پارت دو
بعد کم کم دردام شرو شد درد پریودی داشتم ولی اصلا باز نشده بودم همون یه فینگر و ۲۰.۳۰ درصد بودم دکترمم اومد معاینم کنه چون طول سرویکسم زیاد بود دستش ب رحمم نمیرسید ک مجبوری یکی دیگه معاینم کرد گف لگنش خیلی خوبه عالیه ...ولی فعلا باز نشده پیشرفتش خیلی کمه منم فک میکردم قراره کل دردام اینجوری بره جلو میگفتم چ خوبه اخرش یه زور میدم بچه بدنیا میاد فارغ از بقیه داستان...رفته رفته حالم بد شد درد کمرم رف درد رحمم رف و انقباضات شکمم شرو شد انقد شکمم سفت میشد ک فقط میخواستم بمیرم ولی هنوز یه فینگرو بودم باز نمیشدم انقد حالم بد بود ک الان ک دارم تایپ میکنم باورم نمیشه اون بلا ها اومده سرم ،هیچ جام درد نمیکرد جز پایین شکمم ک داشتم جر میخوردم بعضی وقتا وسط انقباضات میخواستم زور بدم نمیتونستم بدنم نمیکشید نمیتونستم واقعا کیسه ابمم پاره شده بود هی ابریزش داشتم همه جام کثیف میشد دوش اب گرم میگرفتم ولی جوابگو نبود ...ساعت ۵.۶ بود ک دردام دیگه قابل تحمل نبود فقط جیغ میزدم و گریه ... صدام کل بیمارستانو گرفته بود همه میومدن میگفتن توروخدا مارو دعا کن تو خیلی درد کشیدی ،هی میگفتم من نیمخوام ب دکترم زنگ بزنید بیاد من سزارین میخوام من نمیتونم واقعا هم نمیتونستم تا اون ساعت من فقط ۳ سانت و ۶۰ بودم به پرستارا التماس میکردم ک ب دکترم زنگ بزنید اونا هم پیگیر شدن گفتن دکترت ۸ اینا از مطب میاد یکم تحمل کردم ولی دردم باهر انقباض ب سر میرسید خودم زنگ زدم ب مطب ب منشی گفتم گوشی رو وصل کن ب دکتر اضطراریه ...ب دکتر گفتم دارم میمیرم توروخدا زود بیا حالم بده اینا گف من با پرستارا صحبت میکنم باز معاینت کنن ببینم چی میشه قط کرد ، منم منتظر موندم ک ۸ شه ،خیلی بد بودا اصلا باورم نمیشه من اون دردو تحمل کردم

۱۰ پاسخ

چه سخت بوده زایمانت 🥺🥺🥺

بالاخره طبیعی یا سز بودی

🥺🥲🥲🥲🥲🥲

عزیزم 🥺💔 چقدر درد کشیدی

وای منم بیچاره شدم سر زایمان تجربه ی منم بخون

وااااای حالا تو خوبه برا سز قبول کردی منه احمق قبول نکردم مرگ و با چشم دیدم🥲🥲🥲

حب عزیزم مبارکه طبیعی آوردی بچه رو یان بخیه زدن بت

ای خداا چقد عذاب کشیدی

سرویکس چندبود؟
اگه طول سرویکس زیاد باشه زایمان سخت میشع؟!
برای من اخرین سونو۴۰بود

بقیش....

