۶ پاسخ

نع گلم هیچ کار بدی نکردی عذاب وجدانم نداشته نباش اونا باید درک کنن مهمون داری با دوتا بچه خیلی سخته بخصوص وقتی هیچ کمکی از طرف نبینی

ول کن بابا خودت نکش برا مادرشوهر دور از جونت منم از این غلطا زیاد کردم آخر سر کون دختراش ول نکرد منو بگیره ول کن خوب کردی

ن کار بذی نکردی رو نده بابا

بنظر من کار بدی نکردی وقتی از طرف اونا هیچ کمکی نداری با دوتا بچه واقعا سخته، بچه آروم میشه کنترل کرد ولی بچه شیطون نق نق ورو اصلا

اصلا کاره بدی نکردی عذاب وجدان نداشته باش وقتی هیشکی درکت نمیکنه چرا دل میسوزونی خودتو بخاطره دیگران فدا نکن.اولویت اول خودت باش

والا من هرکسی دیدم خونه دخترش راحت تره تا عروس، مگر موارد خاص
بعدم خودش باید درک داشته باشه شما بچه کوچیک داری

سوال های مرتبط

مامان هیراد مامان هیراد ۳ سالگی
سلام خانوما میخوام باهاتون مشورت کنم لطفا کمکم کنید، ۱ ماهه که خواهرم با دوتا بچه هاش ( دخترش ۱۵ ساله و پسرش ۱۴ ساله ست) با مامانم اومدن خونه من توی این یکماه خیلی ناراحتم کرده ی سری هم با شوهرم بد صحبت کرد که خیلی ناراحت شد کلا توی همه چیز دخالت میکنه منم به خاطر اینکه میگم مهمونه چیزی نمیگم ناراحت نشه خیلی با بچه م کل کل میکنن به شوخی هم شده بچه مو میزنه پسرم دیروز عصبی شده بود یاد گرفته خواهرم جایی نشسته باشه میاد میزنتش و فرار میکنه دیروز میگفت من تا حالا بچه این مدلی ندیدم چرا میاد میزنتمو فرار میکنه منم گفتم خب تو اذیتش میکنی بهش برخورد میگفت نه بچه ت بی ادب و لوسه پسرشم گفت بچه نباید جواب بزرگترشو بده منم گفتم هیراد هنوز بچه ش وقتی اذیتش میکنید اینجوری رفتار میکنه پسر خودش چند روز پیش به شوهرم بی احترامی کرد اما من دیروز حرفی نزدم قراره تا ۱۰ روز دیگه هم بمونن خواهرم دیشب قهر کرده میوه نخورده پیش خودشون میگن زینب دوروئه چون خونش هستیم اینجوری رفتار کرده درصورتی که خدا شاهده اصلا رفتار بدی نداشتم شوهرم میگه هر چند تا تماسی که میگیره یکیشو جواب بده من همین ی دونه خواهرو دارم دوقلو هستیم شما جای من باشید چیکار میکنید؟ شرمنده طولانی شد
مامان جوجه مامان جوجه ۳ سالگی
فک نکنم خدا هیچ وقت منو ببخشه من دوبار اقدام کردم به بارداری و بعدمکاری پیش لومد با شوهرم گفتیم بمونه دیگه بعدعید
ولی نمیدونستم توی همون دوبار باردارشدم واسه همین وقتی بیبی چکم مثبت شد خیلی شوکه شدم تا دوماه عذاب وجدان داشتم میگفتم درحق بچه م ظلم کردم براش وقت نذاشتم حالا یکی دیگه بیادمن چیکارکنم😔بعدرفتم مشاوره خیلی کمکم کرد آروم ترشدم و چون یه کم حالتام با بارداری پسرم فرق میکرد دلمو خوش کردم که دختره حالا که خداخواسته اینقدر سریع باردارشدم اگه دخترباشه هرسختی رو به جون میخرم وچون پسرم بازم تک پسرمیمونه بازم از هیچی بهتره تا اینکه فهمیدم دومی هم پسره از دیروز خیلی گریه کردم اصلا حوصله هیچی رو ندارم هی پسرمو ناز میکنم یا میبوسم یا راه رفتنشو نگاه میکنم گریه میکنم میگم خدایا چرا دخترنشد هم به خاطر دل خودم هپ اینکه دلم نمیخوادمحبت مادرپسری مو خرج بچه ی دیگه ای بکنم دلم میخواست همیشه رادمهرپسر من باشه فقط
میدونم آخرش خدا میزنه توی سرم ولی نمیتونم آروم بگیرم😭😭😭😭