۵ پاسخ

عزیزم شما بیمارستان امام زمان زایمان کردی؟میشه بگی هزینه اش چقدر شد؟بعد بیمه اتو حساب کرد یا نه؟

مال منم اورژانسی بخاطر حرکات جنین بستری شدم قلبش رفت پایین بردنم سز اورژانسی ۳ روز هم بچم تو دستگاه موند

پس من بیهوش بودم نفهمیدم شکمم فشار دادن وقتی من چشامو باز کردم تو بخش بودم ی کیسه شنی رو شکمم بود و اصلا درد نفهمیدم پمپ درد هم نداشتم من درد زایمان سزارینم مث درد پریودی بود

ای جونم عزیزم خداروشکر که نی نی سالمه قدمش مبارک باشه براتون😍👶😘با تاپیکات هم اشک ریختم و خندیدم ان شاالله که تنتون همیشه سالم باشه❤

الهی عزیزم انشالله تن نی نی و خودت سالم و سلامت قدم نی نی هم خوش باشه 😍

سوال های مرتبط

مامان سلنا مامان سلنا ۵ ماهگی
خاطره زایمان سزارین(۲)
کلا حس خوبی نداشتم همش نفسم قطع میشد عملمم خیلی طولانی شد نمیدونم چون سز دوم بود اینطوری بود یا نه ساعت۱۱منو اوردن ریکاوری باز انقد اونجا هم شلوغ بود یک ساعت هم اونجا موندم اثر بی حسیم کامل رفت و درد داشتم در حالی ک سر سز اول من تا ۶ساعت حس نداشتم و حالم عالی بود دیگ باخواهش برام مسکن زدن و بردنم بخش بعد چند دقیقه اومدن چند نفر بالا سرم و شکممو محکم فشار دادن مررردمو زنده شدم بلند بلند گریه میکردم اونا هم برخورد خوبی نداشتن بااینکه بیمارستان خصوصی بود خیلی عذاب کشیدم مامانمم بادیدن من گریه اش گرفت باز رفتن یک ساعت دیگه اومدن فشار دادن و همچنان درد داشتم همه ترسم راه رفتنه بود اما با وجود دردی ک سر فشار دادن شکمم کشیدم درد این کمتر بود تا صبح سه بار پاشدم راه رفتم و رفتم سرویس حالم با راه رفتن بهتر میشد.خلاصه ک اونشب گذشت و صبح هم پاشدم راه رفتم پشتم با پاشنه پام ب شدت درد گرفته بود و همچنان هم پشتم درد میکنه اومدم خونه رفتم دوش گرفتم و الان اوکیم روزای اول دردم با شیاف قابل تحمل بود خلاصه این زایمان خیلی سخت بود برام اما گذشت و خداروشکر دخترم الان بغلمه و سالمه و همه این درد کشیدنا فدای یک تار موهاش🥰😊❤️
مامان آرتا💙👶 مامان آرتا💙👶 ۵ ماهگی
مامان نازلار قیزیم🫀 مامان نازلار قیزیم🫀 ۳ ماهگی
دکتر بیهوشی همش میگفت دخترم هنوز دکترت شروع نکرده ها رفته تا آمپول اثر کنه یکساعت دیگه برمیگرده
ولی من کاملا متوجه حرکت دست دکتر روی شکمم میشدم
و عجیبه ولی دردشم حس میکردم که وقتی بهشون گفتم گفتن پاتو تکون بده که نتونستم و گفتن فقط احساس درد کاذب داری
در واقع دردی نیست
واقعا حس مزخرفی بود دکترم همش باهام حرف می‌زد که مثلا حواسم پرت بشه ولی مگه میشد قشنگ اتاق عملو گذاشته بودم رو سرم😂😐
درخواست آب کردم و نمیدونم یه چیزی بهم دادن و بقیش از این جا بعد رو یادم نمیاد
یا خوابیدم یا بیهوشی گرفتم الله اعلم😇
لحظه تولدشم یادم نیست چیزی که خیلی دوست داشتم ببینم و چقد الان حیفم میاد!