سوال های مرتبط

مامان امیر علی مامان امیر علی روزهای ابتدایی تولد
پارت ۳
انگار اصلا آمپول بی حسی نزده بودن خیلی بد بود دردام غیر قابل گفتنه نمیشه توصیفش کرد
بعد من کم کم دیگه نمیتونستم تحمل کنم هی نفس عمیق می‌کشیدم چیزی نمکیفتم ولی دیگه ساعت شد ۱۲ ونیم داشتم گربه میکردم التماس میکردم نمی‌خوام ببرین سزارین میومدن هی معاینه میکردن میگفتن ۷ سانتی دیگه کم مونده تحمل کن امیدوار میشدم که دارم زود زود باز میشم بعد دیگه ساعت ۱ ونیم داشتم گریه میکردم خودمو به اینور و اونور میکوبیدم ولی متاسفانه دردام کمتر که هیچ بدتر میشدن اومدن معاینه کردم گفتن ۸ سانت و نیم هستی تحمل کن ولی من انقد درد داشتم که میگفتم تروخدا ببرین سزارین یه حرفم گوش نمیدادن دیگه ولی شوهرم تا دید خیلی درد دارم و نمیتونم رف گفت دکتر بیاد معاینه کنه اگه پیشرفتی داشت بمونه نداشت ببره سزارین دیگه تا دکتر بیاد ساعت شد ۲ شب من دیگه اصن نمیتونستم میگفتن می‌خوایی پاشو راه برو میگفتم ن نمیتونم میگفتن بشین میگفتم ن میگفتن دراز بکش نمیتونستم
مامان میکائیل مامان میکائیل ۱ ماهگی
دیگه بهم لباس و اینجور چیزا دادن و بردنم بخش زایشگاه واسه بستری
اونروز ت بخش زایشگاه فقط من بستری بودن کسی نبود
موقعی ک بستری شدم هنوز دردام کم بودن
ولی کم کم دردام زیاد شدن ولی بازم قابل تحمل بود
ماما همراه نداشتم یکی از مامااای زایشگاه آوند یکم ورزش بهم گف انجام بدم
بعد معاینهم کرد
لحظه ب لحظه دردام بیشتر می‌شد
یک ساعت بعد اومد معاینهم کرد باز گف ۶ سانتی و کیسه آبم ترکید
آره ساعت ۱ونیم ک بستری شدم تا یکساعت اول دردام قابل تحمل بود
ولی تا ساعت ۸ شب ک زایمان کردم حدود ۷ساعت درد خیلی بدی کشیدم
دردام ب حدی بودن ک خودم رو میزدم موهام رو میکشیدم و جیغ و داد میکردم
منی ک فک نمیکردم جیغ بزنم زایشگاه رو گذاشته بودم رو سرم چون واقعا خیلی دردش واسم سخت بود
فقط گریه میکردم دکتر ک اومد معاینهم کنه گف شدی ۸ سانت دو سامت دیگه داری
اون لحظه جیغ میزدم و میگفتم ولم کنید چی از جونم میخوایین و موهام رو میکشیدم و سیلی میزدم تو صورتم 🥲🥲🥲
دیگه دیدن خیلی درد میکشم ی آمپول زد بهم و گاز اکسیژن
گآز اکسیژن خوب بود دردام کمتر میشد ولی حالت خماری میداد بهم
ادامه .....
مامان یه دختر خوشگل🩷 مامان یه دختر خوشگل🩷 ۳ ماهگی
رسیدیم‌ زایشگاه و خواستن معابنم کنن من جیغ میزدم میگفتم نمیذااارمممم زنگ‌بزنین ب دکترم بیاد عملم کنه خلاصه پرستارا زنگ زدن دکترم گف گوشیو بده بهش گوشیو دادن ب من دکترم گف بذار معاینت کنن جیغ میزدم میگفتم نمیخوااامم خانم دکتر بیا عملم کن یهو دکترم داد زد گف بذار معاینت کنن وگرنه برو یه بیمارستان دیگه😭😭
من گوشیو دادم ب پرستار بعد معاینم کرد گف ۵سانت باز شدی وای چ دردی داشتم گفتم حالا ببرینم اتاق عمل ولی کسی ب حرفم گوش نمیداد🥲جیغ میزدم ب همراهام میگفتم منو ببرین ازینجااا
یه ماما اومد گف دهانه رحمت باز شده من بت کمک میکنم زود زایمان کنی فقط تروخدا قبول کن ک باید طبیعی بیاری بچرو😭
من از درد نا نداشتم جواب بدم ..بم‌کپسول اکسیژن(برای درد)داد نفس میکشیدمو جیغ میزدم..هیچی از طبیعی بلد نبودم تو اوج دردام نفس کشیدن و دمو باز دمو بم گف ..واااییی دردام خیلی زیاد شده بود توی درد معاینم میکرد یه چیز وحشتناکی بود..ماما همرام دوباره معاینم کرد بعد اومد بالا سرم گف گوش کن بم دیگه میخوام کپسول رو ازت بگیرم ۱۰سانت شدی باید همکاری کنی تا بچه بیاد بم گف لج نکن باهام ک زودتر زایمان کنی من فک میکردم آخر دنیا شده😭😭 دیگه تسلیم شده بودم زنگ زد ب دکترم گف کامل باز شده ..جیغ میزدما دکترم اومد منو بردن رو یه تخت ک پاهام کامل باز شده بود همونطور سر دکترم غر میزدم میگفتم
