقط خونریزیم تا قبل ده روز کم بود ولی الان دوباره شدید شده و امروز اندازه یه کف دست ( اندازه خود کف دست به غیر انگشت ها ) ازم لخته خون اومد
در کل بد نبود برام زایمان طبیعی اونقدری ک فکر میکردم سخته و نمیتونم نبود
همه سختیش برای من همون لحظه ک گفتن فول شدی و زور بزن بود تا لحظه دنیا اومدن دخترم بعدش دیگه سختی نداشتم