بعدشم ریکاوری و اینا که سخت نبود فقط لرز داشتم و تشنم بود
تو بخش بخاطر سرم هایی که وصل میکردن یکم سخت گذشت و درد داشتم
در کل ۴تا بود که با فاصله تزریق میشد و حس گرفتگی و فشار تو ناحیه شکم به آدم میداد
شکمم رو تو بخش فشار ندادن
راه رفتن زیاد سخت نبود
پمپ درد نداشتم و شیاف استفاده کردم فقط
تا ۵روز اسپاسم و درد خیلی اذیتم کرد ولی اینجوری نبود بندازتم میتونستم راه برم،شیر بدم و اینا فقط با درد
که خب از نظر من عادی بود چون من پریودم که میشدم دردای وحشتناک داشتم دیگه این که عمل بود
قابل توجه مامانای زنجانی
دکترم مردی بود و بهمن زایمان کردم
در پایان برا همتون از ته دل دعا کردم
سوالی بود در خدمتم🫀🥲
مامان میکائیل مامان میکائیل ۲ ماهگی
دیگه بهم لباس و اینجور چیزا دادن و بردنم بخش زایشگاه واسه بستری
اونروز ت بخش زایشگاه فقط من بستری بودن کسی نبود
موقعی ک بستری شدم هنوز دردام کم بودن
ولی کم کم دردام زیاد شدن ولی بازم قابل تحمل بود
ماما همراه نداشتم یکی از مامااای زایشگاه آوند یکم ورزش بهم گف انجام بدم
بعد معاینهم کرد
لحظه ب لحظه دردام بیشتر می‌شد
یک ساعت بعد اومد معاینهم کرد باز گف ۶ سانتی و کیسه آبم ترکید
آره ساعت ۱ونیم ک بستری شدم تا یکساعت اول دردام قابل تحمل بود
ولی تا ساعت ۸ شب ک زایمان کردم حدود ۷ساعت درد خیلی بدی کشیدم
دردام ب حدی بودن ک خودم رو میزدم موهام رو میکشیدم و جیغ و داد میکردم
منی ک فک نمیکردم جیغ بزنم زایشگاه رو گذاشته بودم رو سرم چون واقعا خیلی دردش واسم سخت بود
فقط گریه میکردم دکتر ک اومد معاینهم کنه گف شدی ۸ سانت دو سامت دیگه داری
اون لحظه جیغ میزدم و میگفتم ولم کنید چی از جونم میخوایین و موهام رو میکشیدم و سیلی میزدم تو صورتم 🥲🥲🥲
دیگه دیدن خیلی درد میکشم ی آمپول زد بهم و گاز اکسیژن
گآز اکسیژن خوب بود دردام کمتر میشد ولی حالت خماری میداد بهم
ادامه .....
مامان لیان مامان لیان ۲ ماهگی
(پارت سوم)وقتی رفتم تو اتاق ریکاوری گفتم برام پمپ درد بزارن ولی نمیشد ازش استفاده بکنم و مسکن هم نمیزنن تا زمانی که حس به پاها برگرده و ببرن بخش
ومن اینجا حس شکمم و کمرم کامل برگشت ولی حس پاهام برنگشت یعنی نمیتونستم حتی ی انگشت پام رو حرکت کنم واینجا دردام شروع شد خیلی بد بود من ساعت ۷ونیم تو اتاق ریکاوری بودم موندم تا ساعت ۱۱صبح
۷بار شکمم رو فشار داد وحشتناک بود
خیلی بد بود ولی دردش همون موقعس که فشار میده ولی دستاشو برمیداره درد ماساژ رحمی میرفت ولی خب کلا چون حس شکمم برگشته بود کلا درد داشتم
لرز هم داشتم سردم نبود ولی میلرزیدم که ی لوله گذاشت هوای گرم میورد گذاشتن رو شکمم که تمام لرزا همون موقع رفت بد بود ولی مهربون بودن پرستارا واینجوری دردا قابل تحمل میشد
