۱۵ پاسخ

شاید اعتقاد نداشته باشی خودمم اعتقاد ندارم ولی یکی از دوستام همیشه اینجوری مخصوصا دم غروبا همیشه سرش درد میکرد و حال و حوصله هیچیو نداشت بعد یه مدت یه دعا تو خونش توی لباساش پیدا کرد

سفی کن اون موقف ها تنها نباشی روحیتو قوی کن ب خودت تلقین کن که خوبی

منم از بعد زایمان غروب ک میشه حالم بد میشع

منم همینطوری شدم فکر میکردم حال من بده
دل همش حال و هوای گریه داره همش احساس ترس و تنهای میکنم

منم همش گریه میکنم خونه مامانم ازشوهرم دورم بچه چهارساله دارم خیلی اذیتم میکنه خیلی سخته شوهرم هرشب میاد پیشم ولی بازم دلتنگشم اینقد دوست دارم پیشش بخوابم ولی دیگه صبر میکنم تاچهل روز

دقیقا عین من البته من دوهفته اول اینجور بودم غروب ک میشد حالم خیلی بد میشد ولی چون خونه مامانمم تقریبا هرشب بچرو میزارم پیش مامانم باشوهرم میرم بیرون البته بچه دیگ بزرگه میتونی باخودت ببری بیرون باهمسرت برین دوردور حال هوات عوض شه خیلی تو روحیت تاثیر داره همش خونه نمون

عزیزم انرژی مثبت بخودت بده تلقین نکن سخت خیلی میدونم زن زایمان کرده مستعد هرنوع مریضی هست

اثرات زایمان هس خوب میشب

واقعا منم اینطوریم خیلی حس بدیه من مامانم نزدیک ولی نمیرم خونشون همش داد میزنه سر دخترم منم خونه بچه ها گریه میکنن منم گریه ام میگیره 😶
نمیرم خونشون هم میگ شوهرت نمیزاره فاز ندارن بخدا😪

منم مث شمام بخدا از همه چی متنفر میشم شب میشه

عزیزم از کسی توقوع نداشته باش بخدا من بچه شیر به شیر دارم یکساعت هم نگه نمیدارن شما که یدونه بچه ۱ماهه داری ،حس خوب داشته باش آهنگ شاد بزار برقص

منم بااینکه کمک دارم و پیش مادرم هستم حسم همینه عزیزم. کاملا طبیعیه. دلم برا زندگی قبلیم تنگ شده. دلم برا خوده قبلیمم تنگ شده.😫😫😫

منم به تاریکی حس بدی دارم.

خب خسته میشی دیگه عزیزم. مادرت نمیتونه یکم بیاد بمونه.

حق داری زایمان کردی طبیعیه
سعی کن اون موقع ها خودتو با بچت سرگرم کنی بری بیرون آشپزی کنی خونت جمع کنی کلا فکرت آزاد کنی
بعدم ی کاری برای حال دلت بکن مثلا برو موهات رنگ کن کوتاه کن ناخونات لاک بزن ی چیزی ک خوشحالت کنه

سوال های مرتبط

مامان ممد جواد مامان ممد جواد ۷ ماهگی
خیلی حالم بده 💔نمی‌دونم اصلا چجوری خودمو خالی کنم..چیکار باید بکنم دقیقا ..نه ماه استراحت مطلق باشی نه ماه هرروز آمپول بزنی بدنت سیاه و کبود شه از همه چیزت زیبایی بدنت گردشت همه چیزت بگذری تا یه بچه بیاری برای یه کسی که حتی یه ذره قدرتو نمیدونه..بعضی وقتا دلم میخاد بزارم برم خونه مامانم فقط یه روز فقط روز بچه بمونه دستش تا بدونه اگه من نباشم یه لحظه هم نمیتونه نگهش داره ..بعدش دلم نمیاد میگم بمونم تو خونه خودم بچمو بزرگ کنم کاملا طلاق عاطفی بگیرم ازش و هیچ کاری به کارش نداشته باشم..هفت ماه خابیدم تو خونه خودم و به سختی و آروم کارامو کردم چون استراحت و سرکلاژ بودم بعدش دوماه رفتم خونه مادرم کرج خابیدم ..دو هفتس سزارین شدم به شدت حالم بده و ضعیف شدم و تو خونه دست تنهام خونه زندگیم بهم ریخته و با یه بچه تا خود صبح بیدارم و روزا کار میکنم حال روحیم به شدت خرابه ..دیروز کشو هارو جمع میکنم لای لباس شوهرم یه رژ زنونه پیدا کردم که استفاده شده بود ازش پرسیدم این مال کیه فقط گفت نمی‌دونم و از خونه رفت بیرون.. حالم بده دلم میخاد وارد مجازی شم و با یکی حرف بزنم تا نیاز عاطفیمو برطرف کنه و انتقام بگیرم از این