۶ پاسخ

اصلا پیش غریبه نزار مهد مطمین تره

عزیزم این هر مادری ننیزاره. من خونه مادرشوهرم پایین خودمون اما وقتی میاد جون به سر میشم برا استقلالش اول کلاس مادر کودک بنویس مخصوصا چون پسر بازی و ورزش بنویس سانت به سانت ازش فاصه بگیر. جلو کسی هم نگو وابسته هست و .. کلام ما مسیر بوه مشخص میکنه کم کم برید مثلا دستشویی در اوج بازیش که خیلی داره با دوستاش خوش میگزذون سر کلاس بهش بگو مامان رفتم دستشویی و اومدم دیدی زود برگشتم من بدون تو جایی نمیرم تا کم کم بایسته

من اصلا پسرمو خونه ی همسایه تنها نمیزارم . تو کوچه هم نمیزارم بره. فقط کلاس و مهدکودک میزارم بره. مهمونی هم اگه بریم همیشه خودم یا باباش پیششه

منم اجازه نمیدم بچم بره پیش همسایه ..شما ک کامل اونها رو نمیشناسین
ببرش خانه بازی چندوقت کنارش باش .. بعد کم کم ازش دور شو و بشین توی سالن انتظار .
مهد هم بردی بشین کنارش اوایل ... بعد کم کم دور شو بشین یه اتاق دیگه .
منم بچم بهم وابسته هست ولی خانه بازی میبزم.. مهد هم ببرم اگه بدونه من تو اتاقم میشینه بازی میکنه ..ولی هنوز تنهاش نذاشتم ببینم عکس العملش چیه

فکرتون خراب نیس منم بچه هام پیش غریبه نمیذارم کودک ازاری زیاده.... اگه هم میذارید حتما خودتون باشید و در باز باشه موقع بازی چک کنین چون تو همون بچه ها هم کنجکاوی هست
هفته پیش پارک بودیم فک کنین ی پسر بچه چهار ساله شلوار دخترم رو کشید پایین دخترم هنوز ک هنوزه یادش نرفته خدا رو شکر ب دخترم یاد دادم تو این موقعیتا حق داره جیغ بزنه و بزنه
و جالبیش این بود ک مادر بچه گف حالا چیه مگه بچه اس نیتی نداشه 😑خب باید یاد داده شه این چیزا ک هر کاری انجام نشه چون باعث میشه بچه دیگه لطمه وارد شه بهش اینو گفتم ک متوجه شین همه مادرا و پدرا اموزشی در این زمینه نمیدن....

تنها که اصلاً نفرستید خونه کسی

سوال های مرتبط

مامان پسرم مامان پسرم ۵ سالگی
بیایین یه راه حل بدین
پسرم شدید وابسته منه شدید خیلییییی شدید
با هیچ کس نمیموند من یه دکتری جایی برم
با همسرم میمونه با مامانم هم به تازگی میمونه
سرکار میرم یه ده روزی هست پیش همسرم یا مامانم میمونه
می‌خوام بزارمش مهد چنان اسم مهد میاد جیغ و داد می نه پشیمون میشم
اونقدرررررررررررر بردم مهد با خودم تایم بازی بچه ها شعر و آهنگ و رقص هاسون تاب سرسره بازی کردناشونو دیدیم اصلا این بچه به هیچ صراطی مستقیم نیس قبول نمیکنه
دو هفته پیش خیلی منطقی باهاش حرف زدم گفتم باید برم سرکار توهم مثل فلانی دختر خواهرم مهد می‌ره گفتم مثل اون برو منم مثل خاله جون برم سرکار قبول کرد که بره
دختر خواهرم چند ماه ازش بزرگتره دو ساله کامل مهد می‌ره خواهرمم شاغله
خلاصه رفتیم یه مهد خوب دیدیم باهم رفتیم داخل با دوستاش آشنا بشه گفت الا بلا نمیشینیم پاشو بریم خونه هر چی باهاش حرف زده بودم باد هوا بوده
میگم ای خدا چیکار کنم بنظرتون این بچه رو بفرستم مهد راهکار چی دارین؟چه جوری جدا میخواد بشه از من بخدا مغزم هنگ کرده
مامان 🫶HAKAN🫶 مامان 🫶HAKAN🫶 ۴ سالگی
سلام دوستان، پسر من از همون کوچیکی توی بازی های گروهی شرکت نمیکرد مثلا اگه با خانواده شوهرم جایی بودیم تا وقتی یکی از دختر عمو یا پسرعموهاش بود باهاش بازی میکرد ولی وقتی همشون بودن که تعدادشون زیاد میشد دیگه نمیرفت بازی کنه و میومد تو جمع بزرگترا، اینم بگم که تو جمع بزرگترا خیلی راحته و راحت حرفشو میزنه اصلا خجالتی و کم رو نیست ولی تو جمع بچه ها نمیره، چن بار جشن بردمش وقتی مجری میگفت بچه ها بیان بالا و واسشون شعر میخوند بالا پایین میپریدن یا مسابقه میذاشت هرچی بهش میگفتم تو هم برو پیش بچه ها نمیرفت، از عقب نگاشون میکرد، بردمش کلاس ژیمناستیک مربیش گفت یه حرکتی که میگم بچه ها انجام بدن انجام نمیده و میگه نمیخام انجام بدم در صورتی که خیلی باهوشه، خلاصه امروزم مربی مهدشون بهم گفت هاکان تو بازی های گروهی شرکت نمیکنه، نمیدونم چیکار کنم که این مشکلش حل بشه، اعتماد به نفسش خوبه، خیلی راحت باهمه حرف میزنه و از این بچه هایه که از اول حرفای بزرگتر از دهنش میزد و تو فامیل معروفه از سر و زبون و بچه ایه که همه چیزو باید امتحان کنه و اگه بگم اینکارو نکن تا به هدفش نرسه بیخیال نمیشه چون بسیااار کنجکاوه ولی نمیدونم چرا توی جمع بچه ها انگار اعتماد به نفس نداره، حالا مربیش گفت یه هدیه واسش بخرید تا تشویقش کنم بگم بیاد بازی کنه و بهش بدم شاید کم کم بیاد توی بازی های گروهی شرکت کنه، دیگه نمیدونم چقد تاثیر داشته باشه، شما پیشنهادی دارین؟