۸ پاسخ

بامربی مهدش حرف بزن بچه حرف معلمشونوبیشترگوش میدن بگو من ناراحت شدم به بچه ها توضیح بده این کارا زته پول میگیرن که چیزخوب اموزش بدن نه سگ وگربه

حق داری منم باشم ناراحت میشم با مربیش حرف بزن

یه مدت پسر منم اینجوری میکرد بهش گفتم جای حیوون تو تویله اس یه بار دیگه ببینم اینجوری میکنی میبرم میندازمت تو تویله پیش حیونا وگاو وگوسفند وسگ برای همیشه زندکی کنی دیگه خونه رات نمیدم. همون شد دیگه اونجوری نکرد

عزیزم فردا برو مهرش با مربی پسرت حرف بزن قشنگ بهش بگو خانم من بچه مو اینجا فرستادم یکم اجتماعی بشه ی چیزای بهش یاد بدین من زحمت میکشم پول میدم شماهم باید بابت ی چیزا رو به بچه ها یادبدین
خودتم تو خونه این حرفا رو زد توضیح بده نشود ببخشیدا ی چند بار از مهد اومد این حرفا روزی اخم کن دعواش کن ببینه اعتباری میشی شاید کم کنه البته ی چندبار این کارو تکرار کن شاید انحام نداد دیگه نگفت

طبیعیه

با مربیش صحبت کن بگو نذاره از این بازیا کنن

پسر منم از بس تو پارک سگ و گربه میبینه به منم میگه مامان منم بشم گربه ی تو، میگم مامان خوب نیست اینو میگی، میگه باشه پس فقط پیش تو میگم. شما هم میخوای بگو تو خونه بشو گربه اما تو مهد نشو بعد کم کم تو خونه هم بازی‌های دیگه باهاش کن تا یادش بره

دارن بازی میکنن بچها دلشون به این چیزا خوشه دیگه دخترر کاری نکن که دیگه بچه زده بشه از اونجا نره بهش بگو مامانی بهتر که بازی های قشنگ تر کنید مثلا ... راهنمایش کن ولی دعواش نکن

سوال های مرتبط

مامان دردونه مامان دردونه ۵ سالگی
سلام روزگارتون خوش
اول بگم قضاوت نکنید....من واقعا از دست پسرم کلافه ام...امروز رفتم دنبالش مهد کودک میبینم بینیش قرمزه میگم چی شده میگه خاله زده به مربیش گفتم زنگ زده میگه خودش جدبدا خودش رو میزنه موهاش میکشه گلوش فشار میده‌.. دمپایی شو گاز میگیره میگم تو خونه اینجوری نمیکنه شاید از کسی توی مهد یاد گرفته میگه نه بخدا کسی اینجوری نکرده...ی پسر شیطون هست اونم به شدت بچه شما نبوده....هیچ روشی روش جوابگو نیس اینو خودمم میدونم از کسی هم ترسی نداره ... نمیدونم چه کنم اومدم کلی باهاش حرف زدم شروع میکنه فحش دادن مثلا میگه زهرمار و اینا ...حالا خودم گفتم اینو تو عصبانیت ولی این از دم همون حرفی که نباید بزنه رو درجا تکرار میکنه اونم هر روز....این بماند شلوارش در اورد شروع کرد خندیدن و رقصیدن دیگه زدم سیم اخر لباسمو پوشیدم لباس اونم پوشیدم بغلش کردم گفتم دیگه نمیخامت هی مبخام باهات منطقی باشم اروم باشم کنترل کنم ‌.....جایزه تشویق.بی توجهی...محبت...حرف ..‌قصه اینا همه رو رفتم حتی مشاوره که اونم اصلا راضی نبوددم همون جلسه اول شروع کرد به تجریه تحلیل زندگی من ...همسر من زیاد خونه نیس و وفتش با بچه ها نزدیک به صفره....مشاور هم میگفت تو قربانی هستی تو این زندگی تو شاید پذیرفتی اما بچه نه تو باید جور پدر رو بکشی،😒 من هم در حد توانم متوسط براشون وقت میزارم همه چی هم براش فراهمه چه کنم دیگه