بم گفتن وقتی دردت شروع شد زور بزن منم هرکاری میگفتن انجام میدادم ولی دیگه نا نداشتم یه ماما اومد پایه گذاشت از بالای معدم رو دودستی فشار میداد بخدا فک میکردم دیگه میمیرم الان نفسم بند اومده بود بم اکسیژن زدن لز رو دماغم گرفتم‌پرتش کردم اونور
پارت دوم💖
مامان محمد ایلیا مامان محمد ایلیا ۳ ماهگی
پارت دو تا ساعت هشت صبح درد میکشیدم ولی قابل تحمل بود بد بزور مامانم رفتم بد معاینه شدم گفت چهارسانت بازی رحمتم خیلی نرم شده بستری بشو تا کارا بستریم کردم رفتم اتاق زایمان شد ساعت نو گفتن نیاز ب امپول فشار نداری یگ سرم تقویتی زد بهم گفت راه برو نیم ساعتی را رفتم بد اومد کیسه ابمو پاره کرد ولی درد نداشتم زیاد هی ول میکرد میگرفت بد دوبار اومد معاینه کرد گفت شدی شیش باز یکم راه رفتم دوبار معاینه کرد گفت شدی هفت هشت وقتی درد داری زور بزن من بازم دردام قابل تحمل بود باز معاینه کرد گفت نو شدی زور بزن از نو سانت ب بد دردام خیلی شد دیگ هرچی زور میزدم رحمم تنگ بود باز نمیشد پارع کرد باز گفت زور بزن منم چون بی دردی بهم زده بودن گیج بودم و زیر اکسیژن بودم بد میگفت سرش دیده میشه زور بزن منم نمیتونستم بد یکی اومد شکممو فشار میداد یکی از پاین رحممو باز میکرد بد بچه اومد بیرون ک ساعت یک نیم بود کلن من چهار ساعت درد کشیدم اونم قابل تحمل بود فقط اخرش درد داشت و الان بخیه هام درد میکنه و خیلی ب دردش ارزش داشت اینم از ترحبه من ایشالا همه مثل من زایمان راحتی داشته باشین
مامان دلوین🧚🏻‍♀️ مامان دلوین🧚🏻‍♀️ ۶ ماهگی
پارت دوم
ماما اومد بدون اینکه معاینه کنه بهم لباس داد گفت عوض کن بعد میام معاینت میکنم منم لباسام عوض کردم بعدش ک اومد معاینه کرد گفت چهارسانتی پرونده تشکیل دادن بستریم کردن من بردن تو اتاق زایمان مامایی که بالا سرم بود خیلی مهربون بود بهم گفت دردات چقدن منم گفتم قابل تحمل هستن سروم وصل کرد بهم آمپول فشارم داخلش زد کیسه آبمم همونجا پاره کرد دردام خیلی کم بود هیچ واکنشی نشون نمیدادم وقتی میگرفتن کم کم بخاطر همون فشار شدیدتر میشدن ماما اومد معاینه کرد گفت پنج سانت شدی تو نیم ساعت عالیه پیشرفت خیلی خوبی داشتی ولی کاشک همینجوری ادامه پیدا میکرد💔از ساعت 8 شب من پنج سانت بودم تا 12 شب کلی درد میکشیدم ولی الکی رحمم بیشتر باز نمیشد از درد خودم ب تخت میزدم سروم از پیشم تا اخر باز شده بود یهو دردام جوری وحشتناک شد ک چشمام تار شد فقط ناله میکردم ماما سری اومد سروم تا آخر بست هم حال خودم خراب شد هم ضربان قلب بچم بالا رفت از اونجا ب بعد دیگه نفس کشیدن برام سخت شد که بهم اکسیژن وصل کردن از ساعت 12 ب بعد دردام خیلی وحشتناک و غیر قابل تحمل شد وقتی میگرفتن حالم بد میشد صدام در نمیومد فقط ناله میکردم تنها تو اتاق بودم کل پرسنل رو ب رو اتاقم ولی اصلا توجه نمیکردن بهم ماما میومد بهم سر میزد میگفت نمیتونم برات کاری بکنم باید تحمل کنی ساعت دو بود ک ماما اومد معاینه کرد گفت داری فول میشی الان فقط زور بزن تو دردات وقتی دردام می‌گرفتن کلی زور میزدم نفسم میرفت با اینکه اکسیژن داشتم
مامان قلب مامان🥺😍 مامان قلب مامان🥺😍 ۳ ماهگی
خاطره زایمان طبیعی
