پارت ۴
ساعت ۳ شد و من دردام شدید تر شد و غیرقابل تحمل تر ولی با تنفس شکمی ردش میکردم
میگفتم الان برم بیمارستان باید ۶ سانت باشم
چون کامل متوجه میشدم ک دردای زایمانه
پاشدم از روی مبل و اومدم راه برم دیدم اب خیلی خیلی گرمی داره ازم میریزه
رفتم دسشویی و خودمو شستم و پوشک بزرگ گذاشتم ک ببینم کیسه اس یا نه
اومدم بیرون و دوباره ریخت با این فرق ک توش ترشحات سبز رنگ داشت
خیلی ترسیدم گفتم حتما بچه مدفوع کرده
همینطور هم شده بود
زنگ زدم دکترم جواب نداد زنگ زدم شوهرم گفتم بیا دنبالم بریم بیمارستان
دردام خیلی شدید تر شده بود بچه رو خیلی خیلی پایین حس میکردم و تایم بین دردام شده بود ۱:۳۰ دقیقه یکبار
به سمت بیمارستان حرکت کردیم و رفتیم
خود دکترم بیمارستان نبود
و از شانس گند من فقط دوتا ماما اونجا بودن ک با دکتر من لج بودن اصلا بهم رسیدگی نمیکردن با اینکه بیمارستان خصوصی رفته بودم خیر سرم
به زووووور ان اس تی گرفتن ازم و معاینم کردن
گفت سه سانتی
میخواستم گریه کنم
پس اینهمه درد چی؟
گفت کیسه ابت پاره شده و کلیر نیست مکونیوم خیلی رقیق داریم
همون لحظه دکترم بهم زنگ زد گفتم زایشگاه اومدم و معاینه شدم سه سانتم گفت نه بستری نشو با پنج شنبه هیچ فرقی نکردی برو خونه
گفتم درد شدید دارم هر ۱ دیقه یکبار میگیره
گفت نه برو
گفتم نمیتونم برم کیسه ابم پاره شده
گفت صبکن زنگ بزنم بهشون

۹ پاسخ

بخاطر همین چیزاس که اصلا دوسندارم ها طبیعی زایمان کنم
دکتر دیر بیاد جواب نده ال نشه بل نشه
تو دنیا و‌مملکتی که هیچی سرجاش نیست براشون مهم نیست که یه انسان داره عذاب میکشه اه😔

این قسمت دکتر گاو😐

حتی دکترش جواب تلفن رو نمیداد
با اینکه بهش گفته بود دردات بیشتر شد یا فاصله شون کمتر شد اون وقت برو بیمارستان
ولی با وجودی که شرایطش اورژانسی بود دکتر در دسترس نبود و بعد از چقدر زنگ زده تازه میگه بمون خونه هنوز زوده
بچه پی پی کرده کیسه آب پاره شده ولی درکتره در جریان نیست.....

درد شدیدت بخاطر پارگی کیسه آب بوده
وگرنه تا ۳سانت درد انقدر شدید نیس .

عزیزم اصلا دکتر متخصص بالای سر زایمان طبیعی نمیاد که
نهایتش بیاد یه چک بکنه و بره یا وقتی بچه دنیا اومد میاد خودشو نشون میده و میره
انتظار نداشته باشین کلی پول بدین بعد بیاد بالا سرت بهت بگه زور بزن اصلاااااااا اینطور نیست

داشتن مامای خصوصی برای زایمان طبیعی بهترین گزینس که من این کارو کردم از اولش هم زیر نظر خودش بودم و کاملا در جریان شرایطم هست.

خدا لعنتشون کنه

خب ادامه 🥺🥺

🥲🥲🥲

سزارین اورژانسی باید میشدید.

