خاطره زایمان :
(قسمت اول)
سلام این خاطره زایمان اولمه گفتم تعریف کنم شاید به درد کسی بخوره و از استرس بعضی ها کم کنه☺

من تو بارداری اولم کلاسای تئوری زایمان رو بیمارستان صارم میرفتم تا ۲۰ هفته بعد از اون هم کلاسای ورزش بارداری و پیش خانم کرباسی رفتم که واقعا عالی بود.😊

از هفته ۳۳ دردای پریودی اومد سراغم و هربار پیش دکتر میرفتم میگفت طبیعی....
گذشت تا ۳۶ هفته و ۶ روز بودم از شب قبلش همون دردای پریودی اومد سراغم
ولی کمی بیشتر بود هم تعداد دفعات هم شدتش ولی اصلا جوری نبود که اذیت بشم یا فکرم پیش زایمان برم
فقط تا صبح نتونستم درست از درد بخوابم.
من وقت دکترم هفته ی بعدش بود اما صبح به شوهرم گفتم نره سرکار که بریم دکتر ویزیت شم.😁
ساعت ۱۲ ظهر رفتیم مطب دکتر و گفتم بین مریض اومدم و تا ساعت ۱:۳۰ معطل شدم.
وقتی رفتم دکتر گفتم دیشب درد داشتم گفت پس بزار معاینه ات کنم😯 منم چون اولین معاینه ام بود و خیلی ترس از معاینه داشتم کلی ترسیدم🤕
اما خداروشکر با کلی ژل معاینه کرد و اصلا درد نداشت 😊
وسط معاینه چشمای دکتر اینجوری شد (😳😳)
گفت الان درد نداری؟ گفتم اصلا از صبح‌درد نداشتم فقط دیشب درد داشتم.
نشست پشت میزش یه نسخه نوشت داد دستم با خنده گفت دختر ۵ سانتی برو بیمارستان تا من بیام 🤒🤒
این جمله رو که شنیدم یه دفعه استرس گرفتم چون اصلا منتظر زایمان نبودم.
دیگه من وسایلمم اماده کرده بودم رفتم خونه یه دوش سریع گرفتم و تند تند وسایلمو جمع کردم و رفتیم سمت بیمارستان

۱۳ پاسخ

وایییی چه عالی
چقد امید به زندگیم زیاد شد با خوندن تجربت 🤗🤗
من خیلی استرس دارم

وای خدا چه خوب من که واسه زایمان خیلی استرس دارم🥺

چ باحال🥲خوشبحالت

سلام گلم،چہ خوب نوشتے،عالی بود،کاش زایمان منم بہ ھمین راحتی باشہ،دعا کن برام

من ازصب تا شب ک ۵سانت شدم درد داشتم می‌گرفت و ول میکرد اما تحمل کردم
از ۵سانت به بعد دیگ شدید شد😁که رفتم بیمارستان بستری شدم
مال شما خیلییی خوب بوده ماشاالله 😍

چقدر جالب...منتظر بقیه خاطره زایمانت هستم🤭

همچین زایمانی آرزوست😍😂 چقدر خوب که تا ۵ سانت تونستی تحمل کنی من فکر میکردم خیلی غیرقابل تحمل باشه 🥲 شایدم شما خیلی صبوری

دلم میخواد ۵سانت اول دقیقا مثل شما پیش بره .همینقدر راحت و بی دغدغه😂

بقیشم بزار بخونیم عزیزم

وووییی🥹🥺😍
چ عالیییی

شیو کردی قبل بیمارستان ؟؟؟نوره یا ژیلت ؟؟؟

این برای بارداری قبلیته?

خیلی خوبه اینطوری

سوال های مرتبط

مامان کارن 💙نیلا🎀 مامان کارن 💙نیلا🎀 هفته سی‌وششم بارداری
تجربه زایمان اولم اومدم براتون بگم امیدوارم بدردتون بخوره ❌❌❌
پارت ۱
.
.
هفته ۳۶ بارداری بودم که دکترم بهم گفت برم پیشش برا معاینه ببینه لگنم اماده زایمان طبیعی هست یا نه واینکه ببینه دهانه رحمم اماده هست یا نه که طبق معمولی پشت گوش انداختم‌نرفتم‌چون از معاینه میترسیدم گفتم ۳۷ هفته و چند روز شدم انموقع میرم دیر که نمیشه چون تاریخ زایمانم دقیق یادم نیست ولی تو تیر ماه برام زده بودن
که اینجوری شد من ۳۶ هفته و ۴ روز بودم بعد رابطه یخورده پایین شکمم درد گرفت که ترسیدم چون بارداری اولمم بود هیچ اگاهی نداشتم گفتم‌نکنه انقباضه یا دهانه رحمم باز شده کلی استرس اومد تو جونم که نوبتی که دکتر دادبهم شنبه چرا نرفتم‌ که بخاطر استرس زنگ زدم شوهرم رفته بود مغازش گفتم‌ پایین شکمم درد داره بیا دنبالم برم بیمارستان نکنه دهانه رحمم باز شده خیالم راحت شه و فلان ساعت ۹ شب بود که شوهرم اومد دنبالم رفتیم بیمارستان مامانی کرمانشاهی شاید بدونن رفتم بیمارستان حضرت معصومه ادامه تاپیک بعدی میذارم .....
مامان گل پسرا،گل دختر مامان گل پسرا،گل دختر ۴ ماهگی
خاطره زایمان
(قسمت دوم)
وارد بلوک زایمان شدم نامه دکتر و دادم به مامایی که اونجا بود گفت چند هفته ای گفتم ۳۶ و ۶ گفت پس چرا دکتر نامه بستری داده؟
گفتم چون ۵ سانت بودم ، پرستار گفت زود ممکنه بچه بره تو دستگاه😥
با شنیدن این حرف تمام ارامشی که به دست اورده بودم دوباره از دست دادم همه ی وجودم شد اضطراب و ناراحتی دیگه نفهمیدم چجوری لباسامو عوض کردم.😭
من ساعت ۳ بود که بستری شدم.
خداروشکر اجازه میدادن شوهرم کنارم باشه و بهش گفتم حق نداری از پیشم تکون بخوری😁
درخواست ماما همراه هم کردم که اومد بهم ورزشا رو میگفت و میرفت و من با شوهرم ورزش میکردم🤰🏻
ساعت ۴ و نیم بود که دکترم اومد، ازم پرسید هنوز درد نداری؟ گفتم نه . معاینه کرد گفت بین ۶و۷ای 😕 و از اتاق رفت بیرون
به ماما گفتم میخوام برم وان ، برام وان و آماده کرد و تا ساعت ۵ تو ان بودم. همش فکرم پیش بچه بود که مشکلی براش پیش نیاد به خاطر همین اصلا انرژی ورزش کردن نداشتم.
ساعت ۵ دوباره دکتر اومد معاینه کرد و گفت پیشرفتی نداشتی و بچه بالا به خاطر همین برام امپول فشار وصل کرد.
بهم گفت اگه اپیدورال میخوای الان میتونم برات انجام بدم که گفتم نه.
حدود ۱۰ دقیقه بعد از وصل کردن سرم تازه دردام شروع شد و هی بیشتر و بیشتر میشد 😣
اما هنوز قابل تحمل بود مخصوصا با ورزش و ماساژایی که ماما همراه انجام میداد دردا رفع میشد و یکی از چیزایی که خیلی کمکم میکرد تو دردا تکنیک های تنفس بود که واقعا کمک کننده بود و تسکین دهنده
مامان آروین مامان آروین ۳ ماهگی