گفت اگه به خورده درد و تحمل کنی یه کاری میکنم نیم ساعت دیگ زایمان کنی..خلاصه قبول کردم ک باز گفت پاهاتو باز کن هروقت درد شرو شد بگو معاینه کنم...سه بار پشت سر هم این کارو کرد بار آخر دهانه رحمممو از ۵ سانت آوورد رو ۸ سانت با دست باز کرد خیلی درد داشت ولی ارزششو داشت..دیدم دیگه جیغ زدن فایده نداره با هر انقباض نفس عمیق می‌کشیدم البته تند تند..چن بار رفدم دسشویی رو‌توالت با آب گرم خودمو شستم اومدم رو‌تخت و باز همین کارو تکرار کردم تا چهل دقیقه گذشت دیگ دیگ از نفس افتاده بودم ک یهو دکترو ماما اومدن وسایل آووردن گفتن آماده شید برا زایمان خیلی خوشحال شدم...خیلی درد داشتم باز ازم خواستن ک بزارم تو دردام معاینم کنن همزمان زور بزنم ک خیلییییییی برام درد آور بود ولی باز انجام دادم ..داشتم جیغ میزدم میگفدم فقط دارم کنید😂ک یهو ماما با قیچی پاره کرد ک اصلاااااا دردشو حس نکردم ..یه دکتر دیگه هم از بالا شکممو فشار داد پسرم ب دنیا اومد🥺ک باهاش همه دردام یادم رفت😍بهترین حس بود..من راستش از زایمانم اصلااا راضی نیستم با اینکه فقط سه ساعت و نیم درد کشیدم ولی راضی نیستم چون انقد زور زدم مقعدم ورم کرده الان جای بخیه هام درد می‌کنه حتی نمیتونم خوب ب بچم شیر بدم..بازم بدن هرکس فرق می‌کنه ولی خب اونجا همه ب من میگفتن عالی زایمان کردی من خودم راضی نبودم😁اینم از تجربه من
مامان رها مامان رها ۵ ماهگی
تا ساعت دو شب همون ۱ سانت بودم بعد آمدن و سرمو قندی وصل کردن و گفتن خیلی درد کشیدی یکم استراحت کن همین ک سرم و فشار غط کردن انگار دردام قابل تحمل تر بود و یکساعت راحت بودم دیگه تحمل کردم و جیغ نمیزدم ولی این ی ساعت خیلی زود تموم شد باز آمپول زدن من گفتم اون دستگاه تنفس و بهم وصل کنین یکم‌دردام کمتر شه اونو ک آوردن من خیلی بهتر دردام و تحمل میکردم درد داشتم اما انگار دردامو قابل تحمل تر میکرد گفتم آمپول کمر و برام بزنین گفتن اون دکترش شیفت صبح میاد دیگه تحمل کردم بعدش انگار بچه سرشو درست آورد و تا ساعت ۶ صبح شده بود ۸ سانت دیگه آمدن معاینه کردن و گفتن باید زور بزنی بچه آمد من خیلی خوب همکاری کردم دوسه بار زور زدم و بچه آمد انگار همه دنیا رو بهم دادن خیلی شبیه دختر بزرگم بود درست بود زایمان سختی داشتم ولی با دیدنش همه چیو فراموش کردم و بعدش از پیشم بردنش و گفتن حالا زور بزن جفتش بیاد من زور زدم جفتش هم آمد و بخیه هم زدن شبه خیلی سختی بود ولی خیلی بچه شیرین اینم از تجربه زایمان من
مامان پناه مامان پناه ۸ ماهگی
تجربه زایمان :
پارت سه :
ساعت سه بستری شدم و دردام رسیده بود ب سه دقیقه یکبار
(سه دقیقه اروم بودم یک دقیقه درد )
دردام هم طوری بود ک تو مقعدم و رحمم همزمان درد میگرفت
و وقتی هم دردم میگرفت ایت الکرسی میخوندم و صلوات یک وقتا هم ک دردم شدید تر بود ب خودم دلداری میدادم میگفتم تا شصت بشماری دردت تمومه
و همونجور هم بود اصلا هم جیغ نمیزدم و داد و هوار نمیکشیدم
ساعتا چهار . نیم بود ک حس مدفوع داشتم و خود ب خود زور میزدم و دست خودم نبود ک ماما اومد معاینه کرد تا معاینه کرد ب پرستار گفت زنگ بزن دکتر بیاد و خودشم شروع کرد وسایل زایمان و اماده کرد اولش میگفت زور بزن بلد نبودم همراه زور جیغ میزدم یکی دوتا جیغ ک زدم افتادم رو روال یک نفس عمیق میکشیدم یک زور میزدم و جیغ نمیزدم ک بچه بدنیا اومد و حتی دکترم نرسید
با اینکه دکترم کمتر از ده دقیقه خودشو رسوند ولی من زایمان کرده بودم ماما خیلی ازم راضی بود میگفت خیلی زایمان خوبی داشته لگنش کاملا اماده بوده ک دکترم گفت لگنش بخاطر ورزشایی انجام داده اماده بوده
ولی سر بخیه هام اذیت شدم چون بیحسی پریده بود
سه تا بخیه از بیرون خورده بودم دیگه داخل نمیدونم
مامان محمد حسین مامان محمد حسین ۵ ماهگی
رسیدم بیمارستان
(مادر)