سوال های مرتبط

مامان امیرحسین💔 مامان امیرحسین💔 ۴ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۲ :
بعد یکساعت نوبتم شد رفتم پیش دکتر موهبتی معاینم کرد گفتم ۲ سانتی روی کیسه آبتم خیلی فشاره هر آن ممکنه پاره بشه تا بیمارستان پیاده برو ۴ سانت میشی بستریت میکنن منم خوشحال با دختر داییم و مامانم و خواهرم رفتیم بیمارستان شوهرمم رفته بود آرایشگاه کت شلوار پوشیده بود از ظهر که بستریم کردن فکر میکرد دیگه تمومه زنگ زدم بهش گفتم دردام شروع شده زود خودتو برسون خودمونم رفتیم بیمارستان تو حیاط بیمارستان دقیقا جلوی آزمایشگاه مرکزی شروع کردم ورزش کردن به ماماهم زنگ زدم گفت ورزش لگنی کن خودتو با پیاده روی خسته نکن منم تو یک ماه گذشته خیلی ورزش کرده بودم دیگه از حفظ بودم خدایی هم با ورزش دردا خیلی بهتر میشد رفتم دوباره رفتم زایشگاه ان اس تی گرفت باز دستگاه آژیر میکشید معاینم کرد گفت دوسانتی زوده برا بستری ولی چون ان اس تی بچه خوب نیس بستریت میکنم خلاصه دوباره رفتم زایشگاه برام اکسیژن زدن دستگاه وصل کردن هر ۱۰ دقیقه معاینم میکردن دردام میگرفت ول میکرد زیاد سخت نبود با ذکر و صلوات رد میکردم
مامان فرهان مامان فرهان روزهای ابتدایی تولد
سلام مامانا من بعد یک هفته تازه وقت کردم بیام از تجربه زایمانم بگم،من روز ۴ شنبه ۹ آبان ساعت ۶ صبح بدون درد و ۴۰ هفته کامل رفتم بیمارستان موسی بن جعفر برای بستری،تا کارای تشکیل پرونده رو انجام دادیم ساعت تقریبا ۸ بود که زایشگاه بستری شدم ماما معاینه کرد و زنگ زد به دکترم شرح حال داد ازش پرسیدم وضعیتم چجوریه که گفت باز نیستی بهم قرص زیر زبونی داد ولی دردام شروع نشد هر نیم ساعت یبار هم معاینه می‌کرد که ببینه فرقی کردم یا نه آخرش تو نوار قلب بچم ی مشکلی پیش اومد که زنگ زد به دکترم اونم انگار گفته بود کیسه ابشو پاره کن ببین بچه مدفوع کرده یا نه این بخشش واقعا وحشتناک بود خیلی درد کشیدم تا پاره شد جیغ میزدم و گریه میکردم کیسه آبم که پاره شد آب سبز ازم اومد ماما گفت بچه مدفوع کرده آماده کنین برای سزارین اورژانسی سریع زنگ زد به دکترم گفت و دکتر گفت تا ۱ ساعت دیگه خودمو میرسونم تو این فاصله کیسه آبم پاره شده بود انقباضات شروع شده بود همینجوری درد کشیدم تا دکتر رسیدم و رفتم عمل و با بیهوشی سز شدم🙃🙂
مامان آیــــــسل💋 مامان آیــــــسل💋 ۶ ماهگی
پارت ۲
گذشت و من هر پنج شنبه میرفتم چکاب میشدم و دکترم همین حرفو میزد تا این پنج شنبه ک گفت سر بچه کامل اومده پایین دهانه رحمتم شده سه سانت نرم شده فقط بالاست بذار با دست بکشم پایین ببینم میاد
که با دست کشید پایین و نگهداشت و دید اومد و به تحریکش جواب داد
قرار بود یکشنبه برم بستری بشم
پنج شنبه ک دهانمو کشیده بود دردام خیلی شدید تر شده بود حس زور داشتم
شب رفتیم خونه ی مامانم ک ۴۰ دیقه با ما فاصله داره
هرکاری کردم شب خابم نبرد و قشنگ فهمیدم از ساعت ۲ ونیم دردام شروع شده بود ولی چون تو خوابو بیداری بودم متوجه منظم شدنش نشدم
صبح جمعه ساعت ۹ با احساس دسشویی زیاد بلند شدم و دسشویی رفتم ولی درحد چند قطره دسشویی کردم و دیگه هیچی نبود فقط حسش بود
و ترشحم خیلی خیلی زیاد شده بود
دردام میگرفت و ول میکرد ولی من جدی نمیگرفتم حتی تایمشم منظم بود ولی من هیچ کدومو ثبت نکردم
مامانم میگفت تو دردات شبیه زایمانه امروز زایمان میکنی
قرار بود با ما بیاد ک کار براش پیش اومد و گفت تو برو اگه رفتی بیمارستان زنگ بزن بیام اگه نه شنبه میام ک یکشبنه بریم بیمارستان
