تجربه زایمان ۶
دیگه دستگاهی که سرم بهش وصل بود رو گذاشتم پشت در و خودم رفتم حمام و همش آب داغ میگرفتم روی کمرم. خیلی حالم بد بود کل لباسم خیس شده بود و ی عالمه عرق کرده بودم. دیگه نمیتونستم دردام تحمل کنم با اینکه آب داغ میگرفتم باز توی هر درد داد میزدم از شدتش. ساعت ۱ بود که ماما همراهم اومد و جمع و جورم کرد برام لباس آورد تنم کرد موهامو کمکم بست حوله پیچید دورم و گفت بیا رو تخت باید ورزش کنیم. من اینقدر دردام شدید شده بود که دیگه هیچی حالیم نبود فقط داد میزدم کلی باهام صحبت کرد که آروم باشم و اینا بهش گفتم تورو خدا بگو بیان برام اپیدورال بزنن چون واقعا به غلط کردن افتاده بودم. گفت تا دهانه رحمت ۴ سانت نشه اپیدورال نمیزنن. خلاصه دکتر شیفت اومد معاینه کرد و شرح حال گرفت از پرستارا و شنیدم گفت اگه بعد از ۱۲ ساعت سرم فشار گرفتن هنوز دهانه رحمش ۲ سانته این یعنی عدم پیشرفت ولی بهش فرصت میدیم. دیگه دردام اونقدر شدید شده بود که فقط عربده میکشیدم. جوری داد میزدم که الآن خودم باورم نمیشه🤣. ماما همراهم عصبانی شده بود میگفت چرا پس گفتی من بیام وقتی به حرفم گوش نمیدی. تا ساعت ۲ و نیم فقط داد زدم و هربار التماسشون میکردم بیان اپیدورال بزنن واسم. یکمی هم با ماما همراهم سجده و اینا رفتم بعد معاینه گفتن ۳ سانت شده ولی گفتن دکتر بیهوشی گفته تا وقتی من داد بزنم نمیاد اپیدورال بزنه. منم نشستم رو تخت و توی هر درد به سختی فقط دم و بازدم کردم که دردم رد بشه

مقالات مرتبط

سوال های مرتبط