منو سریع فرستادن بالا و ان اس تی گرفتن
من هیچ دردی نداشتم معاینه کرد دهانه رحمم دو سانت بود ولی بد از معاینه درد های من شروع شد و هر یک ربع یکبار می‌گرفت
دست کش خونی و ک دیدم دست ماما خیلی ترسیدم
درد هام می‌گرفت و من فقط تنفس هارو انجام میدادم باعث شد ک درد هام کمتر بشن
بد از نیم ساعت منو بردن تو اتاق
همه اتاق ها پررر شده بود
دهانه رحمم سه سانت بود
یک ماما اومد بالا سرم و گفت من از این ب بعد ماما توام
درد هام شدید تر میشد فاصله دردهایم شده بود یک دقیقه یکبار
🫠🫠🫠🫠
اینقدر درد داشتم که نمیتونم حتی توصیف کنم
شاید هم من خیلی تو درد بی قرار و کم تحمل ام
تنفس هارو انجام میدادم ولی دیگ نمی‌تونستم حتی نفس بکشم از درد ببند شدم ماما منو نشوند روی توپ و من دیگ داد هام شروع شد اصلا نمی‌تونستم این درد و تحمل کنم خیس عرق بودم و همینجوری هم آب کیسه اب کلی رو پاها مو لباسهای تنم ریخته بود حالم داشت بهم میخورد خیلی سردم بودم تب لرز شدیددددد ک التماس میکردم بهم پتو بدین بعد از صدبار گفتن بهم یک پتو دادن
فقط ب ماما گفتم من بی دردی میخاستم کی بهم میزنین
گفت باید ب دکترت زنگ بزنم
اون روز من تنها کسی بودم که هم سنم خیلی کم بود
هم خیلی بی بی قرار بودم
اینقدر معاینه کردن منو ببینم چند سانت دهانه رحمم باز شد ک سمتم میومدم گریه میکرد ک‌توروخدا بهم دست نزنید
مامان پرنسا خانوم🥹🩷 مامان پرنسا خانوم🥹🩷 ۱ ماهگی
پارت دوم
خلاصه دکتر گفت باید بستری بشی من خیلی پیگیر بودم سزارین بشم و اصلا حواسم نبود ب دکترم از دردام بگم همینجوری با دردا خودم دنبال کارای بستری بودم از پله بالا پایین شدم چند بار کلا قدم میزدم و درد میکشیدم ولی دردام قابل تحمل بود رفتم بیمارستان صحبتامو کردم ولی هنوز تشکیل پرونده نداده بودم ساعتای ۱۲ شب بود ک بهم گفتن برو یه nst بده اگه مشکلی باشه بستری میشی اگه نباشه باید بری ساعت ۶ صبح بیای رفتم برا nst گفتم یکم درد هم دارم گفت برات دردسنج میزارم دیگه گذاشت گفت توی ۲۰ دقیقه سه تا درد منظم داری دیگه گفت باید معاینت کنم معاینه کرد گفت ۴ سانتی کلی تعجب کرده بود ک من چجوری دردارو گذروندم و ۴ سانت شدم😅دیگه گفت لگنت خیلی خوبه حیفه بخای سزارین کنی میخای چیکار کنی حالا ما باید زنگ بزنیم دکترت ک بیاد گفتم همون طبیعی زایمان میکنم خلاصه تا ۶ . ۷ سانت دردامو میتونستم تحمل کنم بعد اون دیگه نتونستم و گفتم بی حسی اپیدورال بهم زدن بعد اون اصلا هیچچچچچ دردی حس نکردم فقط انقباض داشتم و باید زور میزدم ک بچه بیاد پایین توی یساعت فول شدم و رفتم زایمان کردم بخیه هم خوردم ولی زایمان خیلی خوبی بود هیچی نفهمیدم اصلا😁ولی بخیه هم زود خوب میشه بنظر من زایمان چ طبیعی چ سزارین بستگی ب بدن هر آدمی داره و تحمل دردش من خیلی راضی ام از زایمان طبیعی امیدوارم همه مادرا ب خاصت خدا و راحت زایمان کنن و فارغ بشن😇❤️