۱۰ پاسخ

قلب منی تو
اینقد بااحساس ننویس اشکم میاد
واااااای مادر شدن چقدد خوبه
خدایا شکرت🥰💋😭

باور میکنی از صبح چندبار بغض کردم من😭😭

خدا حافظت باشه اخه عشل

اخ گفتی حرفای دل منو زدی درضمن ما شاءالله به چشماتون لاحول ولاقوة الا بالله العلی العظیم

اسمش چقدر برازندشه🥺

واایی خداچقدعشقهه😍😍

ماشالا خوشگل خانم عروسک جون روزت مبارك😘

واقعا خدا رو شکر 😍

ماشالله بهتون

ای خوداااا🥺چشاشووو

سوال های مرتبط

مامان آرسین🍓 مامان آرسین🍓 ۱۵ ماهگی
حالم اینروزها خوب نیست خسته ام
و بیشتر از این خسته ام که وقتی برای خودم ندارم

تمام تلاشم اینه مدیریت زندگی و نگه دارم شام و ناهار حاضر باشه پسرم تمیز و سرحال باشه لباسا تا شده و خونه جارو و گردگیری بشه مهمون که بیاد میزبان خوبو مادر خوبی باشم

من تمام سعی مو میکنم مادر و همسر خوبی باشم

اما خودمو یادم رفته ! من کیم؟

دوتا چشم همیشه منتظره من بهش لبخند بزنم و قربون صدقش برم
وقتی میخنده دنیام اکلیلی میشه و قند توی دلم آب میشه

وقتی آرومه وقتی از خوردن چیز جدیدی ذوق میکنه موقع صبحانه بدو بدو خودشو بهم میرسونه که بهش غذا بدم خدا رو شکر میکنم که دارمش
میگم قبل تو من چیکار میکردم ؟ قبل تو چقد همه چی معمولی بود ولی الان هر روز یه روز قشنگه یه حرکت و رفتار جدید ازت میبینم
من فقط میخوام کسی دوساعت نگش داره من برم یه قدم بزنم برم یه خرید برم یه جایی بشینم یه چایی بخورم تنهااا
من از بچم زده نیستم از مادر بودن پشیمون نیستم فقط میخوام یادم بیاد که کی هستم
حتی یکبار هم نشد بگم کاش برگردم به قبل مادر شدنم ولی شده بارها بغضم و قورت بدم و بگم کسی که درک نمیکنه پس حرف نزن فایده نداره
از اینکه میشنوم چرا اینو میگی؟
تو مادرشی !
مادر باید بچشو نگه داره !
پشیمونی؟
چرا خسته ایی؟
چرا ناراحتی؟
بیشتر از خودم بدم میاد

تصویر هم آرسینی رو بردم نشستیم رو بالکن کلی ذوق میکرد ماشینها و آدمها رو میدید غروبها خیابونمون خیلی شلوغ میشه♥️
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
مامان ماهلین مامان ماهلین ۱۳ ماهگی
مامانا کسی از شما هست وقتی از ته دل حاجتی داری خیلی از خدا خواهش و التماس کردین اما خدا نداده بعد شما اعتقاد تون نسبت به ائمه و خدا ضعیف شده باشه بعد الان باز ببینی خدا خیلی راحت داره اونی که تو ازش میخواستی رو به دیگران میده اما به تو نداده چکار میکنی
خلاصه بگم من خیلی پسر دوست داشتم چون دوتا دختر داشتم خیلی خیلی دوست داشتم سومی پسر بشه بخاطر نگاه و تکه های دیگران اما خدا و امام رضا بهم ندادن نمیدونم چرا نداد اما چون پنج بار سزارین شدم دیگه جسمی برام نمونده که باردار بشم فامیل هامون چند نفر با من و بعد من باردار شدن همشون پسر فقط من دختر شدم دختر بزرگم امشب که فهمید دختر عمومم بچه اش پسر یهوی گفت مامان چرا خدا به نداد پس دلم خیلی شکست من سه تا دخترامو با تمام دنیا عوض نمیکنم اما مادر شوهرم خبر اونای که بچه هاشون پسر رو بهم فوری میده که فلانی هم بچه اش پسر
خدا خیلی بهتر از اونیکه من میخواستم بهم داده اما خیلی خسته شدم از حرف و نگاه دیگران
ته قلبم از خدا ناراحتم مگه چی از عظمت و بزرگیش کم میشد اگه به منم میداد اعتقادم نسبت به خدا و تقدیر و خواست خدا از بین رفته از یه طرف توبه میکنم از یه طرف نمیشه باورم از بین رفته