ولی به محض اینکه رفتم بخش حالم خوب بود و مسکن میزدن وشیاف ومنم پمپ درد داشتم
پمپ درد عاااااالیه من تا تموم نشد قدرش رو ندوستم خیلی عالیه ولی سعی کنید کم کم بزنید که زود تموم نشه تا زمان ترخیص بمونه چون روزی که قراره مرخص بشید دیگه مسکن نمیزنن مگر شما شیاف بخرید بزارید
خلاصه بگم براتون همچی خیلی عالی بود
وخیلی خیلی خیلی اسونتر از تصوراتم
حتی اولین راه رفتنم خوب بود وهمچی خیلیی قابل تحمل
حسی که وقتی بچه به دنیا بیاد اصلا قابل وصف نیس به محض اومدن شد تمام دنیام وقتی گریه میکرد باهاش گریم میگرفت تحمل دیدن اشکاش رو ندارم
برای همه چشم انتظارها دعا کردم
فقط تنها مشکل الان بچم پاهاش انحراف دارن گفتن که با ماساژ خوب میشه(دعا کنید برام) انشالله همینطور باشه و اینکه بچم سینمو نمیگیره چون نوک ندارن🥲 مجبورم شیر خشک هم بدم کمکی
توصیه هام برای اونایی که میخوان سزارین بشن رو میزارم تایپیک بعدی
مامان 🌸NIHAN🌸 مامان 🌸NIHAN🌸 ۳ ماهگی
پارت دو
بعد کم کم دردام شرو شد درد پریودی داشتم ولی اصلا باز نشده بودم همون یه فینگر و ۲۰.۳۰ درصد بودم دکترمم اومد معاینم کنه چون طول سرویکسم زیاد بود دستش ب رحمم نمیرسید ک مجبوری یکی دیگه معاینم کرد گف لگنش خیلی خوبه عالیه ...ولی فعلا باز نشده پیشرفتش خیلی کمه منم فک میکردم قراره کل دردام اینجوری بره جلو میگفتم چ خوبه اخرش یه زور میدم بچه بدنیا میاد فارغ از بقیه داستان...رفته رفته حالم بد شد درد کمرم رف درد رحمم رف و انقباضات شکمم شرو شد انقد شکمم سفت میشد ک فقط میخواستم بمیرم ولی هنوز یه فینگرو بودم باز نمیشدم انقد حالم بد بود ک الان ک دارم تایپ میکنم باورم نمیشه اون بلا ها اومده سرم ،هیچ جام درد نمیکرد جز پایین شکمم ک داشتم جر میخوردم بعضی وقتا وسط انقباضات میخواستم زور بدم نمیتونستم بدنم نمیکشید نمیتونستم واقعا کیسه ابمم پاره شده بود هی ابریزش داشتم همه جام کثیف میشد دوش اب گرم میگرفتم ولی جوابگو نبود ...ساعت ۵.۶ بود ک دردام دیگه قابل تحمل نبود فقط جیغ میزدم و گریه ... صدام کل بیمارستانو گرفته بود همه میومدن میگفتن توروخدا مارو دعا کن تو خیلی درد کشیدی ،هی میگفتم من نیمخوام ب دکترم زنگ بزنید بیاد من سزارین میخوام من نمیتونم واقعا هم نمیتونستم تا اون ساعت من فقط ۳ سانت و ۶۰ بودم به پرستارا التماس میکردم ک ب دکترم زنگ بزنید اونا هم پیگیر شدن گفتن دکترت ۸ اینا از مطب میاد یکم تحمل کردم ولی دردم باهر انقباض ب سر میرسید خودم زنگ زدم ب مطب ب منشی گفتم گوشی رو وصل کن ب دکتر اضطراریه ...ب دکتر گفتم دارم میمیرم توروخدا زود بیا حالم بده اینا گف من با پرستارا صحبت میکنم باز معاینت کنن ببینم چی میشه قط کرد ، منم منتظر موندم ک ۸ شه ،خیلی بد بودا اصلا باورم نمیشه من اون دردو تحمل کردم