ساعت ۱۲ شوهرمو بیدار کردم و راه افتادیم سمت خونه
من دردام تایمش کمتر میشد و طول دردا بیشتر
و درد عادی نبود کامل حس زور و مدفوع بزرگ داشتم
ساعت ۱ رسیدیم
مامان علي جون مامان علي جون ۷ ماهگی
تجربه زايمان ٢:
رفتم يه دوش گرفتم ديدم دردم نيفتاد
بعد گفتم برم يه ان اس تي بدم
اومديم بيمارستان وليعصر معاينه كرد گفت همون دو سانتي سر بچه هم تو لگن نيست
ان اس تي وصل كرد انقباض نداشتم ولي حركت بچه خوب نبود زنگ زد به دكترم دكترم گفت يه سرم و يه هيوسين توي سرم برم بزنم ديگه رفتم سرم زدم اومدم دوباره ان اس تي وصل كرد ديد دردام منظم شد هر ٤ ديقه بود
ساعت ده بود گفت برو ٦ صب بيا ورزش كن دوش بگير يا اگه دردات دو ديقه شد زودتر بيا
خلاصه من اومدم خونه يه سيخ گوشت به زور خوردم خيلي درد داشتم موقع دردا ميرفتم زير دوش حموم، چون درد داشتم و گوشت خورده بودم يهو شروع كردم به بالا اوردن ولي چيزي بالا نياوردم هيمن باعث شد كيسه ابم سوراخ بشه و اب ازم بياد،ديگه تا ١٢ بيشتر طاقت نياوردم دردهامم هر دو ديقه يبار بود
سوار ماشين شديم اومديم بيمارستان وليعصر
رفتم معاينه شدم گفت ٤ سانتي با درداي منظم فقط سرش تو لگن نيست
بستري كرد
زنگ زدم به ماماهمراهم كه خودش قم نبود گفت يه جايگزين برات ميفرستم…
مامان آنیسا💗 مامان آنیسا💗 ۳ ماهگی
تجربه زایمان
سلام مامانا اول از همه اینو بگم که نمیخاستم تجربه ی زایمان بزارم که کسی نترسه ولی گفتم تجربه م رو باهاتون به اشتراک بزارم
خب من از جمعه شب دردام شروع شد طوری که هر ۴۰ دقیقه از درد از خواب بیدار میشدم شنبه و یکشنبه تایم دردام هعی کمتر شد و به ۲۰ دقیقه رسید ولی خب میدونستم تا تایم دردام کمتر نشه بیمارستان بستریم نمیکنن چون دردام خیلی منظم نبود هنوز
دوشنبه دردام منظم و تایمش به ۱۵ دقیقه رسید و اینکه دخترم از صبح دوشنبه تا ظهر تکون نمیخورد کلی چیزای شیرین خوردم ولی باز تکون نخورد آماده شدم و ظهر راهی بیمارستان شدیم
بیمارستان ازم ان اس تی گرفتن و خوب نبود گفتن که دوباره باید تکرار شه دوباره گرفتن بین این فاصله من دردام به ۱۰ دقیقه رسید و گفتن که بستری نمیکنن چون دردام باید تایم بینش هر ۲ یا ۳ دقیقه بشه
بهشون گفتم که هعی تایم دردا و انقباضم داره کمتر میشه و تا برم خونه دوباره باید برگردم نمیتونم برم دکتر گفت که برم سونو بین این فاصله که برم سونو و برگردم دردام به ۵ دقیقه رسید و تا رسیدم بیمارستان بستریم کردن لباسامو گرفتم و رفتم داخل زایشگاه اومدن بهم سرم زدن و کیسه ی آبمو پاره کردن همین که پاره کردن ترشح سبز و زرد رنگ داشتم شک کردم به اینکه بچه مدفوع کرده یا نه پرسیدم جوابمو ندادن معاینه کردن ۳ سانت بودم بهشون گفتم زنگ بزنید ماما همراهم بیاد گفتن خودش زنگ زد میگیم بهش😐
نیم ساعت گذشت و ماما همراهم نیومد دوباره ازشون خواستم زنگ بزنن و انگار نه انگار آخرشم بعدن آبجیم گفت که اومده حالمو بپرسه پرسیده چند سانتم گفتن ۳ سانته و آبجیم خودش زنگ زده ماما همراهم بیاد
نیم ساعت بعد ماما همراهم اومد تایم دردام به ثانیه رسیده بود ولی همون ۳ سانت بودم
مامان آیــــــسل💋 مامان آیــــــسل💋 ۶ ماهگی
پارت ۵
زنگ زد به زایشگاه متوجه شد ک مکونیوم داریم و منو سپرد به یه دکتر خوب ک اگه سزارین لازم شدم سریع برم سز
من ساعت ۴ رفتم اونجا و لطف کردن ساعت۶ بستریم کردن انقد بین علما احتلاف افتاده بود
رفتم توی اتاق مخصوص خودم و دردامو و با تنفس رد میکردم
یه ماما اومد گفت من مامای مخصوص خودتم اسمم فلان چیزه هرچی خاستی بهم بگو میخای شوهرتو بگم بیاد؟
گفتم اره
شوهرم اومد پیشم
دردام زیاد شده بود ولی تحمل میکردم
شوهرم اومد و یکم صحبت کردیم گفتم محمد خیلی سخته نمیتونم تحمل کنم گفت خودت طبیعی خواستی تحمل کن کم مونده
ساعت ۷ دیگه کامللل دلم میخاست زور بزنم ولی هیشکی نمیومد بالا سرم
گفتم محمد برو مامامو صدا کن برام توپ بیاره حداقل ورزش کنم
دردا خیلی نفس گیر بود
یکی اومد گفت ما داریم میریم شیفت عوض شده
گفتم یعنی چی پس من چی گفت شیفت بعد میان پیشت
شیفت بعد اومد معاینم کرد گفت ۳ سانتی
گفتم حالم بده نمیتونم تحمل کنم خندید گفت تازه اولشی
هیشکی باور نمیکرد من دردام داره نابودم میکنه
تا اینکه ان استی گرفتن و فهمیدن من قشنگ ۳۰ ثانیه یکبار درد دارم و انقباضات شدید دارم
زنگ زدن دکتر جدیدم اومد
من دیگه نمیتونستم ساکت باشم با هردرد جیغ میزدم و گریه میکردم ب شوهرم میگفتم گوه خوردم منو ببر سزارین اون میدونست من چقد تلاش کردم میگفت یکم دیگه صبر کن
مامان نون خامه ای مامان نون خامه ای ۳ ماهگی
پارت سه .
رسیدم اونجا گفتم من درد دارم که زودتر فرستادنم داخل دکتر معاینه کرد گفت دو سانتو نیم شدی گفتم این هممه ورزش تو ۱۰ روز فقط دو سانت پیشرفت داشتم خیلی نا امید شدم و ترسیدم که دکترم گفت عوضش بچه خییلی اومده پایین و دهانه خیلی خیلی نرمه خلاصه از مطب دکتر رفتم خونه مامانم مهمونی 😂😂 شام دعوت بودیم ماما همراهم زنگ زد که دردات شدید تر شد ؟ گفتم نههه بهتر شدم گفت حالا محض احتیاط فردا ۸ صبح برو ان اس تی بده گفتم باشه . اون شب بعد مهمونی با همسرم رفتیم پارک پیاده روی که یه انقباض دردناک دیگه ام موقع پیاده روی گرفتم دیگه اومدم خونه ساعت ۱ بود خوابیدم ساعت ۱ و نیم از درد بیدار شدم مثل پریودی بود فکر کردم بازم کاذبه اهمیت ندادم ولی دو بار تکرار شد و من بعدش خوابم برد ساعت ۲ بود که یهو گرررم شدم و سریع رفتم تو حموم دیدم شر شر داره آب میاد همسرمو بیدار کردم به ماما همراهم خبر دادم عقب ماشین دراز کشیدم و رفتیم تو راه مامانمو برداشتیم هی فاصله دردام تو ماشین کمتر میشد و دردا نزدیکای بیمارستان دیگه خیلی شدید بود تو بیمارستان وقتی رسیدم سریع معاینه کردن گفتن ۴ سانت .
مامان سلینا ♥️ مامان سلینا ♥️ ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی🥺😍
من ساعت ۳ شب دردام شروع شدخیلی شدید بود ولی طوری هم نبود که خابم ببره
دیگه تا ساعت ۶ صبح خابم نبرد هی مینشستم هی دراز می‌کشیدم😢بالاخره ۶ خابم برد تا ۷
ساعت ۷ از خواب پریدم با درد زیر دل و کمر درد شدید
خلاصه همسرم هی بیدار می‌شد می‌گفت بریم بیمارستان من می‌گفتم نه زوده دوباره میخابید😂 بعدش تا ساعت ۹ همش تو خونه راه رفتم تا جای که تونستم هم قر کمر رفتم یکی دو تا بشین پاشو رفتم ک درد شدیدی واژنم رو گرفت که بیخیال شدم😂 دیگه طاقتم تموم شد همسرمو بیدار کردم با گریه گفتم منو ببر بیمارستان بعد آماده شدیم به مامانم زنگ زدم گفتم من دارم میرم سمت بیمارستان توعم بیا مامانم بیچاره خیلی ترسیده بود🥺همش نگران زایمان من بود دیگه تا وقتی رفتیم ساعت ۱۰ شد اونجا هم ک رفتم دردام شدید بود اونا هم واسه ی معاینه خیلی معطل میکردن تا وقتی معاینه کردن ساعت ۱۱ شد گفتن دو سانتی😢گفتن برو خونه دوش بگیر راه برو دردات بیشتر شد بیا
منم دردام خیلی شدید بود 🥺🥺دیگه رفتیم خونه مامانم یه دوش گرفتم ی چیزی خوردم راه رفتم دردام خیلی شدید بود همش ب مامانم میگفتم بهم مسکن بده😭😭تا ساعت ۱ راه رفتم دوباره رفتیم بیمارستان گفتن ۴ سانتی برو بستری نمی‌کنیم
دیگه نرفتم